روزنامه ایران
1396/11/07
دیگر صفحهها
گزارشی از رواج سمینارهای شادی و تقویت حافظه / رازهای موفقیت در تقسیم پنیرترانه بنی یعقوب
«همایش شاد رایگان، افزایش ظرفیت مغز تا 10 برابر، دوپینگ مغز، قویترین روش، مطالعه سریع با درک بالا
در دنیا.»، «دوره جدید روان شناسی ثروت»، «چگونه نخستین یک میلیارد تومان خود را به دست بیاورید؟»، «کارگاه ارتباط شایسته در خانواده و قرار بایسته در اجتماع.» اینها فقط برخی از سر فصلهایی است که هر کداممان
در پیامکهای روزمره میبینیم. یک بار و دو بار هم نه، هر کدام شاید چند بار
در روز از این پیامکها بگیریم. در فضای مجازی هم که بارها و بارها تبلیغشان را دیدهایم. ادامه همان ماجرای کتابهایی که در یک دقیقه میخواستند شما را به آدمی ثروتمند، با کلاس
با حافظهای سرشار و موفق و آرام و جذاب تبدیل کنند؛ «قورباغهات را قورت بده»
و «پنیرت را تقسیم کن» و...
این همه تبلیغ و درخواست برای شرکت در چنین کلاسها و کارگاههایی به کدام نیازمان پاسخ میدهد؟ نیاز به شاد بودن و خندیدن؟ چقدر شرکت در این کلاسها از سر نیاز واقعی است و چقدر از سر استیصال و درماندگی؟ چقدر برگزارکنندگان این کلاسها آموزش دیدهاند و تخصصشان واقعی است و چقدر برای کسب درآمد و ایجاد شغل؟
همایش شاد رایگان با سلطان حافظه ایران
برخی از این همایشها یا به قول برگزارکنندگان همایش، طرفداران بیشتری هم دارند، مثل همانها که اسمشان همایش شاد رایگان است. آنها که گاه به اسم باشگاه خنده هم تبلیغ میشوند و وقتی عنوان رایگان هم کنارشان قرار میگیرد خیلیها را جذب میکند. در یک عصر زمستانی تصمیم میگیرم در یکی از همین همایشهای شاد شرکت کنم و ببینم واقعاً در آنها چه میگذرد.
همایش در دو سانس برگزار میشود. چهار تا شش و شش تا هشت در سالنی بزرگ در یکی از میدانهای اصلی شهر. استاد را با نام سلطان حافظه ایران معرفی میکنند. راستش اول جلسه نمیفهمم، ارتباط حافظه با شادی و خنده در چیست؟ صندلیهای قرمز رنگ سالن تقریباً پر هستند و از هر گروه سنی و از زن و مرد در سالن نشستهاند و منتظرند تا زودتر استاد را ببینند. قبل از ورود به جلسه به هر کس برگهای میدهند. برگهای که در آن کلاسهای استاد معرفی شده. کلاسهایی که صد البته رایگان نیستند، خیلی زود میفهمم که این همایش در واقع پیش تبلیغی برای استاد است. کلاسها از تقویت حافظه و دوپینگ مغز هست تا تندخوانی و کلاسهای زبان، کلاسهایی که بهعلاقهمندان کمک میکنند زبان انگلیسی را با تکنیکهای خاص و با صرف مدت زمانی کوتاه یاد بگیرند. جلسه یا همایش با ویدئویی کوتاه از کسانی که قبلاً در کلاسهای استاد شرکت کردهاند و نتایج بینظیری که گرفتهاند آغاز میشود. آدمهایی که در یک مدت کوتاه زباندان شده یا توانستهاند از سد کنکور یا آزمونی بزرگ بگذرند.
دختری جوان در بخشی از این ویدئو میگوید: «از وقتی این کلاسها را رفتم هم حال روحیام بهتر شد، هم شماره همه دوستانم را حفظ کردم و هم زبان یاد گرفتم.» پسر نوجوانی هم میگوید: «به ما در مدرسه فقط گفتند، درس بخوانید اما نگفتند چطور درس بخوانیم. توی این دورهها اینکه چطور درس بخوانم را فهمیدم.»
