هنروادبیات در ایران خریدار ندارد

مساله نوشتن، ترجمه و به‌طور کل ادبیات، مساله امروز و امروز و دیروز نیست. ارتزاق از راه قلم در ایران، برای کسی که وابسته به یک دانشگاه، یا ارگان خاصی نیست، کاری غیر ممکن یا بسیار سخت است. حتی در سال های گذشته که وضعیت کمی بهتر بود هم زندگی کردن از راه نوشتن، کار دشواري بود چه رسد به امروز که با بحران کاغذ مواجه شده‌ایم و ناشران به شدت تحت فشار هستند. دولت برای خرید کاغذ پول داده اما معلوم نیست این پول ها کجا رفته اند. عمده حمایت‌هایی که دولت در زمینه کاغذ می‌کند، از روزنامه‌هاست و همین باعث تعطیلی بسیاری از ناشران متوسط و نوپا می‌شود.
من بیست و اندی سال است که در این حوزه فعالیت می‌کنم و بیش از صد کتاب منتشر کرده ام اما امروز وقتی کتابی از من قرار است تجدید چاپ شود، ناشر می‌گوید دیگر نمی‌توانیم با تیراژ هزار نسخه منتشر کنیم و تیراژ کتاب من می رسد به چهارصد یا پانصد نسخه و این اسفبار است.
از سوی دیگر، ناشران حیران مانده‌اند که قیمت پشت جلد کتاب را چقدر بگذارند که هم کتاب فروخته شود هم ناشرمتضرر نشود؛ متاسفانه این وضعیت روز به‌روز بدتر می‌شود و به جد می‌گویم که نویسنده ها یا مترجمانی که تا امروز از راه قلم، به سختی زندگی می‌گذراندند، باید به فکر کار دیگری باشند تا بتوانند روزگار بگذرانند.
شما به همسایه‌هاي ما، مانند کشورهای عربی یا ترکیه نگاه کنید؛ به تیراژ آثار نویسندگانی همچون «الیف شافاک» یا «اورهان پاموک» نگاهی بیندازید، آن زمان متوجه می‌شوید که ما به کجا رسیده‌ایم. ببینید آن‌ها چقدر پیشرفت کرد‌ه اند و ما چقدر جا مانده ایم. تنها چیزی که می‌دانم این است که در این مملکت، از زمان هدایت به بعد، داستان اهل قلم همین بوده است. عده معدودی در این شرایط، آن هم تنها براساس علایق شخصی خودشان کار را ادامه داده اند.


متاسفم بگویم که من بعد از سال ها کار در این حوزه، وضعیت مالی ام رقت انگیز است و از زمانی که به خاطر دارم کار می‌کنم. اگرچه در این بین ممکن است کتابی یکباره پرفروش شود اما این اتفاق به‌طور شانسی و بسیار معدود می‌افتد. ما در این حوزه به یک چیزی قانع می‌شویم اما می بینیم همان روزنه هم بسته می‌شود؛ به روزنه کوچک‌تر قانع می‌شویم، آن را هم می‌بندند؛ واقعا اهل قلم در این شرایط چه باید بکند؟
یک سری کارهای احمقانه در این مملکت انجام می شود؛ بودجه هایی به برخی از ارگان‌هایی که بود و نبودشان فرقی به حال این مملکت ندارند، داده می‌شود كه غم انگیز است؛ اگر این ها را در بخش‌های فرهنگ و هنر یا بهداشت هزینه کنند، اتفاقات بسیار مثبتی می‌افتد اما مساله این است که کسی علاقه ای به تغییر اوضاع در این حوزه ندارد.
متاسفانه وضعیت به اندازه ای اسفبار است که جای تحلیل ندارد. در این مملکت هرچیزی که پول‌ساز باشد، از آن حمایت می‌شود اما حوزه نشر، حوزه پول‌سازی نیست. به نظر می‌رسد این حوزه از ابتدا به شکلی بوده که دولت‌ها آن را تحمل کرده‌اند و یک آب باریکه‌ای هم برای ما گذاشته‌اند. شاید اگر در حوزه نشر هم پول‌های سنگین بود، تحولی را در آن شاهد بودیم.
عده‌ای می‌گویند با پذیرش قانون کپی‌رایت، تحولی در حوزه نشر پدید می‌آید اما این‌ها علت تغییر نیست بلکه نشانه یک سری تغییرات است. وقتی علوم انسانی در داخل کشور سامان بگیرد، راحت‌تر می‌توانیم عضو کنوانسیون برن شویم اما امروز پذیرفتن کپی رایت، نه تنها تغییری در وضعیت ما صورت نمی‌دهد بلکه ممکن است در برخی مسائل، امتیازهای منفی به ما بدهد.
در این بین تکلیف نویسنده های ما هم روشن است؛ عده‌ای خانه‌نشین شدند، عده‌ای افسرده شده و برخی هم هجرت می‌کنند.در آخر توصیه‌ام به کسانی که در رشته زبان انگلیسی درس می‌خوانند، این است که به جای ترجمه بروند سراغ آموزش و در آن حوزه فعالیت کنند چرا که در ترجمه، نوشتن و فعالیت در حوزه ادبیات به طور کل در کشور ما، بیش از حد شیک است! از مردمی که شکم‌شان گرسنه است و تحت فشار شدید اقتصادی قرار دارند و به فردای‌شان امیدوار نیستند نمی‌توان انتظار داشت که به ادبیات بیندیشند. هنر و ادبیات در ایران خریدار ندارد.