جاودانگی چمران

همدلی ـ 31 خرداد 1360 سالروز شهادت عارف رزمندگان، شهید مصطفی چمران بود. درباره این شهید گرانمایه بسیار گفته، نوشته، شنیده و خوانده شده اما آنچه در او در ذهن‌های بیدار باقی مانده، اصالت فکری او به انقلاب و پیروی از مکتب اصیل تشیع بوده است.
بخشی از گفته‌های این شهید را در سال 1360 و در ادامه می‌خوانید:
سخنان شهید چمران در سال ۱۳۶۰
بعضی افراد ادعای انقلابی‌گری دارند، فکر می‌کنند از انقلاب ایران طرفداری می‌کنند و پیروزی انقلاب ایران وابسته به وجود آن‌هاست، در حالی که به سهولت می توان دید ایشان بیش از هر دشمنی لطمه به انقلاب زده‌اند. انقلاب ایران را به لب پرتگاه سقوط کشانده‌اند، همه مردم را از انقلاب زده کرده‌اند، هرج و مرج و آشوب و بی نظمی در نظر آنان انقلاب معنی می‌دهد و تصور می‌کنند با بی برنامگی و شعارهای تند و احساسات کور و کارهای غیر منطقی می‌توانند اتقلاب را به پیروزی برسانند.


با اعمال آن‌ها چگونه آمریکا توانسته است ایران و انقلاب آن را بدنام کند، ایران را در دنیا منفرد نماید، در محاصره اقتصادی بفشارد، اختلافات داخلی را دامن بزند، نارضایتی مردم را روزافزون کند و ....
می‌خواهیم با آمریکا مبارزه کنیم و تا زنده‌ایم با آمریکا و سیستم آن و ظلم و جنایات آن مبارزه خواهیم کرد، ولی نه از روی دیوانگی، نه با شعارهای تو خالی، نه با هرج و مرج و آشوب، زیرا می دانیم وقتی قادریم با آمریکا مبارزه کنیم که مثل آمریکا از علم و تکنولوژی و تخصص برخوردار باشیم و ....
ما می‌گوییم برای تقوی معیار بگذارید که قابل قبول همگان باشد... ولی تقوی چیست؟ آیا ریش گذاشتن است؟ آیا ادعاهای گزاف بافتن است؟ کسانی ادعای تقوی می‌کنند که در نظر من بی‌تقواترین آدم‌ها هستند، اسم اسلام و انقلاب را ضایع می‌کنند، دروغ، تهمت، شارلاتانی، زد وبند و حقه بازی، لجن مال کردن مردم بی گناه، شایعه دروغ ساختن و مخالفین خود را با قلدری و زرنگی از میدان به در بردن، ... این‌ها متقی نیستند.
دل‌مان می‌سوزد، می‌خواهیم فریاد بزنیم، اعتراض کنیم، ولی می دانیم که تف سر بالاست. گریه می‌کنیم، خواهش می‌کنیم، می خواهیم راه نشان دهیم، فورا فحش و تهمت شروع می شود، ما را لیبرال نوکر آمریکا، غرب زده، متخصص بی تقوا و غیره می‌خوانند. این‌ها هم برای ما مهم نیست، ولی فورا قلب خود را می بندند و به نصایح ما توجه نمی‌کنند و آن هدف غایی ما که نجات انقلاب است، عاید نمی شود. (منبع: کتاب حماسه عشق و عرفان، ص ۸۵)