خلاصه لحظه موعود میرسد و سلطان حافظه با کت قرمز مخملی وارد میشود. خلاصه حرفهایش این است که دوپینگ مغز را یاد میدهد؛ اینکه خیلیهایمان فقط از 10 درصد قوای ذهنمان استفاده میکنیم در حالی که توانمندیهای ذهن 100درصد است و بعد سعی میکند حرفهایش را عملی به جمعیت حاضر در جلسه ثابت کند. رو به جمعیت میخواهد 16 کلمه بگویند کلماتی که روی یک تخته و درون یک جدول نوشته میشود. بعد از آماده شدن جدول، استاد از حفظ 16 کلمه را میگوید، از اول به آخر و از آخر به اول و ضربدری. او توضیح میدهد که چطور توانسته موقعیت کلمات را حفظ کند و با تکنیک تصویری کردن آنها این کار را به حاضران هم میآموزد. خیلیها شگفتزده میشوند. به به و چه چه را شروع میکنند و برخی هم بیتفاوت نگاه میکنند و زیر لب میگویند، حفظ نشدند. زنی که بغل دستم نشسته با هیجان روی صندلیاش جابه جا میشود: «وای دیدی چطور 16 تا کلمه ناآشنا رو گفت ماشالا! من برای همین اومدم بس که از آلزایمر میترسم. میگن اینا یه چیزایی یاد میدن که آدم فراموشی نگیره.»
تا اینجای کار هنوز از خنده و شادی خبری نیست. هرچند استاد سعی میکند در بین حرفهایش شوخیهای بامزهای کند و جمعیت را بخنداند. شوخیهای که ته همهشان یا جنسیتزده است یا سرشار از خشونت. مثل جایی که استاد برای مزه پرانی میگوید بچهها و موبایلتان را ساکت کنید و بچهتان اگر شلوغ کرد بزنیدش و البته زودی هم اضافه میکند که شوخی کرده یا شوخیهای جنسیت زدهای که جهتش سمت زنان است.
استاد دائم میگوید که مغز هم مثل بدن احتیاج به عضلهسازی دارد و حسابی باید تمرینش داد. بقیه جلسه هم به تمرین تندخوانی میگذرد. جلسه قرار است با قرعه کشی و جایزه ادامه پیدا کند که از روی صندلیام بلند میشوم. بیرون سالن زن و مرد در انتظار ایستادهاند تا در سانس بعدی همایش شرکت کنند.
با دختر جوانی حرف میزنم که دائم از این کارگاه به آن کارگاه میرود. یک روز در کلاسهای خودشناسی شرکت میکند و روز دیگر دنبال جایی میگردد که راههای موفقیت را بیاموزد. حالا هم میخواهد با دوپینگ مغزی و افزایش خلاقیت کاری کند که آدم موفقی باشد. میگوید سراغ هر کاری میرود خراب میکند و همه به او توصیه کردهاند که روی ذهنش کار کند و شنیده که استاد میتواند کاری کند که او در هر کاری موفق باشد. خودش میگوید تا حالا حدود 10 میلیون تومان برای این کارگاهها و کلاسها هزینه کرده. حتی یک بار به یکی از کشورهای عربی همسایه رفته و در کارگاه روانشناسی یکی از مشاورانی که خارج از ایران زندگی میکند، شرکت کرده.
از روان شناسی علمی تا روان شناسی عامه
علت واقعی علاقهمندی مردم به این دورهها چیست و این همایشها به کدام نیازهای آنان پاسخ میدهد؟ این سؤالات را مجید صفارینیا، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه، این گونه پاسخ میدهد: «میزان سازگاری مردم با مشکلات زندگی، کم شده اما میزان اضطراب و افسردگی در جامعه ما افزایش یافته است. همه اینها موجب شده مردم بیشتر بخواهند در فضاهای شاد باشند. مردم شادی را دوست دارند. شادی یک هیجان است و وقتی رسانهها و دولت برای شادی مردم برنامهریزی نمیکنند، تا کسی عنوان شادی را در این تبلیغها میبیند سراغش میرود. رابطه حافظه و شادی هم مستقیم است؛ آنها که حافظهشان بهتر است شادترند. این روزها هم که با وجود کنکور همه دنبال تقویت حافظهاند.»
