محسن چاوشی با انتشار «خوزستان»، غربت خوزستان را روایت کرد

همدلی| رضا نامجو- سخت بود رویا بافی درباره حضور خواننده ای که یک روز بناست پایش را بگذارد وسط تلخ‌ترین خاطرات شخصی یک ملت. سخت تر اینکه بشود قبول کرد روزی می رسد که بغض های آوازه خوان بیشتر از هر پیام تبریک و شادباشی حس مشترک سال‌های رفته بر باد را برای مردمان یک شهر به تصویر بکشد. امروز می شود مثل چند سال اخیر ادعا کرد رویایی به همین شکوهمندی، قد علم کرده میان مردم ایران، میان اهل خوزستان و البته بیش از همه میان مردمان خرمشهرِ امروز و خونین شهر سال های سخت جنگ.
محسن چاوشی حسینی که رو به روی محل تولدش در سند سجلی نام خرمشهر آمده خیلی کودک بود که با جنگ ملاقات کرد. مهاجرت خانواده زنگ زده چاوشی به کرماشناه و بعد هم مشهد هیچ وقت روزهای تلخ جنگ و عشقش به خرمشهر را کم رنگ نکرد. حالا چاوشی از «خوزستان» گفته است. خواننده مغموم و ترانه سرایش حسین صفا، سنگ تمام گذاشته اند برای نقاشی بی تعارف خوزستان. برای مردم عاشق پیشه ای که چاوشی شرمنده آنهاست (به جای اهل سیاست و دولتمردان البته)! نخل‌های بی سرش قبلا گفته بودند از این شرمندگی. خرمشهرِ چاوشی بی پیرایه، غمگین است و خواننده دور افتاده از شهرش می‌گوید عاشق شهر ویرانه، همدرد مردمی است که نباید با دست های خالی بازگردد میانشان.
در چند روزی که از انتشار اثر «خوزستان» می گذرد بیش از هر سخنرانی و شادباشی، بیشتر از تمام خاطراتی که امروز و دیروز سیاست پیشه‌ها و دولتی ها از خونین شهر گفته‌اند، از اث نشسته بر دل و جان ایران. چه خوب که چاوشی و چاوشی‌ها هستند. چه خوبتر که می‌شود با حضورشان خاطره ها را به همان بکری که باید ورق زد و نگذاشت روایت درد همچنان باقی خوزستان مصادره شود به نفع این گروه و آن گروه. خرمشهر آباد نشد و آوازه خوان شرمنده است. خوزستان آباد نشد و بمباران هنوز ادامه دارد.
کاش دیگرانی که باید، شرمنده می‌شدند! اوج تلخکامی آوازه‌خوان و ترانه سرایش گره می خورد با قول و قرارهایی که معلوم نیست چرا ملاقاتی با حقیقت نداشته اند. «ای قاضی این مردم چی می گن؟ آبادی آبادی آبادی»...« ای قاضی این مردم چی می خوان؟ آزادی آزادی آزادی...»