هرمز شریفیان اصلاحات بر سکوی تَکرار

یکسال از دوره دوم ریاست جمهوری «رئیس‌جمهور روحانی» گذشت. طی 5 سال گذشته وعده‌های بسیاری شنیدیم که محقق نشد. با این همه یکی از جملاتی که هواداران روحانی بر زبان می‌آورند این است که: «ما به روحانی رای ندادیم که برنامه‌های او محقق شود، رای دادیم که برنامه‌های رئیسی محقق نشود».
شاید گزیده‌ همان برنامه‌های اجرا نشده، امروز به شکل کارشکنی و چوب لای چرخ دولت کردن بروز یافته و جناح مخالف با صندوق‌های رای با هر شیوه‌ای در صدد زمین زدن دولت است. همان‌هایی که روزی برجام را برای کشور زیان‌آور می‌دانستند، امروز دولت را به دلیل خروج آمریکا از برجام مورد حمله قرار می‌دهند و در ادامه، صحبت‌هایی از استیضاح و طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور را مطرح می‌کنند. جالب است که اغلب منتقدان امروز دولت همان هواداران سینه‌چاک دولت‌های نهم و دهم هستند که تمام قد از احمدی‌نژاد و در زمان ریاست جمهوری‌اش دفاع می‌کردند و بدترین واکنش‌شان در مقابل عملکرد او سکوت بود.
دست کم روحانی تلاش کرد تا با دنیا و نهادهای بین‌المللی از در سازش و منطق وارد رابطه‌ای سازنده شود و قطعنامه‌های تحریمی سازمان ملل متحد را «ورق‌پاره» ننامد.
نکته مغفول مانده این است که حسن روحانی اصالتا به طیف اصول‌گرای سیاسی ایران تعلق دارد و اگر حمایت اصلاح‌طلبان را در کنار دارد به این دلیل است که مواضع نزدیک‌تری نسبت به آنها دارد، اما جریان رادیکال اصول‌گرایی این را هم بر نمی‌تابند و باز در صددند که با به اصطلاح خودشان، «کله کردن دولت»، فرد مورد تایید خود را بر کرسی ریاست جمهوری بنشانند و دقیقا برای همین است که روزی حرف از رئیس جمهور نظامی بر زبان می‌آورند و روز دیگر سخن از استیضاح و طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور را مطرح می‌کنند.


این طیف تندرو در جریان اعتراض‌های دی‌ماه پارسال نیز در صدد بودند که تا آن رخداد را به نوعی بر گردن دولت بیندازند و آن را نتیجه ناکارآمدی دولت قلمداد کنند و پس از آنکه در این امر ناکام ماندند به سراغ موضوع برجام رفته و از خروج آمریکا از 1+5 استقبال کردند و همین موضوع را دستمایه حمله به دولت و وزیرامورخارجه قرار دادند، آن‌هم درست در حالی‌که محمدجواد ظریف در حال مذاکره با مقام‌های چین، روسیه و طرف‌های اروپایی است تا این افتضاح درونی ـ بیرونی را به نوعی جمع کند. اما نکته‌ای که این جریان تندروی اصول‌گرا در نظر نگرفته این است که اگر هواداران اصلاحات ناامید شوند، در بدترین حالت ممکن است در انتخابات شرکت نکنند و آن را تحریم یا با صندوق‌ها قهر کنند و این خیال که هواداران اصلاحات پس از ناامیدی به نامزدهای اصول‌گرا روی بیاورند چیزی شبیه به محال و بعید است.
با این همه سخنگویان این جریان تندرو با پشتکاری مثال‌زدنی برنامه پس از ناامیدی حامیان اصلاحات را نیز برآورد کرده و به صراحت می‌گویند اگر 10 میلیون تن از رای‌دهندگان جریان اصلاحات از این جریان رویگردان شوند آرای خود را به سبد اصول‌گرایان می‌ریزند و آن‌وقت آنان می‌توانند با 27 میلیون رای، پیروز انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 شوند.
البته اینکه طیف رادیکال اصول‌گرایان بالاخره و پس از خون‌دل خوردن‌های حامیان طرفدار مردم‌سالاری دریافتند که یکی از قواعد بازی، احترام به صندوق‌های رای است در نوع خود ستودنی است. اما گویا این گروه از گذشته و با گذشت چندین سال، تجارب دیگری کسب نکردند. بدون شک یکی از این تجربه‌ها نادیده گرفتن چهره‌ای مقبول و محبوب در اردوی اصلاح‌طلبان به نام «سیدمحمد خاتمی» است و در کنار او می‌توان به نام‌های دیگری مثل «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» نیز اشاره کرد. اگر دو نام آخر را نیز بنا به دلایلی از عرصه سیاسی به محاق ببریم، اما باز نام رئیس دولت اصلاحات باقی می‌ماند که هنوز در میان موافقان و مخالفان شخصیتی محوری دارد و اثرگذاری‌اش شاید بیش از تصوری باشد که در مخیله‌ اصول‌گرایان تندرو می‌گنجد.
درست در همین نقطه است که جریان تندروی اصول‌گرا درس‌ها و تجربه‌های لازم را دریافت و ذخیره نکرده‌اند و آن اینکه اگر هم بنا بر فرض آنان، شمار زیادی از رای‌دهندگان از اصلاحات ناامید شوند نه تنها به جریان اصول‌گرایی نمی‌پیوندند بلکه تنها با یک جمله، روحیه خود را بازیافته و برای حمایت از نامزد اصلاح‌طلبان، صف‌های طولانی می‌بندند.
«تَکرار می‌کنم»