صفاری نیا بلافاصله توضیح میدهد: «ما دو گونه روانشناسی داریم؛ روانشناسی علمی و روانشناسی عامه یا پابلیک و برای هر دو اینها مقوله شادی و حافظه مهم است. در روانشناسی عامه الزاماً این دورهها توسط متخصصان برگزار نمیشود. افرادی که الزاماً شیاد هم نیستند و ممکن است دورههایی را گذرانده و تکنیکهایی را آموخته باشند. البته خیلی از این غیرحرفهایها شاید تبحر لازم را برای برگزاری این کلاسها نداشته باشند. به هر حال این روزها خیلی از این کلاسها در فضای غیرعلمی برگزار میشود و مردم به دلیل نیازشان به شادی و موفقیت در آنها شرکت میکنند. چرا که این مفاهیم یا مفاهیمی مثل خلاقیت برای مردم مهمند. بهترین کار این است که مردم اگر هم دنبال این مسائل میروند، بین روانشناسی عامه و علمی تمیز قائل شوند و همین دورهها را در مراکز علمی معتبر و در قالب علمی جستوجو کنند.»
«غلبه بر ترسها وطمعها»، «باورهای ما از کجا حاصل میشوند؟»، «به شما آموزش میدهیم چگونه موفقتر از قبل باشید.»، «ثروتمندان چگونه بازی با پول را یاد گرفتهاند»، «با شرکت در یک دوره صد برابر شادتر از قبل باشید.» و... شاید همه اینها سرفصلهایی جذاب باشد، اما یادمان نرود یادگیری همه آنها در کلاسهای چند ساعته و چند روزه ممکن نیست. پاسخ به برخی از این سؤالات گاهی کلانتر وعمیقتر از دستورالعملهای روانشناسی بازاری است.
ساعتی در مرکز آموزش سگهای نجات / سگهایی که بوی جان را میشناسند
فریبا خاناحمدی
«جیپسی» 12 روز در کرمانشاه برای کمک کردن به تیمهای امداد و نجات حضور داشت. حضور او در مناطق زلزلهزده سرپلذهاب باعث شد جان دو انسان را از مرگ نجات دهد. «جیپسی» 4 سال دارد و وقتی دو ماهه بود همراه پدرش «برنی» برای عملیاتهای سختی که به آنها واگذار میشود به ایران آمد. «جیپسی» و پدرش زمان بروز حوادث گوناگون مأموریت دارند تا با شامه قویشان و آموزشهایی که دیدهاند، آدمهایی که گرفتار شدهاند را نجات دهند.
«جیپسی» سگ درشت هیکلی است که وقتی نزدیکش میشوی دستش را برای سلام کردن دراز میکند. این سگ و سگهای دیگری که در مرکز آموزش و نگهداری سگهای تجسس جمعیت هلالاحمر (آنست) حضور دارند علاوه بر اینکه آموزشهایی همچون پرش از روی موانع، حساسیتزدایی از نزدیک شدن به آتش، جستوجو برای یافتن مصدومان از زیر آوار، جنگل، کوهستان، رودخانه و فرمان پذیری بشین و بخواب و بهطور کلی فرآیند اجتماعی شدن را فرا میگیرند، آموزشهای دیگری هم دیدهاند تا فرمانپذیرباشند و با انسانها رابطه دوستی برقرار کنند.
در مرکز آنست برای اینکه سگها بتوانند مردم عادی را نجات دهند و راحتتر با مردم ارتباط برقرار کنند باید ساعتها بین مردم بچرخند تا استرسشان کم شود.
