با مصدق ایران قدرت اقتصادی می‌شد

1- دولت رانتير در ايران، بعد از حذف مصدق از معادلات سياسي و آرام آرام شکل گرفت؛ دولتي که بيش از ٤٤ درصد درآمد آن از يک کالا به دست مي‌آمد. سال 1334 به واسطه قرارداد با کنسرسيومي که به‌جاي بريتيش‌پتروليوم به ايران آمده بود، سنگ‌بناي حرکت به سمت محورشدن درآمد نفت است. دولت وقت زاهدي که علي اميني وزير اقتصاد آن بود، ٤٠ ‌درصد نفت را به خواهران نفتي آمريکايي، ٢٠‌ درصد را به بريتيش‌پتروليوم و ٣٠ ‌درصد را به داچ‌شل هلندي و شرکت فرانسوي هديه کرد. از آن روز، وابستگي ايران به درآمد حاصل از فروش نفت خام، روزبه‌روز افزايش يافت و تا امروز ادامه دارد.
 2- چرا 29 اسفند سال 1329 در تاريخ ايران ماندگار شد؟ چون دولت مصدق تلاش کرد با صادرات کالاي غيرنفتي، مشکلات ايران را حل کند و تن به تحريم نفتي ايران ندهد. چراغ‌هاي علاء‌الدين عرضه شد تا نفت در داخل ايران به فروش برسد. اگر دکتر مصدق مانده بود، اقتصاد غيرنفتي ايران جان مي‌گرفت و شايد زودتر از اينها به يک قدرت اقتصادي تبديل مي‌شد. در تير ٣١، ١٤ماه از حکومت مصدق مي‌گذشت و مردم در مقابل کودتا، از اين دولت حمايت کردند. از آن به بعد است که تحولات داخلي و جهاني، عرصه را بر مصدق و جنبش ملي‌شدن تنگ مي‌کنند تا در گام اول انتقام ملي‌شدن نفت ايران را گرفته و در گام دوم، اجازه ندهند ايران بدون اتکا به فروش نفت، به يک کشور توسعه‌يافته تبديل شود. کار به آنجا رسيد که طبقه اجتماعي بي‌ريشه؛ يعني لمپن‌هاي داخلي، در کنار تحولات خارجي و اختلاف سران نهضت، کودتاي ٣٢ را شکل دادند.
3- حرکت ملي‌شدن صنعت نفت ايران متکي به يک جنبش اجتماعي بود که در سال‌هاي ١٣٢٨ و به‌ويژه ١٣٢٩ به اوج خود رسيد و در ٢٩ اسفند همان سال نتيجه داد. اين جنبش اجتماعي فراتر از خواست يک جريان سياسي بود. مرور آن دوره تاريخي نشان مي‌دهد جنبش اجتماعي مراجع سه‌گانه وقت شيعه آيات عظام صدر، خوانساري و کوه‌کمره‌اي که نمايندگي سياسي آنها در آيت‌الله کاشاني نمود مي‌يافت، حامي اين حرکت بودند. از سوي ديگر، در مجلس پانزدهم قرارداد شفاهي موسوم به قوام -سادچيکف رد شده بود و بحث ملي‌شدن نفت جنوب نیز بيش از گذشته در افکار عمومي و رسانه‌هاي داخلي - که فضاي نسبتا بازي در سال ٢٠ تا ٣٢ داشتند- مطرح شده بود. همچنين در آخرين جلسه مجلس پانزدهم، قرارداد گس‌- گلشاييان نیز به تصويب نرسيد و جلسه تا نيمه‌شب ادامه يافت تا وقت قانوني مجلس به اتمام برسد. پس مردم با همراهي مليون و مذهبيون و هم‌گرايي ايجادشده به آينده چشم دوخته بودند.
4- پهلوي دوم در مقطع شکل‌گيري اين جنبش اجتماعي، خود را موافق آن نشان مي‌داد. زماني که هيئت «خلع‌يد» به سمت خوزستان مي‌رود –که مرحوم مهندس بازرگان نيز عضو آن بود– دکتر مصدق به آنها مي‌گويد با قطار سلطنتي بروند تا توده‌ها ببينند شخص محمدرضا پهلوي نيز موافق اين جنبش است. پس اين خواستی ملي بود که تحت تأثير فضاي بين‌المللي هم بود. در سال ١٩٤٧، انقلاب هند به وقوع پيوست؛ يعني سال ١٣٢٧ هجري‌شمسي و دو سال قبل از ملي‌شدن صنعت نفت. بعد از ٢٠٠ سال اشغالگري بريتانياي کبير و مستعمره‌بودن هند، اين کشور آزاد شد. دکتر مصدق، آيت‌الله کاشاني و نواب‌صفوي، سخنگويان مطالبات حجمي ملتي بودند که احساس مي‌کردند کمتر از هندي‌ها نيستند. در قرارداد ١٩١٢رضاشاه، معروف به الحاقي، ‌بندي وجود داشت که تعداد تکنیسين‌هاي خارجي روز‌به‌روز کمتر و به تعداد ايراني‌ها افزوده شود؛ اما در ١٣٢٩ در مجلس پانزدهم آماري داده مي‌شود که اگر در ١٣١٢، هزار‌و ٢٠٠ نفر تکنیسين خارجي وجود داشته، در سال ٢٩ به سه برابر افزايش يافته است. همه اينها باعث مي‌شود ملت ايران نخبگان خود را همراهي و از آنها مطالبه کند. 
5- عمر همه اين تلاش تا سال ٢٩ بود. بعد از نخست‌وزيري دکتر مصدق، مشکلات زيادي براي ايران ايجاد شد. نخريدن نفت از سوي انگليس به چالشی اقتصادي منتهي شد و هماهنگي ميان دولت جمهوري‌خواه آيزنهاور در زمان به‌قدرت‌رسيدن چرچيل در نيمه دوم ١٣٣٠ و رسيدن دو دوست جنگ جهاني دوم به هم، آنها را به اين نتيجه رساند که حضور يک ايراني که ملت خود را توليد‌کننده و کارفرما مي‌خواهد، باعث مي‌شود در عراق، کويت و... نيز این موج راه بيفتد. مصدق به توده‌اي‌ها در دولت خود بهاي زيادي داد تا شايد از آمريکايي‌ها امتياز بگيرد يا علاقه‌مند به نقش‌آفريني همه جريان‌هاي سياسي بود. آنچه مشخص است، ايرانيان در مقاطعي مانند نهضت مشروطه و ملي‌شدن صنعت نفت، نتوانستند با خرد جمعي از فضاي باز سياسي استفاده کنند و نتيجه آن، شکست دولت ملي دکتر محمد مصدق بود.