حسن دادخواه ادبیات انقلاب اسلامی و تجربه‌‌های انقلابیون

یکی از موارد اختلافی در سپهر سیاست و رسانه‌ای کشورمان، حمایت از ادبیات و گفتمان نانوشته انقلاب اسلامی از سوی برخی مقامات کشوری و صاحب‌نظران از سویی و نقد آن ادبیات و گفتمان از سوی دسته‌ای از کنشگران سیاسی است.
حامیان گفتمان و ادبیات انقلاب، بر پایه شعارهای مردم در تظاهرات دوران انقلاب، موارد زیر را اصول ادبیات و گفتمان انقلاب اسلامی ایران‌‌ می‌دانند:
_استکبار ستیزی
_مقاومت در برابر استکبار جهانی


_حمایت از ستمدیدگان جهان در برابر استکبار جهانی.
این ادبیات و گفتمان نزدیک به چهار دهه است که با فراز و فرودهایی به عنوان اصول سیاست خارجی از سوی مسئولان کشورمان پیگیری‌‌ می‌شود و عملا همه امور اقتصادی، اجتماعی و سیاست داخلی و نظامی کشورمان تحت تاثیر آن قرار گرفته است. در این دیدگاه، کشور و خاک ایران به مانند ظرفی است که از داخل آن، انقلاب اسلامی به انجام رسالت جهانی خود‌‌ می‌پردازد و در همین راستاست که برخی کنشگران سیاسی، عنصر ملیت را بر اساس نگاه جهان‌وطنی خود و بی‌توجه به مرزهای جغرافیایی، نفی و رد‌‌ می‌کنند‌.
تاکید حامیان ادبیات و گفتمان انقلاب تا آنجاست که برخی از آنها جسته و گریخته اعتراف کرده‌‌‌اند هدف از برپایی انقلاب اسلامی و سرنگون کردن نظام سلطنت، مبارزه با استکبار و دفاع از مظلومان جهان و نه سازندگی و آبادانی در کشور بوده است.
از سوی دیگر و در تقابل با این دیدگاه، طی سال‌‌های اخیر تعدادی از انقلابیونی که حتی حبس در زندان‌‌های رژیم سلطنت را در کارنامه خویش دارند، با ادامه کنش‌‌های انقلابی و ناسازگاری با روابط بین‌الملل مخالفت کرده و خواهان تفاهم با نظام و نظم جهانی و تعامل و ارتباط پایدار با کشورها توسعه‌یافته و اروپایی شده‌اند. این منتقدان، ادامه روند کنونی در سیاست خارجی را برای کشورمان زیان‌بخش و مخرب‌‌ می‌دانند. آنان بر پایه تجربه‌‌های خویش، اعتراف کرده‌‌‌اند که به‌ویژه امروز، مجموعه شرایط جهانی اقتضا‌‌ می‌کند تا رفتارهای اصلاح‌طلبانه، جانشین حرکت‌‌های قهری و انقلابی شود و از اقدامات شتابزده که احیانا موجب برهم خوردن نظم اجتماعی‌‌ می‌شود، باید خودداری کرد. آنان با این اعتراف، ضمن بیان این تجربه، به نوعی پیشینه انقلابی بودن خویش را زیر سوال برده و مورد نقد و ارزیابی مجدد قرار داده‌اند.
حال این پرسش مطرح‌‌ می‌شود که چنانچه هر دو گروه یادشده، با صدق و راستی، مکنونات قلبی خویش را بیان کرده باشند، کدام مسیر از دو مسیر یاد شده، برای جامعه ایران مسیری درست و عاقبت به خیر است و به رشد و کمال و بهروزی کشور و ملت منجر‌‌ می‌شود؟
پاسخ به این پرسش نسبتا دشوار، نیازمند گفت‌وشنودهای علمی و کارشناسانه است و در این راستا، نمی‌توان تنها به یکی از این دو مسیر بسنده کرد و بر آن تکیه زد و فرصت و مجال شنیدن و بررسی مسیر و دیدگاه دیگر را فراهم نکرد.
بی‌گمان هر یک از این دو دیدگاه دارای استنادهای تاریخی و ایدئولوژی است و طرفداران هر کدام به پشتوانه استدلال‌‌های خویش رفتار و کنش سیاسی از خود نشان‌‌ می‌دهند.
پاسخ به پرسش‌‌های زیر‌‌ می‌تواند مقدمات بررسی و واکاوی دو دیدگاه را فراهم سازد:
معیارهای سنجش درستی و کارآمدی و سودمندی این دو دیدگاه چیست؟
در سپهر سیاست‌ورزی نوین و امروزی، عمل به کدام دیدگاه به سود ملت و سرزمین ایران است؟
اداره کشورها و فراهم کردن رفاه نسبی و زیست مسالمت‌آمیز در عمل به کدام دیدگاه مهیا‌‌ می‌شود؟