صدای این نجاتگران تضمین زندگی است
حضور و اعزام بیش از 32 قلاده سگ، شامل 8 تیم از تهران و 24 تیم پشتیبانی از استانهای همجوار در محل زلزله کرمانشاه ما را به محمدشهر؛ مرکز نگهداری سگهای تجسس برد تا از نزدیک با سگهای امدادگری که جان انسانها را نجات میدهند، بیشتر آشنا شویم.
در مرکز آنست،جیپسی، چیکو، رونی، گورا، تورا و... به ترتیب از موانع رد میشوند و از روی مانعهای حلقوی میپرند. برای اینکه سگهای تحت آموزش از آتش و صدا که در بیشتر حوادثی همچون زلزله و آتشسوزی وجود دارد، نترسند در محوطهای بزرگ روی طبلها میکوبند و سگها را از کنار حلقههای آتش میگذرانند تا ترسشان بریزد. کمی آنسوتر هم تنها دختر گروه «لی لی»؛ نجاتگر کودک سه ساله در زلزله سرپل ذهاب با مربیاش بازی میکند. آنها پس از گذراندن این مرحله به مرحله سختتری پا خواهند گذاشت و بدین ترتیب به سگ زندهیاب مبدل میشوند.
«مک سیس» 16 ماهه است. دو هفتهای را در منطقه زلزلهزده کرمانشاه مأموریت داشت. او در طول عملیات سه نقطه مشکوک را شناسایی کرد و در نهایت یکی از جانباختگان را زیر آوار تشخیص داد. زلزله کرمانشاه اولین مأموریت «مک سیس» بود.
فرخی مربی «مک سیس» زیر نظر مربی بینالمللی صلیب سرخ آلمان آموزش دیده است. او و سگش از قم به مرکز آنست آمدهاند: «شهر ما به دلیل اینکه ماهیت مذهبی دارد کمتر مکسیس را بیرون میبرم. البته کم کم دارد جا میافتد که سگ موجود مفیدی است و میتواند در مواقع بحران بویژه زلزله به کمک تیمهای امداد و نجات بیاید. «مک سیس» همراه برادرش مارشال از آلمان آمدهاند. او خیلی باهوش و البته بازیگوش است.»
مربی «مک سیس» درباره اینکه سگها بهتر میتوانند مصدومان را از زیر آوار شناسایی کنند یا دستگاههای زنده یاب؟ میگوید: «این سگها چون توانمندی بالایی دارند و بهخاطر داشتن حس بویایی از برخی دستگاههای زندهیاب کارآییشان بیشتر است. سنسورهای دستگاههای زندهیاب در شرایط بیصدا فعال میشوند اما سگهای آنست حتی در صورت وجود صدای مزاحم هم تجسس میکنند وعمق تجسسشان بالاست. این سگها آموزش دیدهاند چنانچه مصدوم زندهای را پیدا کنند، پارس میکنند.»
«گورا» در زبان کردی یعنی بزرگ. «گورا»ی 3 ساله تاکنون در مأموریتهای زیادی حضور داشته است. او هنگام ریزش بهمن آبعلی آمادهباش بود وعملکرد خوبی از خود نشان داد. علاوه بر این 4 روز پشت سر هم در عملیات پلاسکو شرکت کرده بود. مربیاش میگوید که «گورا» چند بار روی آوار ساختمان رفت و چند تا نقطه را نشانمان داد. مربی با «گورا» به زبان کردی حرف میزند.
«لی لی» موهای یکدست سفید و جثهریزی دارد. برخلاف دیگر سگهای اینجا که ازنژاد «ژرمن شپرد» است، نژادش با بقیه فرق میکند. او جزو سگهایی است که در ایران کمیابند. لیلی سگ ردیاب است و با سیگنالهایی که میگیرد میتواند نقاطی را که مصدومان گرفتار شدهاند شناسایی کند. «لی لی» بهخاطر سرعت بالایی که دارد بیشتر برای مأموریتهای مربوط به پوشش مناطق جنگلی و حوادثی که در بستر رودخانه اتفاق میافتد، اعزام میشود.
