روزنامه آفتاب یزد
1397/03/27
هیدج؛ شهری که بیکار ندارد
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: هیدج میتواند نام شهری باشد مثل هزاران شهر دیگری که در پهنه جغرافیایی ایران وجود دارد. هیدج میتواند مقصد سفری کوتاه برای بهره بردن از زیباییهای بکر و کمنظیر طبیعی ایران عزیز باشد. هیدج میتواند بهانهای باشد برای خرید چند جفت کفش بچگانه، آن هم از تولید به مصرف، بیواسطه. هیدج میتواند در کنار مسیری باشد که امتداد آن حتی تا مرز ترکیه هم کشیده شود و اما هیدج در این گزارش یک بهانه است، یک نماد و یک سنگ محک. هیدج جایی است که میتوانیم بسیاری از شعارهای حداقل اقتصادی سالهای اخیر را با هم مرور کنیم.چرا هیدج؟
همه شناخت من از هیدج بازمی گشت به اطلاعات نصفه و نیمهای که از یک دوست گرفته بودم:«شهری در استان زنجان که عمده فعالیت مردمانش، تولید کفشهای بچگانه است.» روی نقشه، چنین به نظر میرسید که هیدج، شهری از شهرهای شهرستان خرمدره باشد، از توابع استان زنجان و اما از آنجایی که اساساً تقسیمات کشوری ما بیشتر به معجزه شبیه است تا تقسیماتی بر اساس مسائل جغرافیایی و زیستی و مردمشناسی! در نهایت متوجه شدیم، هیدج با جمعیتی نزدیک به 15000نفر که 3هزار نفر آن تحصیلکردههایی هستند که علیرغم داشتن سواد آکادمیک، علاقهای به استخدام و پشت میز نشینی ندارند! یکی از شهرهای شهرستان ابهر است در 75 کیلومتری مرکز استان یعنی شهر زنجان. اینکه چرا هیدجیها باید برای امور اداری خود از تمامی ادارات خرمدره رد شوند و کارهای خود را در ابهر سر و سامان دهند یکی از چندین و چند گلایهای بود که از مردمان میهمان نواز، آرام و کوشای هیدج شنیدیم و اما پاسخی برای آن نداشتیم.
هیدج را چگونه دیدم؟!
حوالی یازده شب جمعه 11 خرداد وارد این شهر شدم. بیهیچ تاملی به فکری جایی امن گشتیم تا آن را به صبح پر از جست و جو و تلاش گره بزنیم. بهترین جا پارکی بود که علاوه بر درختانی نظیر چنار، درختان میوهای چون گیلاس و آلبالو نیز داشت و این یعنی با گونهای دیگر از اندیشیدن روبهرو خواهم بود. هیچ اطلاعی از کم و کیف ماجرای این شهر نداشتم. گیج و گنگ به دنبال اهل دلی گشتم تا با چند سوال نخ ماجرا دستم بیاید. حوالی جایی که توقف کرده بودم، خانوادهای از اهالی هیدج کم کم داشتند جمع و جور میکردند تا پارک را ترک کنند. خیلی کوتاه خودم را معرفی کردم، علت مسافرت به هیدج را توضیح دادم و طلب کمک کردم. با یک استکان چای پذیرای من شدند. گفتند فردا صبح حوالی بانک ملی، سراغی بگیر از علی عسگری، نقی لو... این دو نفر هرچه بخواهی در اختیارت قرار میدهند. هیدج در نگاه نخست شهری است آرام با سیمایی به سمت نوشدگی و مدرنیزه شدن، محصور بین کوههایی نسبتا مرتفع(پالاس و الوند) با آب و هوایی مرطوب و کوهستانی که دو/سوم جمعیت آن به کار کشاورزی و باغداری و دامداری مشغول هستند و یک/سوم باقیمانده یا در کار تولید کفش و مسائل جانبی آن هستند یا درگیر مشاغل اداری و خدماتی. هیدج نعمت بزرگ دیگری هم دارد که میتواند زمینهساز توسعهای پایدار، بدون عوارض و تبعات و پردرآمد باشد و آن دارا بودن روستاهایی که چشماندازهایی بهشت گونه دارند که دل هر گردشگر طبیعت را سودا زده خود خواهد کرد. آن شب در آرامش تمام به صبح آرام و روشن و پر از امید منتهی شد، شبی که سردی آن، شبهای نسبتا سرد پاییزی کویر را به یادم آورد.
