روزنامه آفتاب یزد
1396/11/15
باهوکلات یک قدم تا نابودی کامل!
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: تازه از مناطق زلزله زده کرمانشاه برگشته بودیم که مواجه شدیم با نشست رسانهای فیلم کوتاه امید با موضوع بحران و حوادث غیرمترقبه، گروهی از چابهار به مدیریت بحران کشور برای پیگیری خسارتهای خشکسالی و بی آبی آمده بودند. جسته و گریخته شنیدیم که سخن از 6 هزار هکتار باغات موز و انبه و دیگر زراعات در میان است که به طور کلی نابود شده یا در شرف نابودی است از همان جا پیگیر شدیم که ببینیم ماجرا چیست و چرا باید 6 هزار هکتار از باغات انبه و موز و نیز دیگر زراعات دچار خشکسالی و نابودی شود؟ مگر یک کشاورز تا چه اندازه توان و فرصت دارد که هم خشکسالی را تحمل کند هم خسارتها را بپردازد؟ موضوع وقتی غم انگیزتر شد که پای بانک و بدهی و بهره و... نیز به میان آمد!وصیتنامه پطر کبیر و چند ماجرای دیگر!
برخی وصیتنامه پطرکبیر را جعلی و برخی آن وصیتنامه را استراتژیکترین خواسته شوروی سابق یا روسیه فعلی! میدانند. براساس این وصیتنامه؛ روسیه دو هدف را مخفیانه دنبال میکرد: یکی تحت کنترل در آوردن اروپا و دیگری فتح ایران و دست یابی
به آبهای خلیج فارس. ما کاری به این نداریم که آن وصیتنامه مورد اشاره جعلی است یا واعی و حتی کاری به این موضوع نداریم که بارها سر این وصیتنامه پطر کبیر، نمره تاریخ دوران راهنمایی ما و امثال ما کم و زیاد شد ولی به این موضوع کار داریم که نه تنها شوروی سابق و پطرکبیر که هر کشوری در جهان آرزوی داشتن یک چابهار با مختصاتی که از آن سراغ داریم را در سر میپروراند! جانمایی چابهار در پهنه گسترده ایران آن اندازه استادانه است که باید گفت این خطه به غایت حاصلخیز و مهم، به تنهایی قادر است در صورت دیده شدن و مدیریت صحیح منابع و توانمندیها، بسیاری از مشکلات اشتغال و سرمایه گذاری را حل کند. آن چه در پی
میآید بررسیهای میدانی است از چرایی از بین رفتن مزارع موز و انبه و نیز دچار شدن شاورزان به بدهی و دیگر مصائب!
پدیدهای زشت به نام
«گروگذاشتن کارت عابر یارانه!»زشت، تلخ و دردآور است اما این یکی را از کرمانشاه تا کرمان و در ادامه تا روستاهای اطراف چابهار هم دیدیم و آن گروگذاشتن کارت عابر یارانه بود. خوب که توضیح دادند فهمیدیم خیلی از روستانشینان برای امرار معاش و خلاص شدن از بار بدهی! سالهاست که کارت عابر یارانه خود را گرو گذاشتهاند، کارتهایی که ماهانه از 45 هزار و 500 تومان تا چند صدهزارتومان تحت عنوان یارانه به آن واریز میشود که البته هر چه یارانه بیشتری واریز شود سرانه بیشتری پای سفره خواهند نشست. اولین بار در یکی از روستاهای مناطق زلزله زده کرمانشاه بود که با این اصطلاح آشنا شدیم و وقتی خوب توضیح دادند که سالهاست در این حوالی از این خبرها است، تازه فهمیدیم یارانهای که بین اقتصاددانان تا به این اندازه محل نقد و اختلاف شده برای عدهای حکم«شیشه عمر» دارد و شاید این یارانه برای عدهای تنها امید زندگی و زنده ماندن به شمار آید که در این صورت دیگر خیلی به خوب و بد ماجرا نمیشود فکر کرد.
بانک و کشاورزانی که هیچ گاه بدهکار نبودهاند!پای درددل چند روستایی مینشینیم. از بانک زمین میگویند و داستانی که در نهایت برای آنها ارمغانی جز بدهی و درگیریهای روحی ـ روانی نداشت. بانک زمین آمده بود تا به وضعیت زمینهای کشاورزی سر و سامانی بدهد اما هیچ کاری به نفع کشاورز انجام نگرفت آن هم کشاورزانی که نسل به نسل در آن مکان زندگی و کشاورزی میکردند. ناآگاهی، عدم شفافیت و سوءمدیریت کار را به جاهای باریک کشانیده، برخی میگفتند دار و ندارشان را فروختهاند برای پرداخت اقساطی که نمیدانند برای چیست و وقتی از یکی از کشاورزان پرسیدیم:«دقیقا چه مقدار به بانک بدهکار هستید؟» در جواب جملهای تکان دهنده گفت:«هرچه بانک بگوید!»