مربیاش میگوید: «امثال لیلی در ایران فقط دو قلاده است. ما این سگها را کمتر برای عملیاتهای جستوجو استفاده میکنیم وبیشتر برای پاکسازی به منطقه میفرستیم. بیشتر کارهای امداد و نجات با ژرمنشپردهاست.»
«سزار» 18 ماه دارد. یک ژرمن شپرد اصیل، جسور، چابک، باهوش و البته کمی هم خجالتی. او تازه وارد چرخه عملیات شده است. اعزام به منطقه سرپلذهاب دومین مأموریتش بود. نخستین مأموریتش هم پلاسکو بوده. آقای محمودی مربی «سزار» درباره سختی کارشان چنین عنوان میکند:« فرهنگ نگهداری واستفاده از سگ در جامعهمان به درستی جانیفتاده. آن اوایل حتی همکارانمان با ما دست نمیدادند. بعد از اینکه از رهبری فتوا گرفتیم که نگهداری و آموزش سگهای نجات مشکلی ندارد، راحتتر توانستیم کارمان را انجام دهیم. همینکه مردم هم کمکم متوجه شدند هدف از نگهداری این سگها، نجات جان انسانهاست اقبال بیشتری نشان دادند. روزی حداقل 4 ساعت با این سگها وقت میگذرانیم. تمرینات جست وجو بسته به شرایط منطقه برای سگها خسته کننده است. گاهی در منطقه عملیاتی آنقدر بو هست که سگ به سختی میتواند بوها را از هم تفکیک کند و تا زمانی که بوی اصلی را پیدا کند، اذیت میشود. برای مثال گرد و خاک ناشي از آوار حس بویایی سگ را پایین میآورد. سگها مجبورند برای پیدا کردن مصدوم ذرات گرد و خاک را بو بکشند همین ذرات حس بویایی سگ را کم میکنند. حتی در منازل مسکونی نیز بهخاطر ادویهجات حس بویایی سگ تحریک میشود بنابراین بعد از هر جست و جو به سگها استراحت میدهیم که ریکاوری شوند.»
مربی سزار میگوید: «یک مربی نیاز به آرامش روانی دارد. استرس و اضطراب مربی به سگها هم منتقل میشود. سگها تغییرات رفتاری مربیشان را حس میکنند و با وجود اضطراب مربیشان نمیتوانند در عملیات تجسس از عهده کار برآیند. »
او با اشاره به چگونگی پیدا کردن فرد زنده از زیر آوار توسط سگهای نجات توضیح میدهد: «مردم ذهنیت درستی نسبت به سگها ندارند گاهی آنها فکر میکنند یک سگ موادیاب، معتاد است یا سگ جسدیاب جسد میخورد. این ذهنیت غلطی است. همه آموزشها حکم یک بازی را برای سگ دارد. برای همین است که سگهای تجسس بعد از هر بار عملیات موفق شوق زیادی برای ادامه بازی نشان میدهند. سگهای زندهیاب به دنبال بوی انسان زنده در زیر آوار گشت میزنند.»
آموزشهایی که مرحله به مرحله سختتر میشوند
ژرمن شپردها جلوی چند ویلای مخروبه ایستادهاند. آنها مأموریت دارند آدمهایی که در نقش مصدوم درآمدهاند و خود را در لابهلای آوار پنهان کردهاند از زیر آوار پیدا کنند. قبل از فرمان حرکت، سرمربی به مربیها توصیه میکند: «به هیچ وجه وارد نقاطی که احتمال ریزش ساختمان وجود دارد، نشوید. تصور کنید اینجا زلزله آمده و حدود منطقه را میدانیم ولی کسی تعداد مفقودی را اعلام نکرده چند نفر است. خطر گاز وبرق هم نداریم. تنها خطری که تهدیدمان میکند ریزش آواراست. آتش سوزی کاملاً مهار شده. خطر شیء برنده داریم که دست سگهای نجات را ببرد. خطر ریزش آوار مهم است جاهایی که سقف دارند وارد نمیشویم. این جزو قوانین اولیه است. تأکید میکنم زیر سازهها نروید.»
