کاش در سیاست هم «عزت» داشتیم

هرمز شریفیان‪-‬ «عزت‌الله انتظامی» پس از 94 سال عمر با عزت و تابناک و درخشان کردن عرصه سینمای ایران، دعوت حق را لبیک گفت و قلب هوادارانش را با این هجرت ابدی به‌شدت دردمند و سوگوار کرد.
این نوشتار قصد این ندارد تا به آنچه «آقای بازیگر» در عرصه هنر ایران انجام داد بپردازد، بلکه قصد دارد بگوید که قلب‌های یک ملت چگونه جایگاه ابدی برای سرمایه‌های ملی‌اش می‌شود.
هرچند که مقایسه سیاسیون و هنرمندان قیاس سنجیده‌ای نیست چرا که اغلب هنرمندان محبوبیتی خاص در دل مردم دارند و اغلب سیاسیون، عکس این قضیه! اما در هر عرصه‌ای اگر خود را متعلق و در کنار مردم بدانی، تا ابد صاحب قلب‌هایشان می‌شوی و این تعلق خاطر، سیاستمدار و هنرمند نمی‌شناسد.
با این حال در بین سیاسیون نیز گه‌گاه یافت می‌شوند اشخاصی که بر قلب‌ها حکومت می‌کنند و حرف‌هایشان را به گوش جان می‌پذیرند، چیزی که در میان سیاسیون ما یا دیده نمی‌شود یا اگر محبوبیتی باشد آنقدر کمرنگ است که قابل پرداختن نیست.


تاثیرگذاری این دو حوزه یعنی هنر و سیاست نیز بر دیگری در بسیاری موارد دیده می‌شود، چه سیاسیونی که با نزدیک شدن به هنر قصد محبوبیت همگانی دارند و به اهالی این عرصه می‌پردازند که باز در کشورما بسیار کم دیده می‌شود و چه تاثیرگذاری هنرمندان بر سیاست که بیشتر در جهت منافع مردم است.
نمونه و مصداق بارز این تاثیرگذاری نامه شادروان عزت‌الله انتظامی به «حسن روحانی» درباره رفع حصر «میرحسین موسوی»، «زهرا رهنورد» و «مهدی کروبی» است که در اسفندماه 94 نوشته شد و در بخش‌هایی از آن آمده بود: «مگر می‌شود مساله‌ای با این اهمیت همچنان لاینحل باقی بماند؟ همواره بیم آن داشته‌ام که سر بر زمین بگذارم و چشم از جهان ببندم و این مشکل لاینحل باقی مانده باشد».
انتظامی در این نامه ادامه داده بود: «چگونه می‌توان با قدرت های بزرگ جهان بر سر کسب منافع ملی بر سر یک میز نشست و چانه زد و بالاخره به نتیجه هم رسید، اما نمی‌توان با مسئولان کشور بر سر منافع ملی مذاکره کرد؟ مگر می‌شود مسئله‌ای با این اهمیت همچنان لاینحل باقی بماند؟ شما بیش از دو سال بی‌وقفه با همتی ستودنی پیگیر حل مسئله تحریم‌ها بوده‌اید. حال همتی کنید و مسئله مهم داخلی را هم با همین شیوه حل کنید».
متاسفانه در خصوص حصر، دست شادروان انتظامی از گور بیرون ماند و حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور و دبیر شورایعالی امنیت ملی و سایر سیاسیون روی این هنرمند ارزشمند را بر زمین انداختند و چاره‌ای برای این چالش سیاسی 8 ساله اندیشه نکردند.
حالا چنین سیاسیونی چطور توقع اقبال و علاقه عمومی به خود را دارند؟ و انتظار دارند که هرچه می‌گویند مورد قبول مردم قرار گیرد؟ درست در همین نقطه است که داشتن و نداشتن عزت نزد مردم سنجیده می‌شود، آنجایی که یک محبوب مردم خواسته‌ای همگانی را طرح می‌کند و گروهی نامحبوب به آن جامه عمل نمی‌پوشانند.
همین چند روز اخیر و متعاقب رویارویی آمریکا و ترکیه که باعث کاهش بی‌سابقه واحد پول این کشور یعنی لیر در برابر دلار شد؛ پستی در شبکه های اجتماعی به سرعت منتشر شد که نشان می‌داد مردم ترکیه ارزهای خارجی خود را برای کمک به دولت این کشور در اختیار بانک‌ها قرار می‌دادند. در این پست‌ها لحن‌های گلایه آمیزی مطرح بود که مردم ایران چنین نمی‌کنند و در مواقع ضروری رفتار دیگری از آنان سر می‌زند.
در پاسخ به این گلایه باید گفت مردم ایران همان مردمی هستند که در زمان جنگ تمام هستی خود را با رزمندگانشان قسمت می‌کردند. پیرزنی گوشه تمام بادام‌هایی را که برای جبهه فرستاده بود، کنده و چشیده بود مبادا که تلخ باشد و کام رزمنده‌ای را تلخ کند. کودکی که قلک گلی خودرا پیش از پر شدن می‌شکست و برای جبهه‌ها می‌فرستاد.
همین نشانه‌ها کافیست تا اثبات شود مردم ایران همان مردمند و این مسئولان هستند که عوض شده‌اند. این مدیران کشور هستند که از مردم فاصله گرفته‌اند و مال روی مال می‌اندوزند و کسی هم نمی‌تواند بگوید که بالای چشمشان ابرو است.
درگذشت استاد عزت‌الله انتظامی شاید، شاید تلنگری باشد برای سیاسیون. همانطور که یک هنرمند با آثار فاخرش و نه با کالبدش، جاودانه می‌ماند، سیاسیون هم می‌توانند با اثرگذاری در جهت رفاه مردم و در قلب‌های آنان جاودانه شوند.
البته شاید واژه تلنگر برای سیاسیونی که در برج عاج نشسته‌ و از حال این روزهای مردم بی‌خبرند، واژه پر معنایی نباشد، غرض تنها آن بود که سیاسیون هم اگر بخواهند می‌توانند مانند انتظامی با عزت بروند و این با عزت رفتن به کارکردهای آنان به‌ویژه در این روزهای سخت بستگی دارد.