آئینه تمام نمای تلاش برای«حمایت از کالای ایرانی»
در کمتر کوچه پس کوچهای است که نتوانی کارگاهی پیدا کنی! بوی چسب، صدای چرخهای خیاطی، «تق تق» چکشهایی که زیره کفش را به رویه میچسباند. جوانهایی که در سکوت کارگاهها، تنها و تنها به تولید میاندیشند و زنهایی که دوشادوش مردان، سبدهای پر شده از کفش را با چنان جدیتی از زمین جدا میکنند که گویی سنگینی آن از پر کاهی کمتر است. خیرهشدهای به دستها، به چشمها، به رفت و آمدها. هر بار که این چند موضوع به سرانجام میرسد؛ کفشی برای پوشاندن پاهایی کوچک تولید شده است. کارگاهها اغلب در قامت مغازههایی هستند که تا دورافتاده ترین کوچهها و ناپیداترین گذرگاهها امتداد پیدا کرده اند. بوی چسب، صدای چرخهای خیاطی، «تق تق» چکشهایی که زیره کفش را به رویه میچسباند به عادتی روزمره تبدیل شده است؛ به یک سمفونی دوست داشتنی، به جزئی تفکیک ناپذیر از سیما و منظر شهر، به بخش مهمی از زندگی و به مهم ترین انگیزه برای جنگیدن و تلاش کردن و آفریدن و قد کشیدن. حالا که به گذشتههای نه چندان دور زندگی کودکان 5 نسل اخیر ایران نگاه میکنم میبینم؛ هیدج جزئی تفکیک ناپذیر از خاطراتی است که با اولین کفشی که به پای مان کردند؛ تبدیل شد به شادترین روز زندگی مان. درست در همان روزی که پدر، مادر، مادربزرگ، عمه، خاله و گاه خواهری که در قامت مادر بود؛ با جعبهای سفیدرنگ در قاب در نمایان میشد و تو لحظاتی بعد در حالی که از ته دل میخندیدی؛ دلت میخواست به واقع از دیوار راست بالا بروی! گویی کفشی که در پای داشتی قالیچه سلیمان بود که به تو قدرت پرواز میداد.
شهرک تخصصی کفش
با کمی فاصله از شهر، کارگاهها مجهز تر شدهاند، بزرگتر، وسیعتر با تعداد کارگرهایی بیشتر، تولیداتی متنوع تر و قدرت اقتصادی بیشتر. اینجا تلاش چشمگیرتر است، امید پررنگ تر! اینجا البته کارگاههایی هم هستند که در پس لرزه دلار و گرانی ارز، ترک برداشته اند:«مواد اولیه گران شده، نقدی باید بخریم، دیگر صرف نمیکند...» اینها را فومژی میگوید. چهل سال است کفش تولید میکند. هنرمندانه در حال طراحی کفش است. ویترین تولیداتش حکایت از تنوع و کامل بودن میدهد:« از 22سالگی شروع کردم. 6ماه بیشتر شاگردی نکردم. خیلی زود وارد عرصه تولید کفش شدم. این روزها برای 200 نفر به صورت مستقیم اشتغال ایجاد کرده ام. تا روستاهای اطراف هم برای ما کار میدوزند و میآورند.» تولیدی کفش شیکا یکی از بزرگترین تولیدیهای کفش هیدج است با 40-30 کارگر که در کنار هم مشغول تولید کفشهای بچگانه، مردانه و زنانه هستند. این کارگاه بزرگ تولیدی برخلاف دیگر جاها فقط کفش کودک تولید نمیکند. داخل کارگاه سکوتی حکمفرما است. اول فکر میکنیم رکود است و تعطیلی و اما کمی بعد متوجه میشویم یک مرحله تزریق مواد اولیه صورت گرفته و منتظر ماندهاند تا قالبها سرد شود. اندکی بعد کارگاه پر از شوق و شور میشود. از آسیبهای«کالاهای چینی» میپرسیم؛ لبخند میزند. کفشی کوچک به قد و قواره پاهای ظریف و کوچک طفلی دو ساله در دست میگیرد و میگوید:«چینیها حتی نمیتوانند عکس این کفشها را روی کاغذ بکشند!» میگوید: «بالاخره تاثیر خودش را گذاشته اما بد هم نشد! تولیدکننده ایرانی حواسش جمع شد که اگر نجنبد، اگر جنس با کیفیت تولید نکند قطعا بازار را از دست خواهد داد.» میگوییم پس چطور میگویند کالاهای چینی کمر تولید و صنعت ما را شکسته؟! میگوید: «شکستن که شکسته اما اگر منفعل نباشی، نابود نمیشوی!» فومژی میگوید:«برخی اوقات در خلوت خود به سختی میگریم که اگر در این کارگاه را به اصطلاح«تخته کنم» جواب زن و بچه این 200 نفری که زیر این سقف امرار معاش میکنند که چه فردی میخواهد و میتواند بدهد؟» سخت گلایه مند است از اینکه: «به سیما و منظر شهرک نمیرسند. خدمات نمیدهند! بالاخره ما صنعتگران و تلاشگران این شهر هستیم یا نه؟ این چه وضعیتی است؟ این از خیابانهایمان این هم از فضای سبز مان! راست میگوید! هیچ کجای این منطقه شبیه قطب کفش کودک ایران نیست. اصلا فضای اینجا ربطی به شهرک تخصصی کفش ندارد. نه خیابان کشی شده، نه جدول گذاری! اصلا پیش خودمان فکر کردیم یک هیئت خارجی بیاید برای بازدید این بیچارهها با چه رویی میخواهند ادعا کنند ما بزرگترین و شاید تنها تولید کنندگان کفش کودک در ایران هستیم آن هم به صورت نسل اندر نسل و موروثی!؟
آب و نان بیفتد مشکل بیمه از زبانها نمیافتد
وارد کارگاهی دیگر میشویم، جمعی جوان بین 20 تا 35 سال گرد هم دارند کفش میدوزند. تقسیم کار کرده اند. با آنکه هیدج شهر نسبتا خنکی است اما هوای دم کرده کارگاه حتی نفس کشیدن را سخت میکند. خیلی کوتاه کارگاه را میبینیم. سرعت کار یک کارگر توجه مان را به خود جلب میکند. جوانی شوخ و سرخوش میگوید: «پس چرا از مشکلات ما نمیپرسی؟» گفتیم:«مشکلاتتان را میدانیم؛ بیمه و...» خندید و گفت:«همینها را بنویسی کافی است!» از کارگاههای سنتی سطح شهر تا کارگاههای بزرگ به نوعی همه درگیر مشکل بزرگی به نام بیمه هستند. در همین بازدیدها بود که با واقعیتی تلخ تر رو در رو شدیم و آن پنهان کردن میزان اشتغال به دلیل ترس از بدهیهای مالیاتی که انگار ضرب در آدمها میشد و تصاعدی بالا میرفت.
رکود هست؛ گرانی هست اما امید هم هست!
«فرصت زیادی برای درس خواندن نداشتم! اصلا راستش را بخواهید عجله داشتم برای ورود به بازار کار» اینها را در حالی میگوید که دوان دوان دنبال فرمول جدیدی است تا به اصطلاح«زیره» کفشهایش از این به بعد زیباتر و مستحکمتر شوند. جوان است. به زور سی ساله اما رد و نشان زحمت روی صورتش خراشهایی انداخته که انگار کوله باری تجربه را بر دوش میکشد. کارگاهش بزرگ است. در حال توسعه. میگوییم وسط این همه گرانی و رکود؛ گسترش دادن کارگاه ریسک خطرناکی است نه؟! میگوید:«رکود هست. گرانی هست اما امید هم باید باشد و من پر از امید به آینده ام.» احساس میکنم راهش را سد کرده ام. ترجیح میدهم گوشهای بایستم و نظاره گر تلاشش باشم. کارگاهش نسبتاً بزرگ است. ذره ذره محیط در تکاپو است. گرما امان میبرد اما شوق، رد و نشانه این گرما را از بین میبرد. کمتر کارگاهی را از نزدیک دیدیم که کارگر زن نداشته باشد و اما کمتر زن مشغول به کاری را دیدیم که اخم در چهره داشته باشد. پر از سکوت بودند اما سرگرم تولید.
