دکترین تغییر پارادایم آمریکا در برابر ایران

قریب به یک دهه است که ایالات متحده آمریکا تغییر دولت در ایران را به معنای ایجاد تغییر در رفتار نظام نمی‌داند و از طرف دیگر تلاش کرده در دوران اوباما با نهادهای فرادولتی و تصمیم‌گیرندگان ارتباط برقرار کرده زمینه‌های حل و فصل مسائل میان ایران و ایالات متحده آمریکا را در قالب برجام به انتها برساند. با جهت‌گیری ایران در فریز یا منقبض کردن مذاکرات در قالب پرونده هسته‌ای پس از روی‌کار آمدن ترامپ شاهد نوعی جهت‌گیری معنادار از سوی ایالات متحده آمریکا در ارتباط با ایران هستیم. در این راستا ترامپ تغییر رفتار در ایران را متوجه تغییر رژیم کرده و از بیان آن نیز خودداری نمی‌کند. از این رو دکترین ایالات متحده آمریکا نوعی شیفت پارادایم یا تغییر پارادایمی در ارتباط با ایران‌ است که از بخش تغییر رفتار به‌سمت تغییر رژیم تمایل پیدا کرده است. درچنین چارچوبی باید اذعان داشت درشرایط کنونی آمریکا به سمت‌وسوی ایجاد فضایی معنادار برای‌ بازتعریف تحریم بین‌المللی ایران در قالب فرابرجامی عمل خواهد کرد و از سوی دیگر زمینه‌های ایجاد محاصره منطقه‌ای تهران را در چهارچوب رهبری ایالات متحده آمریکا، هدایت تل‌آویو و عملکرد ریاض دنبال می‌کند. بنابراین در چنین فضایی اتحادیه اروپا با توجه به منفعت موضعی خود در ارتباط با برجام برآن است که زمینه‌ساز ایجاد فضایی مناسب برای حفظ برجام در قالب حداقلی آن شده و با همکاری با آمریکا در پرونده‌هایی چون پرونده موشکی و حقوق بشر، روابط مستحکم خود را با آمریکا در ارتباط با ایران به مخاطره نیفکند. از این رو اتحادیه اروپا تلاش دارد تا در ارتباط با فشار آوردن به ایران همگام و همراه ایالات متحده آمریکا و حتی گامی جلوتر از این کشور بردارد. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که در وضعیت کنونی دولت حاکم بر تهران به عنوان قوه مجریه در 3 سطح فشار باید وارد مقاومت و برنامه‌ریزی‌جدی شود. درسطح داخلی شاهد شکل‌گیری نوعی شدت فعالیت گسل‌های درونی در قالب اعتراضات مدنی و با جهت‌گیری‌های اقتصادی، سیاسی هستیم که تا حدودی لایه‌های پایین مردم را به میدان اعتراضات گسیل می‌دارد. درکنار این شاهد ایجاد فضای تحریم منطقه‌ای درقالب محاصره ایران با جهت‌گیری همگرایی میان دولت‌های عربی با رژیم صهیونیستی با تغییر پارادایم موجود در ارتباط با جهت‌گیری دولت‌های اسلامی بر علیه رژیم صهیونیستی به سمت و سوی محاصره منطقه‌ای تهران هستیم که عربستان سعودی آن را اجرا می‌کند. در کنار این وضعیت منطقه‌ای دولت دوازدهم در چهارچوب مسائل منطقه‌ای نیز اکنون با رئیس‌جمهوری پُست‌نومحافظه‌کار در واشنگتن روبه‌روست که در ارتباط با تهران مثلث فعال وزارت دفاع، امور خارجه و وزارت خزانه داری آمریکا را به مکعب مربعی پیچیده ناشی از اضافه کردن CIA به این تیم بر ضد تهران افزوده است. بنابر این در وضعیت کنونی نیز آمریکا در دوران ترامپ عزم جدی خود را درجهت برخورد با تهران به نمایش می‌گذارد و در سخنرانی اخیر ترامپ معاون وی و همچنین وزیر امور خارجه به نسبت میانه‌رو او می‌توان این ادبیات را ردیابی کرد. از این حیث دولت دوازدهم نسبت به دولت‌های پیشین 4 دهه گذشته در بافت موقعیتی بسیار پیچیده از منظر منطق سیاست خارجی قرار دارد و بالطبع باید گفت که در چنین فضایی منطقی‌ترین و هوشمندانه‌ترین موضع؛ موضع‌گیری دستگاه سیاست خارجی ایران درچارچوب نوعی رفتار صبورانه وکاربرد واژگان معناداری است که می‌تواند میزان تنش منطقه‌ای راکنترل و به حداقل موجود کاهش دهد. از این رو موضع‌گیری سخنگوی دستگاه دیپلماسی در ارتباط با اظهارات عادل الجبیر یک موضع‌گیری هوشمندانه است که ممکن است از سوی عناصر تند و رادیکال موجود در تهران با انتقاد روبه‌رو شود، اما از منظر سیاست خارجی و قبول گزاره‌های علمی موجود در ادبیات سیاسی و دیپلماتیک موضع‌گیری سخنگوی وزارت خارجه و معاون سیاسی آن در مسائل موجود منطقه‌ای یک موضع‌گیری هوشمندانه تلقی خواهد شد. چراکه آنها از یک سو با توجه به 3 لایه فشار مستقیم بردولت موجود بر تهران و از سوی دیگر فقدان حمایت‌های بجا و شایسته از دولت از سوی نهادهای فرادولتی برای حمایت از تعامل سازنده موثری که رئیس‌جمهور و مقام معظم رهبری بر آن تاکید می‌کنند موجب می‌گردد تا نوعی تنش در صحنه ادبیات سیاست داخلی به‌وجود آید که این تنش بیش از آنکه از منطق سیاسی برخورد باشد از منطق برخوردهای جناحی ثاثیر خواهد پذیرفت.
* تحلیلگر و آینده پژوه سیاسی