روزنامه همدلی
1396/11/03
داود غرایاق زندی در رثای علوم انسانی
نهمین جشنواره فارابی که اختصاص به قدردانی از آثار برجسته علوم انسانی دارد، ۲۴ دی ۱۳۹۶ برگزار شد. در اینجا قصد پرداختن به جایگاه جشنواره فارابی را ندارم که این امر نیارمند مطالعه میدانی و اطلاعات دقیقتری است، اما به بهانه برگزاری این جشنواره تلاش میشود تا درنگی بر تحولات اخیر و مقام علوم انسانی و دانشگاه در ایران داشته باشیم. این موضوع از آن روی اهمیت دارد که همواره در دانشگاههای کشور صحبت از نقش و جایگاه علوم انسانی در کشور میشود و اینکه چرا در رتبهبندیهای جهانی، علوم انسانی در جایگاه مناسبی قرار ندارد؟ این پرسشها معطوف به دو تقاضاست: نخست، علوم انسانی باید مشکلات کشور را حل کند و دوم، ایدههای مناسبی برای طرح آموزههای متفاوت در علوم انسانی برای جهانیان ارائه کند که همان آموزه مورد نظر انقلاب اسلامی است.اما این درخواست یک طرفه است و در قبال کارهای سترگی که از علوم انسانی کشور طلب میشود این موضوع مطرح نمیشود که چه میزان برای علوم انسانی در دانشگاهها و اندیشکدهها هزینه میشود. کافی است در این زمینه با متخصصان علوم فنی و پزشکی(بودجههای اختصاص یافته، درآمد و توان مالی استادان) مقایسهای صورت بگیرد. همه اینها هم در حالی است که اساتید علوم انسانی کشور در طرح انتقادات و یافتههای خود با مشکلات متعددی(عمدتا خودسانسوری) مواجه هستند. همین مسائل است که لزوم بازاندیشی در وضعیت علوم انسانی کشور در حوزههای «خواستها»، «امکانات» و «پذیرش نتایج» را بیش از پیش عیان میسازد. در همین زمینه، محورهای ذیل قابل طرح است:
1-آنچه در جشنواره نهم از زبان رئیس محترم جمهوری در جایگاه ارزشمند علوم انسانی مطرح شد، باعث واکنش مثبت جامعه علوم انسانی کشور شده است، زیرا تا قبل از این جامعه علوم انسانی نسبت به تلقی ساخت سیاسی از علوم انسانی گلهمند بود. طرح بیفایده بودن علوم انسانی موجود در ادوار مختلف و از تریبونهای گوناگون همواره مطرح شده است. طرح این موضوع هم دو دلیل اساسی دارد: نخست این که طبق اظهار منتقدان، این علوم از غرب اقتباس شده و دوم، طرح ناکارآمدی این علوم در مواجهه با آسیبهای مختلف اجتماعی است. با این وصف، جامعه علوم انسانی به شدت خواستار تغییر نگاه «دگر» و «غیر» به علوم انسانی کشور است. این گام بسیار مهمی در بهرهگیری مناسب از علوم انسانی کشور است. به این دلیل باید به انتظار نشست و دید که تا چه میزان این باور جدید و اعتمادساز ریاست محترم جمهوری در عمل پیاده خواهد شد.