***محمد نقی عسگری عضو شورای شهر هیدج: هیدجیها مردمانی پرتلاش، با پشتکاری مثال زدنی!
برای سومین بار عضو شورای شهر هیدج شده است. اطلاعات ادبی، مردم شناسی و تاریخی ذیقیمتی دارد و بیشتر فعالیت وی در شورای شهر، حول محورهای فرهنگی متمرکز است. از کلام این عضو شورای شهر هیدج چنین برآمد که 35 سال قبل، هیدج ارتقاء یافته و از مرکز دهستان به شهر تبدیل شده، از همان ابتدا هم از توابع ابهر بوده است. به این ترتیب که سال 1361 دفتر عمرانی به شهر داده شده و از سال 1362، هیدج دارای شهرداری میشود. وقتی میپرسیم هیدج چند روستا دارد، میگوید: فقط یکی! کبودچشمه و هنگامی که با تعجب میپرسیم؛ این همه روستا اطراف هیدج است چطور فقط یک روستا؟ توضیح میدهد روستاهای دیگر نظیر پالاس، الوند، قلعه حسینیه، نصیرآباد، سوکهریز، باغ دره و... وقتی قرار بوده خرمدره شهرستان شود به این شهر اضافه شدهاند و باقی ماجرا... وجه تسمیه هیدج را جویا شدیم و پاسخ شنیدیم:«در وجه تسمیه هیدج دو قول وجود دارد یکی غلط رایج و مصطلح، دیگری، درست مهجور غیر مصطلح! قول رایج غلط این است که در زمان سلطان محمد خدابنده (از ایلخانان مغول) وقتی عروس میبردند و او را بر هودج نشانیده بودند در این مکان به تب محرقه درمی گذرد و او را در این مکان دفن میکنند و بعد روستا در این محل شکل میگیرد که نام هیدج را از هودج آن خاتون در این مکان درگذشته گرفته اند. این قول غلط است زیرا قدمت هیدج با توجه به آثار برجای مانده بیشتر از 3هزار سال قدمت دارد و قول درست مهجور این که هیدج در زبان پهلوی به معنای«دهِ دوست داشتنی و زیبا». از کلام محمد نقی عسگری که خیلی خلاصه وجه تسمیه را گفت و باورپذیرتر همین اصطلاح «دهِ دوست داشتنی و زیبا» است اگر درگذریم در باب وجه تسمیه هیدج اقوال گوناگونی نوشته شده که به آن اشارهای گذرا میکنیم:
هیدج که در نقشه تقسیمات کشوری به صورت( شهر هیدج ) ثبت شده است در زبان گویش مردم بومی بهعنوان( هیه: HIA ) خوانده میشود که مخفف کلمه هیدج است اما در وجه تسمیه آن اختلاف نظر وجود دارد. مورخین و هیدج شناسان کلمه هیدج را اخذ شده از لغاتی میدانند که ذیلا به همراه وجه تسمیه شهر به آن اشاره میشود :
1- هودج: مترادف محمل، کجاوه به معنای اتاقکی که روی شتر برای افراد مهم قرار میدهند. وجه تسمیه : گویند پس از مرگ شاهزاده سلطان محمد خدابنده (الجایتو) در این محل و دفن ایشان در محلی نزدیک حوزه علمیه هیدج، هودج شاهزاده را برای نشان گذاری روی قبرش قرار دادند و از آنجا نام آبادی که بعدها در کنار این مقبره ساخته شد، هودج نام گرفت! باوجود کثرت ادعا و سینه به سینه نقل شدن این وجه تسمیه، نمیتوان عقلا آن را تایید کرد چرا که وجود هودج بر قبر شاهزاده کشور پهناور و قدرتمند ایلخانی آن دوران به جای بارگاه و مقبره امری خلاف عادت سلاطین ایلخانی به نظر میرسد.
2- هیو دژ: به معنای قلعه آریاییها، قلعه انسانهای پاک و آسمانی. وجه تسمیه: منطقه ابهررود بهعنوان پایتخت پاییزه امپراتوری ماد آتروپاتگان، کانون توجه قوم آریایی بوده و کشف مردان نمکی با البسه شاهنشاهی در منطقه، احتمال نقش باستانی هیدج را در نزدیکی پایتخت امپراتوری اول آریاییها در ایران قوت میبخشد. عدم کشف آثار باستانی در هیدج این گمانه را تضعیف میکند لیکن آبرفتی و جلگهایبودن شهر هیدج و ارتفاع یابی شهر به خاطر قرار گرفتن در مسیر رودخانه ابهر چای، احتمال دفن آثار باستانی شهر را در عمق خاک تقویت میکند.
3- هی دخت: شاه دخت مغول. وجه تسمیه: با کشف آثار باستانی مربوط به دوره ایلخانان مغول جای شک نیست که مقبرهای قدیمی مربوط به یکی از دختران ناکام شاه الجایتو که در سلطانیه حکومت میکرده است، در هیدج وجود دارد. هی در اصطلاح ترکی مغولی به معنای دخترک یا شاهدخت میباشد که بعید نیست به سبب دفن شاهزاده، نام هی دخت به شهر اطلاق شده باشد.
4- حی دخت : نام شاهزاده ایلخانی مدفون به هیدج. وجه تسمیه: بانو( حی مردان ) شخصی است که با کشف آثار تاریخی ثابت شده در هیدج مدفون بوده است.