با فرمان راهنما 4 سگ زندهیاب به عنوان تیم اولیه عملیات وارد آوار میشوند. تیمهای امداد و نجات هم سگهای نجات را پشتیبانی میکنند. فرمان جستوجو که صادر شد اول «رکسی»، «جیپسی» و «گورا» همراه مربیشان وارد ساختمان میشوند. رکسی دستور را میشنود: «برو پیدایش کن.» این فرمانی است که رکسی بارها در تمریناتش شنیده. «رکسی» سرش را پایین میاندازد و همه جا را بو میکشد. سمت شومینه که میرسد مکث میکند پوزهاش را نزدیکتر میبرد. پارس میکند، یعنی کسی را پیدا کردهاست. تیمهای امداد و نجات پشتیبان برای کمک میآیند.
اساس کار مربی با سگهای نجات بر پایه تشویق و امیدواری است.سگ این کار را یک نوع بازی و خوشحال کردن صاحبش میداند. تجسس و امداد یک نوع بازی بین سگ و مربی است. یکی از مربیها میگوید: «رابطه عاطفی میان مربی و سگ نقش تعیینکننده درعملیات دارد؛ به این مفهوم که حرکت یک سگ نشاندهنده این است که درهنگام عملیات چه چیزی پیدا کرده است. بهعنوان مثال وقتی یک سگ خوشحال است، یعنی یک فرد زنده را پیدا کرده است، اما وقتی جنازه را پیدا میکند، با حالت تعجب و ترس به او نزدیک میشود، در زمانی هم که حیوان زنده در زیر آوار پیدا میکند، حالت تهاجمی دارد و درهنگام برخورد با حیوان مرده، از او فرار میکند. بنابراین سگ با بوکشیدن، واکنش خود را به مربیاش نشان داده تا به او بفهماند چه چیزی را از زیر آوار پیدا کرده است.»
سگهای نجات در زلزله کرمانشاه 200 نقطه مشکوک را شناسایی کردند
در مرکز آنست محمدشهر 31قلاده سگ عملیاتی آموزش میبینند و 41 قلاده دیگر هم در ریکاوری بسر میبرند. به گفته اسماعیل اسکندری، رئیس اداره سگهای زندهیاب جمعیت هلال احمر کشور، در زلزله بم با 6 قلاده سگ 76 مصدوم از زیر آوار نجات داده شدهاند. در زلزله کرمانشاه هم 200 نقطه مشکوک را که خانوادهها اعلام کردند کسی زیر آن مدفون شده عملیات صورت گرفت. سگهای آنست 15 جسد و 6 مصدوم زنده را در زیر ساختمانهای فروریخته نجات دادند. حضور سگهای زندهیاب در مواقع بحران اهمیت زیادی دارد چرا که سریعتر از دستگاههای زندهیاب کارآیی دارند.
سگهای تجسس برای ورود به عملیاتهای تجسس باید سه مرحله را آموزش ببینند. مرحله اول مفاهیم پایهای مانند بشین، بخواب، برو و... را یاد میگیرند. در مرحله نمایشی که مهمترین مرحله برای همه سگها اعم از زندهیاب،جسدیاب،مخدر و... محسوب میشود سگها در این مرحله اجتماعی شدن را یاد میگیرند، پرش از موانع، بازی با حلقههای فلزی، نترسیدن از آتش، ترس نداشتن از صدا و...در این مرحله انجام میشود. در مرحله آخر هم سگها بسته به اینکه کدام سگ توانایی زندهیاب، جسدیاب، تحقیقاتی و... را دارد تفکیک میشوند.
اسکندی درباره تفاوت سگهای تجسس در ایران با کشورهای اروپایی میگوید: «آموزش سگهای آنست در ایران با آخرین متدهای روز دنیا انجام میگیرد. هر آنچه امروزه در آلمان که مهد سگهای زندهیاب است انجام میشود در ایران هم همان آموزشها داده میشود اما در ایران برخلاف دنیا برای حوادث مختلف سگ خاصی تربیت نشده است.