2- در صحبتهای ریاست محترم جمهوری نکته دیگری هم انعکاس داشت که همان اعتماد به آموزههای علوم انسانی در ماجرای برجام بود. در جریان مذاکرات منتهی به توافق هستهای، در حالی که کشور ما تحت محدودیتهای بینالمللی، به شدت در همه زمینهها دچار مشکل بود، این ظرفیت علوم سیاسی، روابط بینالملل و حقوق بود که راه مناسب و در عین حال خلاقانه را برای حل مشکل کشور، منطقه و حتی جهان یافت. اگر کشورهای دیگر در تلاش هستند این دستاورد بزرگ را تحتشعاع قرار دهند، نشانه قابلیت بالای این راهحل مناسب است. این روال بهرهگیری از ظرفیت علوم انسانی میتواند در بسیاری از مسائل کشور به کار گرفته شود.3- رابطه قدرت و دانش در حوزه علوم انسانی با حوزههای دیگر علمی کاملا متفاوت است. در حوزههای دیگر علمی میتوان متناسب با نظر دولت و پرداخت هزینه آن توسط دولت تحولات علمی بسیاری را شاهد بود. این موضوع همانند بحث فنی هستهای یا سلولهای بنیادین یا دانش هوا-فضا قابل طرح است. اما علوم انسانی به یک دلیل محوری و وجودی کاملا نمیتواند تابع قدرت باشد؛ اینکه نگاه محوری در علوم انسانی نگاهی نقادانه و سنجشگرانه است. از همین رو قدرت با این نگاه راحت نیست. چه اینکه اعتقاد سنتی بر این است که سرمایهگذاری در حوزه علوم انسانی در نهایت تولیدکننده منتقد قدرت است. چه باک که بر درستی این گزاره صحه بگذاریم و اتفاقا فخر علوم انسانی نیز همین نوع نگاه است. مروری کلی به گذشته خودمان نیز نشان از توصیههای فراوانی دارند بر پرهیز عالمان از قدرت. چه اینکه لازم است عالمان به قول سعدی علیهرحمه «درویشی و دوری» گزینند تا استقلال و نوع نگاه نقادانه خود را حفظ کنند. در عصر جدید اتفاقا علت رشد کشورهای مترقی جهان – حتی در رشتههای علمی دیگر – را باید ارجگذاری و حرمت قائلشدن برای نقد و سنجشگری در حوزه علوم انسانی دانست. چه اینکه علوم انسانی در آموزش و تربیت نیروهای انسانی کشور و تولید علم برای جامعه با دیگر علوم تفاوتی ندارد و تنها اگر قرار باشد علوم انسانی تفاوتی در جامعه ایجاد کند، همان ارتقای وضعیت نقادی جامعه و حکومت است. سوال اصلی همچنان رخ مینماید: چرا باید قدرت برای علومی سرمایهگذاری کند که نقد حال باشد؟ در پاسخ، برای این که جامعه دچار انحطاط و بحران معنا و هویت نشود و قبل از اینکه کار به وخامت بگراید علوم انسانی باید از درون به نقاط ضعف جامعه بپردازد.
4- در نهمین جشنواره فارابی از دو تن از اساتید برجسته و مطرح علوم سیاسی – حمید عنایت و سیدجواد طباطبایی - قدردانی شد. این اقدام نه تنها برای جامعه علوم انسانی بسیار ارزشمند بود، بلکه مشحون از عبرتها و درسها است. شاید درنگی در این رخداد تلقی ما را نسبت به این علم و راه آینده روشنتر سازد. هر دوی این اساتید در حوزه فلسفه سیاسی اسلام و ایران صاحب نظر بودند و هستند. این نشان از این دارد که علوم انسانی کشور نسبت به باورهای بومی و اسلامی و ایرانی بیتوجه نبوده و نیست. علت اهمیت این دو متفکر نیز در یافتن راه مناسب علوم انسانی برای کشور است. راقم این نوشتار پیش از این کتابی در پاسداشت حمید عنایت منتشر کرده و نام «پدر علم سیاست» را برای وی به کار برد و هنوز هم این باور برای نگارنده جدی است. این انتساب البته به این معنی نیست که عنایت نخستین فردی است که در علم سیاست نقش داشته و نه به این منظور است که نظرات وی کامل و بینقد است. منظور، باور به این مسئله است که حمید عنایت راه بومی علم سیاست و نگاه پیوستاری به این علم برای درک گذشته، حال و آینده را بهتر از دیگران نشان ایرانیان داد. برجستگی جایگاه سیدجواد طباطبایی نیز ناشی از این است که در همین راه گام برداشته است. سیدجواد طباطبایی در عین اینکه در این مسیر گام برداشته است، اما منتقد حمید عنایت هم بوده است. در همین مسیر همچنان استادان دیگری هم هستند که مطالعه میکنند، پژوهش میکنند، دانشجو تربیت میکنند و... که باید قدر و ارزش همه آنها را شناخت. پس سرمایهگذاری در علوم انسانی در کشور، مخاطب دارد و همین مخاطب داشتن نشانه زنده بودن آن است.