5- کنگ دژ هودج : شهر باستانی که زرتشت آن را بنا کرد و مرکز دنیا میباشد. وجه تسمیه : در اساطیر ایران باستان، شاهنامه و اسناد زرتشتی، نام کنگ دژ هودج آمده است، برخی بیت المقدس را همان هودج ایرانیان میدانند و برخی استان نیمروز افغانستان را، اما نکته جالب عدم وجود اثری از نام هودج در نام فعلی یا حتی سنگ نبشته یا اثری تاریخی در این دو شهر است، اما شهر هیدج با وجه تسمیهای نامعلوم هرچند در حد یک احتمال ضعیف میتواند گزینهای برای شهر مرکز جهان زرتشتیان باشد، به این دلایل میتوان حرمت سرزمین آذربایجان سرخ( زنجان تا ابهر ) را برای زرتشتیان اضافه کرد.
6- هید دژ : پیست اسب دوانی. وجه تسمیه : با توجه به وجود محدوده چمن سلطانیه، بعید نیست این چمن تا ابهر رود نیز کشیده شده بوده باشد تا بتوان احتمال برخی را بر اینکه هیدج محل مسابقات اسب دوانی حکومت نظیر آنچه امروز در بین ترکمنها در استان گلستان متداول است بوده است، باور کرد.
محمدنقی عسگری البته به بیتی از حکیم هیدجی(متوفی 1314.ش مدفون در بارگاه حضرت معصومه «س») هم اشاره میکند که برخی با هم آورده شدن هودج و هیدج را دلیل بر آن وجه تسمیه غلط میدانند:
مرا جایگه صفحه هیدج است که بر نوعروس جهان هودج است
از ویژگیهای هیدجیها که پرسیدیم عسگری از سختکوش بودن مردمان این منطقه گفت و با پشتکار بودن. گویش هیدجیها نسبت به دیگر اهالی زنجان خاص است. توضیح بیشتر اینکه هیدجیها در محتوا هم به اصطلاح لفظ قلم صحبت میکنند یعنی در کلام روزانه هیدجیها، کلمات و عبارات بامعنا و سخت کم دیده نمیشود برخلاف دیگر شهرهای استان زنجان که ساده و روان حرف میزنند. شهر هیدج جوان و رو به رشد است. آب و هوای خوبی دارد. عسگری هیدجیها را مردمانی میهماندوست به خصوص در مورد غریبهها میداند. وقتی میگوییم هرچه در شهر گشتیم آدم بیکار ندیدیم! ضمن تایید میگوید: هیدجیها علاوه بر اینکه مردمانی به غایت پرتلاش و اهل کار و کوشش هستند؛ خیلی دلبسته کار اداری و پشت میز نشینی نیز نیستند و همین مسئله کمک کرده که خیلی زود برای خود کاری دست و پا کنند. عسگری دست روی دو مسئله خیلی مهم و قابل تامل میگذارد؛ یکی اینکه بیشتر از 30 درصد زمینهای استان زنجان را هیدجیها زیر کشت بردهاند و در اختیار دارند و دیگر اینکه بخشی از کشاورزان باتجربه هیدجی با مراجعه به کشور گرجستان، زمینهایی را برای کشاورزی اجاره کردهاند که در نوع خود بینظیر نباشد قطعاً کمنظیر است. به شوخی میگوییم: آن گونه که از فحوای کلام شما بر میآید، ایران را برای آباد شدن باید بدهیم دست یک رئیسجمهور هیدجی؟! که خیلی جدی پاسخ میدهد: قطعا آباد میشود البته اگر اختیار کامل داشته باشند و در ادامه میگوید: منظور ما تفکر هیدجیها است یعنی تفکری که به کار و تلاش اهمیت بسیار زیادی میدهد یعنی تفکری که کار و تلاش را در اولویت قرار میدهد بیآنکه در سر سودای پشت میز نشینی داشته باشد.