همه جای دنیا سگها بر حسب نوع عملیات و محل حادثه انتخاب و تربیت شدهاند اما در ایران در همه حوادث تنها از یکنژاد «ژرمن شپرد» استفاده میشود. »
او در ادامه میافزاید: «هم اینک 73 قلاده سگ زندهیاب در ایران وجود دارد. در هر استان دو قلاده سگ و در تهران 8 قلاده سگ زندگی میکنند. اگر بحران سنگین باشد همه این سگها در عملیات شرکت میکنند.در زلزله بم با آن حجم فشردگی آوار فقط توانستیم یک منطقه را پوشش دهیم. بینی سگ بعد از مدتی عملیات کیپ میشود مربی باید با ترفندی سگ را در این موقعیتها کنار بکشد و بعد از بازی سگ را دوباره آماده کند.»
هزینه خرید هر قلاده سگ ژرمنشپرد 30 دلار است. صفر تا صد آموزش سگها برعهده مربیهاست. سگها از 3 و نیم ماهگی وارد آموزش و دوره پایهای میشوند که این دوره 6ماه زمان میبرد سپس در 9 ماهگی وارد مرحله نمایشی میشوند و این آموزشها تا 2 سالگی ادامه دارد و تا 12سالگی میتوانند در عملیاتها وارد شوند. چنانچه مربی متوجه شود سگ سخت کار میکند یا خطا میکند مجبور است سگ دیگری را جایگزین کند. این سگها نمیتوانند در عملیاتها افراد زنده زیر آوار را تشخیص دهند. به گفته اسکندری؛در کشورهایی مثل آلمان نگهداری از سگ جزو فرهنگ مردم است و مردم خودشان سگهای خانگی را بهصورت داوطلبانه آموزش میدهند. در ایران نیز بهخاطر فرهنگ و مذهب سازمانی راهاندازی شد که سالانه مبلغ زیادی را بابت هزینه نگهداری و آموزش این سگها هزینه میکنند.
رئیس اداره سگهای زنده یاب جمعیت هلالاحمر میگوید:«در مرکز آنست 20 قلاده سگ تمرین میکنند که حدود یک میلیارد تومان در سال هزینه نگهداریشان است. این رقم جدا از هزینه مربی، ماشینآلات لازم برای تمرین عملیات، لوکیشن و آموزش است. تیمهای آنست در گرما و سرما، در برف و بارندگی همیشه در حال تمرین هستند.»
آخرین آمارهای سال 94 و 95 از عملیات تیم آنست نشان میدهد، سگهای نجات 300 عملیات موفق را در کارنامهشان ثبت کردهاند.
این صدا آوای زندگی است
حمید رهنما
سرمربی تیمهای آنست جمعیت هلال احمر کشور
سالها بعد از زلزله بم شنیدم که برخی مردم میگفتند سگهای هلال احمر نجاتم دادند. دو روز بعد از زلزله بم در حالی که آخر شب با سگم که «پیتر» نام داشت تازه از عملیات برگشته بودیم از افراد بومی سراغمان آمدند و خواستند برویم نقطهای را جست و جو کنیم. آن شب «پیتر» خیلی خسته بود، تقریباً مطمئن بودم حس شامهاش برای جست و جو یاری نمیکند. اما آن مرد با التماس کمک میخواست که دو دختر بچه دو روز است جلوی آوار خانهشان نشستهاند و از کنار آوار جدا نمیشوند و چیزی هم نمیخورند.
خواستند «پیتر» را برای تجسس به داخل آوار ببرم تا خیالشان راحت شود کسی آن زیر نمانده است. شب از ساعت 2 گذشته بود نورافکنها را روشن کردیم و با «پیتر» داخل تلی از خاک رفتیم. کمتر از 7 دقیقه بعد «پیتر» مادر دختر بچهها را پیدا کرد.از زیر آن آوار فقط یک مادر زنده بیرون آمد اما برای دختر بچههای 12 و 8 ساله انگار همه زندگیشان از دل آوار زنده بیرون آمده بود آنها پدر، برادر و خواهرشان را هم از دست داده بودند. بعدها که فیلم «بیدار شو آرزو» را از روی همین قصه ساختند به بم رفتم دیدم همان جا خانه کوچکی ساختهاند با زنده ماندن یک مادر زندگی برای آن دو خواهر جریان داشت.