حرفها وارد حوزه احساس و خجالت کشیدن پدرخانواده هم میشود مثلا یکی از کشاورزانی که تقریبا ناامید از بهبود اوضاع بود و نای اعتراض هم نداشت، گفت: صبح وقتی هنوز هوا تاریک است از خانه میزنم بیرون و شب وقتی مطمئن شدم همه بچهها خواب هستند بر میگردم خانه و شاید برخی شبها اصلا روی به خانه برگشتن هم نداشته باشم! چقدر وعده بدهم و عمل نکنم!؟ کیف و کفش و لباس که شوخی نیست! ولی خب چه میشود کرد؟ خشکسالی، بدهکاری و مسئولانی که فقط حرف میزنند و قول میدهند و دیگر هیچ!
نامههای زیادی به ما نشان داده میشود؛ از نامه به معاون اول رئیس جمهور ـ مهندس جهانگیری ـ
تا نامه به وزرا و مقامات استانی و حتی برخی از علما و کسانی که احساس کردهاند ممکن است
گره گشا باشند!
حبس 1300 کشاورز وسط خشکسالی!
1300 کشاورز یعنی 1300 خانواده و 1300 خانواده با تامل در این امر مهم که معمولا خانوادههای چنین مناطقی پرجمعیت و متمرکز هستند یعنی بالای 6000 نفر! و وقتی میگوییم حبس 1300 کشاورز وسط خشکسالی یعنی دقیقا حبس! چون برای این 1300 کشاورز
نه انگیزهای برای ماندن وجود دارد نه پایی برای رفتن! البته در خلال گفت وگوها شنیدیم که عدهای کوچ کردهاند به مناطقی از پاکستان که زمین و آب برای کشاورزی وجود دارد ولی این دوای درد یکی ـ دو خانواده است نه 1300 خانواده که به فرض هم بتوانند بروند هرگز توان همراهی خانوادههایشان با آنان وجود ندارد که خود داستانی است«پرآب چشم!»
تکنولوژی و بهینه سازی ویران کننده!
در یکی از گزارشهای بانک کشاورزی با محوریت دشت باهو کلات آمده:«به استحضار میرساند باهو کلات، بزرگترین تولید کننده موز در ایران، امروز از بین رفتن مزیتهای تولید موز و هندوانه را به نظاره نشسته؛ منطقهای که نزدیکی آن به مرز پاکستان حساسیتها و محدودیتهای ویژهای را پشت سر خود میبیند. از بین رفتن مزیتهای تولید موز در این منطقه موجبات نگرانی کشاورزان این منطقه را فراهم کرده است چرا که به گفته بسیاری از آنها، از بین رفتن اشتغال موجود در نهایت به بالارفتن آمار بزهکاری در منطقه ختم خواهد شد. مشکلات کشاورزان این منطقه تنها به کم آبی ختم نمیشود بلکه با اجرای ناقص طرح همین موضوع امروز[طرحی که در این نوشتار به تفصیل پیرامون آن سخن خواهیم گفت]، به یکی از بزرگترین معضلات کشاورزان تبدیل شده است.»
داستان از این قرار است که گویا تکنولوژی و بهینه سازی به جای آن که دستگیر کشاورزان باشد باعث شده تا زمینگیر شوند. به خوبی در گزارش مورد اشاره بر آن متمرکز شدهاند که:«کشت یکپارچه، جلوگیری از خرد شدن اراضی، افزایش درآمد سرانه کشاورزی، استفاده از شیوههای پیشرفته کشاورزی و دامپروری، امکان احداث تاسیسات زیربنایی و صنایع تبدیلی، استفاده از تمامی ظرفیت بخش
اعم از فرآورده، ضایعات و... فروش به موقع و اقتصادی محصولات، استفاده از ماشینهای پیشرفته کاشت، داشت و برداشت و به وجود آمدن شرایط مدیریت تولید و ایجاد اشتغال در سطح وسیع، اهداف دولت در طرح آبرسانی به زمینهای کشاورزی باهو کلات بود که امروز به واسطه اجرای ناقص نه تنها محقق نشده است بلکه کشاورزان را تبدیل به بدهکاران بانکی کرده و با کاهش بارندگی در سالهای اخیر و همچنین هدررفت بخش قابل توجهی از آب منتقل شده از سد پیشین در آیندهای نه چندان دور، کشاورزان بدهکار کنونی به جرگه بدهکاران بیکار خواهند پیوست.»