***چگونه هیدج؛ قطب تولید کفش کودکانه ایران شد؟!
داستان هیدج با کشاورزی و دامداری نیز زیبا بود و اما سه نفر یعنی؛ رمضان دهقانی(مرحوم)، محمدعلی عسگری و فرصت اللههادیلو سالها پیش یعنی حوالی دهههای سی و چهل به واسطه آشنایان و اقوامی که در تهران داشتهاند، برای فراگرفتن کار و حرفهای و نیز گذران زندگی راهی بازارهای تاریخی کفش پایتخت میشوند و چون استادکارانی چیره دست شدند به هیدج باز میگردند ـ دهه پنجاه بین سالهای 54 تا 56 ـ و طی نزدیک به نیم قرن، کار به جایی میرسد که از هر ده نفر هیدجی، سه نفر زندگی را از راه تولیدیهای بیشمار کفش کودک در این شهر میگذرانند. همان گونه که در ابتدای گزارش نوشتم به راهنمایی یک شهروند باید اول بانک ملی را پیدا میکردیم و سپس آقای عسگری یا نقی لو را. صبح حوالی بانک ملی به دنبال آقای عسگری میگشیم که با تابلو«شرکت تعاونی کفاشان هیدج» رو در رو شدم و اما هیچ نشانهای دیگر از این شرکت تعاونی نیافتم. کوچه کنار بانک ملی با دیدن اولین تولیدی کفش اجازه میگیرم و وارد میشوم. خودم را معرفی میکنم و گرم مورد استقبال قرار میگیرم. آقای عربلو شماره آقای نقیلو را میگیرد و ماجرای بررسیهای میدانی به طور کلی عوض میشود. نقی نقی لو مسئول امور اداری شرکت تعاونی کفاشان هیدج با من همراه میشود و چون از قصد و غرضم باخبر شد نخست با هم به مغازه وارثان مرحوم رمضان دهقانی یکی از قدیمی ترینها که در هیدج با همراهی محمدعلی عسگری تولیدی کفش تاسیس کرده، میرویم. اکبر دهقانی فرزند مرحوم رمضان دهقانی از پدر میگوید از روزهایی که در تهران به فراگرفتن حرفه کفاشی گذرانده است و حال او و دو برادر، کفاشی پدر را سرپا نگه داشتهاند. بیمه نیست؛ درس را هم قبل از اخذ دیپلم رها میکند و...
روزی که رفتیم تهران
پیرمرد خوش مشربی که رها و آزاد حرف میزند:«آن سالها آب نبود، قنات نبود، کار هم نبود! پدر دست ما را گرفت و برد تهران؛ حوالی سال 1337. سال 37 بهعنوان پیشکار زیر دست احمد روائی نیا که اهل تبریز بود کار را شروع کردم. چهار برادریم و یک خواهر...»
یکی از برادران را سالها است (حدود سی سال) از او خبر ندارند. یکی هم که فوت کرده. دو برادر در کار کفش باقی مانده اند. سال 59 به هیدج باز میگردد و از سال 60 در مغازهای که با هم همصحبت شدیم مشغول به کار کفاشی است. صفت اللههادیلو در کنار مرحوم رمضان دهقانی و نیز محمد علی عسگری از بنیانگذاران صنعت کفاشی در هیدج به شمار میآید.هادیلو از خاطرات آن روزها میگوید و چون میپرسیم چرا کفش کودک پاسخ جالبی میشنویم:« کلاً صنعت کفش سه رشته دارد، زنانه، مردانه و بچگانه، ما یعنی من و مرحوم دهقانی و عسگری چون در تهران در رشته کفشهای بچگانه شاگردی کرده بودیم به طور طبیعی این آموزش روی قطب کفش کودکانه شدن هیدج تاثیر مستقیم میگذارد. قسمت پایانی دیدار با صفت اللههادیلو اسناد و مدارک ارزشمندی است بر جای مانده از دهههای 40 و 50 که در نوع خود قابل تامل است.
چکهای برگشتی زمینگیرمان کرده است!
یکی از اضلاع مهم مثلث بنیانگذاران صنعت کفش در هیدج محمدعلی عسگری است، همانی که آن شهروند هیدجی گفت حوالی بانک ملی سراغ او برو تا به جواب سوالاتت برسی. سال 1348 راهی تهران میشود سوم ابتدایی را تمام کرده بود. دامادشان او را با خود به تهران میبرد. سال 1357 به هیدج باز میگردد به نوعی با شراکت کار را آغاز میکند، با مرحوم رمضان دهقانی. کار کفاشی را در بازار درخونگاه یاد میگیرد.
عسگری میگوید:«آرزو داشتم که صنعت کفش را به هیدج بیاورم» روزهایی را به یاد میآورد که برای یک بسته سوزن منگنه باید تا تهران میرفتند. کار را با امیدها و آرزوها شروع میکند و کم کم توسعه میباید. معتقد است پشتکار و تلاشگر بودن هیدجیها هم به رونق این صنعت خیلی خیلی کمک کرده است.از مشکلاتش میپرسیم و او میگوید: «چکهای برگشتی زمینگیرمان کرده است!» میگوید، حمایت نمیخواهیم ولی انتظار هم نداریم چوب لای چرخ مان بگذارند. چون مسئول شرکت تعاونی کفاشان هیدجی است از تمامی مشکلات جامعه بزرگ کفاشان هیدجی باخبر است؛ از مواد اولیهای که این روزها به واسطهگرانی دلار یا کمیاب شده یا باید نقد خریداری شود. از مشتریهای بدحسابی که باعث شدهاند خیلی از تولیدکنندهها به خاک سیاه بنشینند! از گیر و بندهای اداری که نفسشان را بریده و از حمایتهایی که نمیشود و برای آنها حکم افسانه پیدا کرده است.
