بیایید سیاسی باشیم دوستان شورای شهر!

اصلاح طلبان روزهای سختی را سپری می‌کنند. شاید حتی سخت‌تر از ۸۸. از یک سو در پی حمایت آنان از کاندیداتوری حسن روحانی بسیاری از مردم آن ها را بخشی از قدرت سیاسی می‌دانند و طبعا نارضایتی‌های‌شان متوجه آن ها نیز شده است و از سوی دیگر هسته اصلی قدرت و حتی دولت دوم روحانی چندان روی خوشی به آن‌ها نشان نداده‌ و نفوذ و قدرتی برای تاثیرگذاری در روند تصمیم‌گیری‌های نظام سیاسی ندارند؛ خلاصه که «نه در مسجد گذارندم که رند است، نه در ميخانه کين خمارخام است». البته به همه این‌ها اضافه کنید هجمه بی‌سابقه اپوزيسیون برانداز خارج از کشورراکه در بی‌سابقه‌ترین اتحاد خود نه علیه حکومت مستقر که تمام توان خود را در شبکه‌های اجتماعی معطوف به تخریب نه فقط جریان اصلاح‌طلب که به‌طورکلی ایده اصلاحات ساخته‌اند. در این میان هرچند برخی چهره های اصلاح طلب خارج ازحکومت در ماه های گذشته تلاش بیشتری کرده اند تا فاصله وتفاوت گفتمانی خود با دولت اعتدال را به ویژه درعرصه افکار عمومی نمایش دهند اما فارغ از اینکه تا چه حد در این کار موفق بوده اند وقتی به موضوع عملکرد فراکسیون امید و شورای شهر تهران می رسیم حتی همین تعداد از اصلاح طلبان نیز حرف چندانی برای گفتن ندارند. از یکسو اگر بگویند این‌ها ازما نیستند وفی المثل نتیجه صافی نهادهای دیگرندنخست آنكه در مورد شورای شهر استدلال‌شان اعتباری ندارد و درثانی باید به بزنگاه انتخاباتی بعدی نیز بیندیشند که چه پاسخی برای مردم در چرایی حمایت‌شان از لیست انتخاباتی اصلاحات خواهند داشت.
جدا از نقد عملکرد فراکسیون امید در مجلس که در مجموع خود بسیاری را ناامید ساخته و صاحب این قلم نیز پیشتر به آن پرداخته است، اکنون و پس از کناره گیری محمدعلی نجفی از شهرداری تهران بار دیگر تمامی توجه افکار عمومی به نحوه عمل نمایندگان اصلاح طلب در شورای شهر تهران است. از این منظر شورای شهرنه تنها مطابق مسئولیت های قانونی خود با انتخاب خطیری مواجه است که مستقیما روی زندگی شهروندان تهرانی اثر دارد بلکه به نظر اینجانب در سطحی فراتر نحوه مواجهه شورای شهر و مجموعه اصلاح طلبان در قضیه انتخاب شهردار تهران با یکی از مهم‌ترین چالش های جامعه ایران امروز پیوند خورده است. «بحران اعتماد به سیاست» که تصویری اجمالی از آن در بند اول این یادداشت آمد و البته تصویر واضح تری از آن را هر مخاطب منصفی در بطن جامعه می بیند این روزها به چالشی جدی پیش روی ایران به طور عام و طرفداران ایده اصلاحات و تغییرات آرام بدل شده است. این بحران به‌این معناست که احتمالا در پی نوع عملکرد دکتر روحانی و دولتش در ایام پس از انتخابات اردیبهشت و گزارش های معتبر از کاهش قابل ملاحظه محبوبیت وی و نیز حواشی پیش آمده در ماجرای استعفای نجفی، که از قضا خود اصلاح طلبان در معرفی آن به عنوان عقب نشینی در برابر فشارهای سیاسی رقیب نقش عمده داشتند، امروز رای دهندگان پرشور اردیبهشت 96 با این پرسش اساسی رو در رو شده اند که آیا توسل به سیاست و رقابت سیاسی در نظام سیاسی ایران می‌تواند راهی برای عبور از بحران‌های متعدد و مشکلات روزمره یا اساسی بگشاید؟ یا اینکه باید از توسل و امید به سیاست و سیاستمداران داخلی چشم پوشید و فکر دیگری کرد. این بحران زمانی جدی تر به نظر می آید که توجه داشته باشیم اصلاح طلبان در انتخابات ها با بسیج بدنه وفادار خود قادر به پیروزی نیستند و عموما با جذب آرا خاکستری و بی تفاوت در آخرین روزها امکان پیروزی پیدا می کنند. پیروزی‌اي که البته بیش از آنکه به نفع آن‌ها باشد به نفع کلیت نظام و تداوم سنت انتخابات در کشور است. حال اگر اصلاح طلبان نیز دیگر انگیزه‌ای در این جمعیت تعیین کننده ایجاد نکنند و توانایی اقناع آن‌ها را از دست بدهند طبعا آرا و تمایل آن‌ها به جناح اصولگرایان نیز معطوف نشده و می‌تواند نگاه این «جامعه بی اعتماد به سیاست» را به تحولات خارج از اراده رای دهندگان ایرانی برگرداند. تهدیدی که بعید است کسی در اهمیت آن شک داشته باشد. پس از شرح تهدید بحران اعتماد اجازه دهید ازهمین منظر به موضوع انتخاب شهردار جدید بپردازیم. به گمان من نمایندگان شورای شهر و اصلاح طلبان دو رویکرد کلی را در این خصوص می‌توانند دنبال کنند. رویکرد اول عبارت از این است که شهرداری با توانایی های فنی و اجرایی و اصطلاحا کاربلد بگزینند که هم بتواند به ساماندهی اوضاع شهر بپردازد و هم اینکه با صفت مدیر غیرسیاسی برخی فشارها سیاسی و ... را نیز از روی مجموعه شهرداری تهران بردارند. رویکرد دوم اما می‌تواند با نگاه به بحران بی اعتمادی با هدف تزریق امید به سیاست و امکان اصلاحات منجر به انتخاب شخصیتی به واقع اصلاح طلب، شجاع و در تراز ملی شود که با عزم جزم به مبارزه با فساد بپردازد و به مردم نشان دهد که حکمرانی اصلاح طلبانه چیست. با این وجود به نظر می رسد متاسفانه اجماعی بر سر رویکرد اول حاصل شده که به اعتقاد نگارنده در یک کلام به مثابه تیری مهلک به پیکر نحیف اصلاحات و سرمایه اجتماعی آن خواهد بود و بحران پیش گفته را نیز اگر تقویت نکند از ابعاد آن نخواهد کاست. شاید مدافعان رویکرد اول بگویند که یک مدیر شایسته با به ثمررساندن چندین پروژه مهم و چشمگیر در شهر تهران می‌تواند کارنامه موفقی برای دومین شورای شهر اصلاح‌طلب برجا گذاردومردم راراضی کند اما پاسخ این ادعا این است که اولا اوضاع مالی کشور و شهرداری چنان نیست که مدیری موفق به برداشتن چنین گام هایی شود و ثانیا رقیبی که تا امروز نیز از هر تلاشی برای شکست اصلاح طلبان در هر نهادی که وارد شده‌اند فروگذار نکرده بدون شک موانعی از پیش آماده هم دارد تا پیش روی دستیابی به چنین موفقیت های چشمگیری قرار دهد. ثالثا هم به نظر می رسد اوضاع کشور به سمت و سویی می رود که حتی در صورت کامیابی چنین مدیری مطالبه اصلی مردم از اصلاح طلبانی که مزیت نسبی خود را در عرصه سیاسی ایران تقویت مناسبات دموکراتیک، حقوق بشر و مردمسالاری می دانند، پاسخی در خور نیابد و نتوان با چند خط مترو اضافه یا چند بزرگراه آن‌ها را خشنود ساخت و نهایتا روند رویگردانی از اصلاح طلبان به نقطه نامطلوب برسد.در پایان این یادداشت که دربیان منظور اصلی خود با تحفظاتی روبه‌رو بوده و از مخاطب انتظار دارد تا بین الخطوط را هم بخواند،مایلم به اعضای محترم شورای شهر تهران و شخصیت ها و جریان‌های اصلاح طلب موثر بر تصمیم شورا عرض کنم:«بیایید سیاسی باشیم دوستان!»که به قول عطار «ميان مسجد و ميخانه راهی است/ بجوييد ای عزيزان کين کدام است».