آمد ابرویش را درست کند زد چشمش را هم کور کرد
در مثل مناقشه نیست اما شنیدهاید که میگویند:«آمد ابرویش را درست کند زد چشمش را هم کور کرد» حالا شده حکایت اراضی دشت باهو کلات و کشاورزان نگون بخت و بخت برگشته این خطه. اراضی دشت باهو کلات زیر شبکه سد پیشین در سطح 10 هزار هکتار است و فاصله سد پیشین تا بند انحرافی شیرگواز، 42 کیلومتر. آب رها شده از سد به صورت ثقلی جریان یافته و وارد بند شیرگواز میشود سپس از طریق یک کانال بتنی به طول هفت کیلومتر آب مورد نیاز و قابل تنظیم به راس شبکه توزیع در اراضی به منطقه منتقل میشود و از آن جا توسط دو کانال شرقی و غربی در سطح دشت پخش و سپس توسط کانالهای درجه دو و سه به اراضی منتقل میشود. انتقال آب تا بند شیرگواز به واسطه انتقال ثقلی بیش از 35 درصد آب انتقالی هرز میرود.
نکتهای دردناک!
این توضیحات از آن جهت به نکتهای دردناک میرسد که 6 هزار هکتار اراضی منطقه بر اساس همین طرح نصفه و نیمه به کشاورزان واگذار شده که بر اساس آن 1300 هکتار باغی شامل 600هکتار موز و 700هکتار انبه که فقط 50 هکتار آن کشت شده(مستند به گزارش بانک کشاورزی)است. با سیستم آبیاری تحت فشار به هزار و 298نفر در قالب 118 گروه 11 نفری آغاز شده تا به هر نفر بر اساس قرارداد به طور متوسط 3.5هکتار زمین زراعی و یک هکتار باغ تعلق گیرد. همه این کارها انجام شده و اما طرحی نیمه تمام 1300 کشاورز را به گونهای زمینگیر کرده است که برای بانک کشاورزی هم این دغدغه به وجود آمده که کشاورز بدهکار بهتر است یا بیکار بدهکار؟!
از زمین و آسمان فقر میبارید!
قدم گذاشتن در اراضی 6 هزار هکتاری برابر بود با مواجه شدن با صحنههایی تلخ از خشکسالی و در به دری و فقر و نکبتی که گویی از دل زمین
میجوشید و از آسمان بر سر خانوادههایی بی سرپناه و محبوس میبارید. همه درمانده شدهاند در حالی که در فاصله 42 کیلومتری همین زمینهای خشک و تفتیده دریایی از آب پشت سد در حال تبخیر شدن است و ما که دائما از طرح انتقال آب خلیج فارس به یزد و کرمان شنیدهایم باورش برایمان سخت میشود که این 42 کیلومتر کجا و آن صدها کیلومتر کجا و اما وقتی این بهت خود را میگوییم جوابی تلختر میشنویم! هستند روستاهایی که در چند صدمتری دریا هستند و
به جای آن که از امکانات همجواری با دریا بهرهمند باشند مترصد انتقال آب از این مناطق هستند و این جا است که شک و تردید همه وجودمان را
فرا میگیرد که نکند آن قصه هم افسانه باشد؛ قصه انتقال آب خلیج فارس به یزد و کرمان!؟
سایر اخبار این روزنامه
نقد مبتذل
بنزین فقط با پول نقد عرضه میشود
نمکپاشی بیمهها بر زخم زلزلهزدگان کرمانشاه
برخی از تریبون ها به گونه ای سخن می گویند تا سرمایه گذار نیاید
کرهشمالی به سوریه سلاح فروخت
یوسف خاکیان = روزنامه نگار
صباح زنگنه = کارشناس بینالملل
یوسف خاکیان = روزنامه نگار
امید مافی = روزنامه نگار
باهوکلات یک قدم تا نابودی کامل!
اصولگرایان در گفتوگوی ملی جدی نیستند
دچار ضعف هستیم نه بحران ناکارآمدی
خانه امید اختلاسگران