وقتی داستان چکهای برگشتی را میپرسیم از کشوی میز یک بغل چک برگشتی بیرون میآورد که رقمهای درشتی دارند! برخی حتی برجای مانده از سال 95 و او میگوید:«رها کردهایم چون هم پول مان رفته هم برای نقد کردن این چکها باید دوباره پول خرج کنیم و این میشود قوز بالای قوز»
عسگری میگوید:«بازار تولیدات کفش هیدج به دلیل کیفیتی که دارد هیچ وقت از رونق نمیافتد اما عدم حمایتها و نوساناتی که کمرشکن است کاری کرده که از حدود
150 تولیدی کفش در هیدج، بیشتر از نصف دچار رکود و تعطیلی شوند در حالی که چرخ بسیاری از خانوادهها از همین راه میچرخد و راه کسب درآمد دیگری ندارند.»
زنجیره تولید کفش در هیدج کامل است
سال 91 این احساس به وجود میآید که مجموعه تولیدیهای کفش هیدج باید زیر چتری قرار گیرند تا بتوانند فعالیتها را بهتر و تاثیرگذارتر دنبال کنند. باید زنجیره تولید کفش کامل شود، تشکلی این مجموعه را هدایت کند و برای رشد این صنعت در هیدج، به صورتی سیستماتیک تر حرکت کنند و این تفکر بالاخره به این امر منتهی شد که در سال 92 «شرکت تعاونی تلاشگران صنعت کفش هیدج» با 46 عضو شروع به کار کرد و در این زمان این شرکت تعاونی با 146 عضو ادامه فعالیت میدهد. اگرچه ممکن است در برهههایی برخی اعضا دست از فعالیت به دلایل مختلف کشیده باشند اما در مجموع مهم این بوده که در عرصه تولید کفش، مجموعهای پویا و منسجم در کنار تولیدکنندگان حضور داشته و یاریگر آنها باشد.«شرکت تعاونی تلاشگران صنعت کفش هیدج» دوبار بهعنوان شرکت تعاونی برتر استان زنجان و یک بار نیز بهعنوان شرکت تعاونی برتر کشور انتخاب طی سالهای گذشته انتخاب شده است. این شرکت تعاونی به جایگاهی رسیده که با اتحادیه صنعت کفش
تهران مراوداتی دارد و در همایشهای آن مجموعه بهعنوان یک عضو فعال و
تاثیرگذار ـ همه ساله ـ حضور مییابد.
«شرکت تعاونی تلاشگران صنعت کفش هیدج» پیگیریهای امور اداری صنعتگران عرصه کفش را برعهده دارد، دورههای آموزشی را برگزار میکند. تبلیغات را به صورت گسترده دنبال میکند. برای ارتقای تولید و دیگر مسائل حوزه کفش، تعاملاتی با کشور ترکیه داشتهایم. بازدید از مجموعه تولیدات کفش ترکیه و بررسی همکاریهای دوجانبه نیز از مواردی بوده که توسط این شرکت تعاونی انجام شده.
با توجه به اهمیت برندینگ و برندسازی، «شرکت تعاونی تلاشگران صنعت کفش هیدج» در مراحل نهایی ثبت نشان تجاری«هودج» است و نیز نهادینه کردن اهمیت بسته بندی در ارتقای سطح کمی و کیفی صنعت کفش و اما مهم ترین فعالیت«شرکت تعاونی تلاشگران صنعت کفش هیدج» راهاندازی شهرک تخصصی کفش در منطقه شمالی شهر هیدج است؛ مجموعهای 96 واحدی که فاز اول آن با 24 واحد آماده شروع فعالیت است و اما این مجموعه ضمن آنکه میکوشد به ساماندهی بیشتر کارگاههای پراکنده در حوزههای مسکونی و شهری کمک کند و شهر را از صنایع مزاحم خلاص کند به این مسئله نیز میاندیشد که با تجمیع کارگاههای تولیدی، بتواند نظارت بیشتری بر این مجموعه داشته باشد و در کنار این تجمیع سازی، سرعت بیشتری به رفع مشکلات این مجموعه بدهد. «شرکت تعاونی تلاشگران صنعت کفش هیدج» به صادرات میاندیشد، به بازارهای منطقهای نگاهی ویژه دارد، برندینگ را به صورتی کاملا هدفمند دنبال میکند، شهرک تخصصی کفش مراحل پایانی خود را طی میکند و...