این دو استاد گرانقدر هر دو به شکلی از دانشگاه تهران خارج شدند یا به تعبیر کنایهای مرحوم جمالزاده «ما از مدرسه بیرون رفتیم!». شاید عدهای بر این باور باشند که خروج حمید عنایت از دانشگاه تهران دلیل سیاسی نداشته و فقط برای معالجه به خارج از کشور رفته بود و با تمدید مرخصی ایشان موافقت نشد و ایشان در نهایت خارج شدند و به جای آلبرت حورانی متفکر برجسته عربی در کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد قرار گرفتند. نکته آموزنده در اینجا این است که اعتبار دانشگاه، وابسته به اساتید و دانشجویان آن است. خالی شدن انسانهای برجسته بیش از همه به خود آن دانشگاه لطمه میزند.
این موضوع در مورد سیدجواد طباطبایی بیشتر صدق میکند. او به دلایل غیراداری از دانشگاه تهران خارج شد و در عین حال در دانشگاه دیگری به طور دایمی مشغول نشد، اما کمتر کسی در ایران هست که از متون و کتابهای ایشان بهره نبرده باشد. من هیچگاه این دو استاد را از نزدیک ندیدم و قدردانی از آنها به این واسطه است که هرچند دانشگاه مکان مهمی برای علمآموزی است، اما راهی که ایشان با ممارست پیمودند برای ما دانشگاهیان آموزنده است؛ اینکه ممکن است در دانشگاه باشیم و از آن خارج یا بازنشسته شویم، اما به چنین جایگاهی دست نیابیم. این نکته برای بازاندیشی در مورد مقام دانشگاه نیز بسیار عبرتآموز است.
توجه به مقام این دو استاد تنها به واسطه بیرونشدگی آنها از دانشگاه نبوده که نامی برای آنها آورده، بلکه ممارست آنها در تداوم راه فکری علیرغم قطع درآمد مالی بوده است. در عین حال، این نکته لزوما به این معنی نیست که در دانشگاه انسانهای برجسته حضور ندارند، بلکه تنها اشاره به این نکته است که ممارست علمی، فارغ از در دانشگاه بودن یا نبودن اولویت دارد. همچنین این بشارتی برای بخشی از جامعه علوم انسانی است که از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند اما علیرغم شایستگی جذب دانشگاه نشدند.
آنچه اقدام این دوره از جشنواره را با اهمیت میسازد فقط جبران مافات گذشته نیست، بلکه درسهایی است که برای ما داشته و دارد. آنچه بر این دو استاد گذشت، در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای مهم کشور در چند سال قبل هم رخ داد و افرادی به طور غیرمتعارف جذب دانشگاهها شدند و اندیشمندانی از جذب بازماندند. این جشنواره نشان داد که در آینده باید در قبال اتفاقات چند سال قبل دانشگاهها پاسخگو بود؛ اینکه چرا دانشگاه آن جایگاهی را که باید کسب کند بهدست نیاورده است. پاسخ شاید این باشد: چون انسانهای کوشا و دلبسته به کشور، دانشگاه و علمِکمی در آن جذب نشده است. هیچ راهی برای پیشرفت کشور نیست مگر این که دانشگاه جای ممارست نقادانه و سنجشگرانه و پرسشگرانه باشد.