روزنامه آفتاب یزد
1396/12/28
سلام به تیلهها و هفت سنگها!
۱ـ باز هم پلکی زدیم و زمستان چمدانش را بست و رفت تا بهار پشت پنجره، منتظر لحظه موعود بماند.لحظهای که با یک بغل بنفشه واردخواهد شد و به این همه رخوت و عسرت و دلمردگی پایان خواهد داد. باز گلی به جمال بهار که وقتی قرار میگذارد، سر وقت میآید و خستگی را از تن به در میکند.با دامنی از ارغوان میآید این بهار خاتون پرکرشمه.صدای پایش در گوشمان پیچیده و نام دلانگیزش ورد زبانمان شده است.
به نجابتش قسم.
۲ـ عید مال بچههاست.بچههایی که لباس نو میپوشند و به انتظار اسکناس تا نخورده لای کتاب به عقربه ساعت زل میزنند.فقط کافی است توپی در شود و ماهی قرمز در تُنگ تَنگ بلور عاشقانه برقصد.فقط کافی است دنیا بوی سنبل و سبزه و سیب بگیرد.آنوقت بچهها با عکسهای
سه نفرهای که دست انداختهاند پشت ما،کمی از تنهایی مان
میکاهند و با عیدی ناقابل ما غرق در شعف میشوند.ما اما همچنان دل میبندیم به معجزه بهار، تا شاید فکری به حال گلهای تیرخورده شیشه عطرمان کند یا لااقل بیدلیل دوستمان داشته باشد،در این قحطی
دوست داشتن که عاطفه به خنثی ترین عنصر این سیاره بدل شده و رفاقت پشت دیوار شب جا مانده است؛
دنیاست دیگر...
۳ـ سالی که رفت به قدر هزار سال گذشت، از بس برای روزنامههایی که خود برای آن میمردیم، تسلیت فرستادیم.هنوز زخم ناسور زلزله روی تن نحیف کرمانشاه خوب نشده بود که سانچی داغ را تازه کرد و مشتی خاکستر همراه موجها تحویلمان داد.کابوس سانچی هنوز کم رنگ نشده بود که هواپیمایی در دل کوه دنا، سقوط کرد و طیاره آسمان به تابوتی لبریز از کالبد تکه تکه مسافران بیمقصد و بینشانی بدل شد.امسال کمتر کسی در پهنه این خاک خندید و حتی دندان مصنوعی مادر بزرگ به تلخند جهان پرآشوب روی خوش نشان نداد تا شادی جیره بندی شود و در این ماتمکده آغشته به حرمان، باور کنیم که سهم وطن از روزگار، جنازههای زیادی است که به کوهها و دریاها سپردهایم.کاش کمی زندگی در رگهای وطن میماسید. کاش بهار زودتر از وقت مقرر، پاییز و زمستان را بازنشسته میکرد.کاش...
۴ـ حالا که قرار است هفت سین را پهن کنیم و غمهای کوچک و بزرگ خود را قورت دهیم و به بوی حیات بخش سمنو خو بگیریم،گریزی نیست جز آنکه منتظر تحویل سال بمانیم و آیههای عاشقانه را زمزمه کنیم و بعد همدیگر را تنگ در آغوش بگیریم و گرم ببوسیم که خود غنیمتی است در ایام تلخکامی. نوروز میتواند با چهل سالگی این قلم به دست خسته جان و تمام شوریدگان مام میهن، در کوچهای خلوت و آب و جارو شده قرار بگذارد و آنقدر اکلیل امید بر رویاهای کبودمان بپاشد که وقتی به خانه برمی گردیم، دیگر چای از دهان نیفتد و باد لعنتی شیشه آرزوهایمان را نشکند.
۵ـ تحیت به بهار که به سمعک بازیگوش مادربزرگ هم رسوخ کرده است.سلام به تخم مرغهای رنگی که هلهله فصل سبز را به گوشمان میسپارند و شادباش به ماهی گلی که با شنیدن "یا مقلب القلوب" چرخی دیوانه وار در تُنگ بلور میزند و با چشمهای خیس چشم به ما میدوزد. سلام به تمام آب نباتها و تیلههای کودکی که پای سفره هفت سین ذهنمان را مشغول میکنند تا لختی به گذشته برگردیم و برای همه دوچرخهها و هفت سنگها و بادبادکها دست تکان دهیم.برای تجدید خاطره همین تیلههای
رنگی کافیست.
۶ـ تا مجالی دیگر این صفحات مطهر را رها میکنیم و در آلبوم قدیمی دنبال همکلاسیهای رفوزه میگردیم تا سر بر شانههایشان بگذاریم و به یاد سالهای همدلی که محال است برگردند، یک دل سیر بگرییم.عید مجال مناسبی است برای سرک کشیدن در حومه خاطره و یافتن تصویرهای عتیقه لبالب از زندگی که معلوم نیست چرا همیشه تار میافتادند.این هم از سنگدلی دنیاست لابد!
۷ـ اگر این نفس فرو رفته مفرح ذات باشد،دوباره با آفتابی جدید برمی گردیم و با مخاطبان خود در کوچه باغ حقیقت قدم میزنیم.صدالبته دلتنگ دوستان ندیده خود میشویم.دلتنگ به قدر حوضهای پارک ملت،به بلندی چنارهای خیابان ولیعصر و یا به اندازه تارهای سپید گیسهای مادر که هر روز با کشی سیاه حلق آویز میشوند.همین و تمام.
سایر اخبار این روزنامه
دولت میراث شخصی روحانی نیست
ایران به رئیسجمهور نظامی نیاز دارد؟
داستان دو برادر
بازی با آبروی دیگران
حال خوب روستاهای کرمانشاه
چون کارهای مهمی انجام میدهیم دشمن داریم
سیرالئون را بردیم، پوست اسپانیا کنده است!
چه کالاهایی از مالیات بر ارزش افزوده معافند؟
جهانگیری هم شهردار شود بلایی سرش میآورند
مجلس، نماد فضایل ملت
سلام به تیلهها و هفت سنگها!
از فرافکنی تا تقلیل یک اشتباه
به امید طرحی نو