در این نشستنها و برخاستنها، در این گفتنها و شنیدنها، در این پرسیدنها و جواب گرفتنها و... یک مسئله اصل موضوع بود؛ قوانین دست و پا گیر، عدم حمایت،
نادیده انگاری و اینها آفتی است برای تولید،
برای اشتغال، برای تحقق تمامی شعارهای
تعیین شده برای هر سال و از همه بدتر، آفتی است برای رسیدن به شعار سال 1397 یعنی حمایت
از کالای ایرانی. حمایت از کالای ایرانی ورای یک شعار، ورای یک نماد و ورای یک تعریف نمادین است. حمایت از کالای ایرانی باید یک مکتب فکری باشد یک واقعیت عینی، یک باور همگانی، یک پروتکل مدیریتی از بالاترین سطح تا پایین ترین جایگاه و اما تصویب قوانینی که به واسطه وجود آنها، تولیدکننده از ترس مالیات جرئت نکند میزان اشتغال ایجاد شده را اعلام کند، چون متر و سنجشی میشود برای اخذ مالیات بیشتر یعنی یک جای این تفکر معیوب است یعنی اعتقادی به اقتصاد مقاومتی وجود ندارد یعنی حمایت از کالای ایرانی مثل بسیاری از دیگر شعارها به تاریخ سپرده
خواهد شد.
در حاشیه سفر
=بزرگترین دستاورد این سفر آشنایی با یکی از معدود شهرهای ایران بود که کارگر میدان نشین نداشت.
= عجیب اما واقعی؛ هیدج بیکار ندارد ایضا گدا هم ندارد!
= شهر هیدج به سرعت به سمت و سوی مدرنیزه شدن میرود اما مردمانی دارد اصیل، مهربان و از همه مهم تر؛ آرام.
= سقوط ابرها را شنیده بودیم اما از فاصلهای نزدیک، در دامنه کوهای پالاس که در نقطه شمالی شهر هیدج قرار دارد بیهیچ واسطهای سقوط و بازی ابرها با آسمان و کوه را دیدیم شاید بدیع ترین صحنهای که تا کنون دیده بودم.
= دو حوزه علمیه ـ یکی خواهران و دیگری برادران ـ و نیز یک واحد دانشگاه آزاد و مراکز علمی دیگر نشان از علاقه مندی هیدجیها به دانشهای دینی و آکادمیک دارد.
= مردمان هیدج در انتخاب رنگ لباسهایشان دقت زیادی دارند؛ شاد پوش اما ساده و صمیمی!
= کیفیت غذاهای رستورانهای هیدج مثال زدنی است. رستورانهایی به غایت شیک ندارد اما مطمئن باشید با غذایی سالم و طبیعی پذیرایی میشوید.
= سیمای شهر باید درست شود. خیابانها، میادین، مغازهها. هیدج میتواند الگوی شهری تلاشگر و زیبا برای همه ایرانیان باشد.
= مشکلات اصلی کارگرانی که در حرفه کفاشی فعالیت میکنند بر میگردد به بیمه و قوانین دست و پاگیری که اجازه نمیدهد برخی حتی به بیمه شدن و بیمه کردن کارگرانشان فکر کنند.
= روستاهایی اطراف هیدج است که به گردشگری طبیعی معنایی دیگر میبخشد.
= در هر سفر به هیدج مطمئن باشید دوستانی خواهید داشت که بعد رفتن هم از احوال پرسی شما غفلت
نخواهند کرد.
= همه اندوخته این سفر را در یک جمله خلاصه میکنم:« حمایت از کالای ایرانی مساوی است با حمایت از تولیدکنندگان کفش در هیدج»
سایر اخبار این روزنامه
محمد افشاری
بابک خطی طبیب کودکان
فتحالله دهقان دانشآموخته جغرافیای سیاسی
آبی بر آتش
فرصت دوباره برای افتتاح دفتر اتحادیه اروپا
رنو بازار ایران را رها نمیکند
از ما خواستند علیه FATF مصاحبه کنیم!
ما انجامش دادیم بدون شما!
هیدج؛ شهری که بیکار ندارد
زنان بازگشتند ، اما مسعود شجاعی سانسور شد!
مسئولان برای حل مسائل اقتصادی تصمیمهای قاطع بگیرندو اجرا کنند