ما یک شعاری داریم که میگوییم ما پول خون مردم را میگیریم. تیم آنست (آموزش و نگهداری سگهای تجسس) در همان ساعت اولیه زلزله کرمانشاه و به محض اینکه شدت زلزله را فهمیدیم منتظر دستور از بالا نماندیم و شبانه به سمت کرمانشاه راه افتادیم. در مسیر اطلاعاتی را از تیمهای ارزیاب گرفتیم. 8 قلاده سگ از تهران بردیم که مجموع سگها با تیمهای استان معین 32 قلاده شد. بعد از آنکه وارد کرمانشاه شدیم اعلام کردند بیشترین خرابی را در مسکن مهرسرپل ذهاب داریم و تجمع ساکنین آنجا زیاد بود. در این عملیات 6 نفر را زنده از زیر آوار بیرون آوردیم. بعد از دو روز که تیمهای آنست آزاد شدند روستاها را ارزیابی کردیم.
همیشه ساعاتهای اولیه در هر حادثهای همه چیز پیچیده است حتی بومیها هم نمیدانند دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. نمیتوانستیم بگوییم سگمان آماده نیست اگر سگ من خطا میزد و اعلام میکردم کسی آن زیر نیست ممکن بود لودرها به مصدومین آسیب بزنند و فاجعه ایجاد میشد. تصور کنید شما به عنوان یک حادثهدیده همه تلاشتان را کردهاید و امیدتان قطع شده است بعد از حضور سگهای تجسس در محل حادثه مردم انتظار کار خارق العادهای را دارند. خیلی از مواقع وقتی میگوییم آن زیر کسی نیست تسکینی برای بازماندهها است و در همان لحظات اولیه آرام میگیرند.
ما قبل از اینکه وارد هر حادثهای شویم پیشاپیش غم و رنج مردم را حس میکنیم و نسبت به اوضاع بیاهمیت نیستیم ولی باید تمرکز روی کارمان داشته باشیم اما هیچ وقت تصویر جشن تولدی که با زلزله سرپلذهاب نیمه تمام ماند از ذهنم پاک نمیشود.همان شب چند جنازه از آن خانه بیرون آمد. آنجا نتوانستم بگویم همه چیز برای ما امدادگران عادی است بعضی صحنهها در ذهنت حک میشوند. از آن روز به بعد جشن تولد دوستان و آشنایان نمیروم چرا که ناخودآگاه یاد آن جشن تولد نیمهتمام میافتم.
سگهای تجسس در عملیات پلاسکو هم حضور داشتند اما آن زمان این تصور بوجود آمد که هلال احمر برای بکارگیری و اعزام سگهای تجسس به دل حادثه امتناع میکند در حالیکه سگ یک موجود زنده است علاوه بر این شدت آتش و حرارت به قدری بود که حتی انسان هم نمیتوانست نزدیکش شود همه احساس سگ هم حس بویاییاش است وقتی مربی دستور میدهد؛ «برو» بخاطر اینکه پا و پوزهاش میسوزد برمیگردد و این سگ دیگر از چرخه عملیات حذف میشود.
سایر اخبار این روزنامه
هیچ تخلفی در عملکرد بودجه 95 صورت نگرفته است
جهانی ترین فیلسوف امروز ایران
هشدار قاضی القضات
ترامپ «هو» شد
منابع عیدی و پاداش بازنشستگان تأمین شده است
دیگر صفحهها
ارتقای 2 پلهای اعتبار جهانی ایران در پسابرجام
در جست وجوی مکانی برای تجمعات اعتراضی
زیر سؤال بردن امدادرسانی دولت به زلزله زدگان بی انصافی است
اتمام حجت
هیچ تخلفی در عملکرد بودجه 95 صورت نگرفته است
ترامپ <هو> شد
تأکید آشنا بر نقش قوه قضائیه در برخورد با مؤسسات مالی غیرمجاز