محسن‌هاشمی هم می‌تواند قالیباف شود اگر...

عارف لایق‌زاده‪-‬ در روزهای اخیر بحث شهردار آینده پایتخت یکی از موضوعات اصلی محافل سیاسی و رسانه‌ها شده است، موضوعی که مرور مسائل و معضلات پایتخت اهمیت آن را دو چندان می‌کند. واقع مطلب آن است که پایتخت در بیش از یک دهه گذشته به سبب الگوی توسعه ناشهرسازانه و نمایشی حاکم، از منظر شاخص‌ترین معیار مطروحه در دانش شهرسازی به جهت ارزیابی مطلوبیت شهری یعنی شاخص زیست‌پذیری دچار تزلزل اساسی شده است، بارزترین شواهد این مدعا پایان ظرفیت زیست محیطی پایتخت و تراکم و تکثر مخاطرات تهران به استناد مستندات علمی است.
تهران امروز شهری است که زیست‌بوم آن به سبب تخریب باغات، بلندمرتبه‌سازی‌های بی‌ضابطه، جمعیت‌پذیری بی‌قاعده و اتوبان‌سازی‌های نمایشی، ناتوان از پاسخ به نیازهای اساسی شهروندان است، بازشماری برخی از مخاطرات اصلی پایتخت چون آلودگی هوا، کم‌آبی، فرونشست زمین و... به وضوح بیانگر این مسئله است که غالب مخاطرات تهران متاثر از تمرکز جمعیت و فعالیت و همچنین توسعه رو زمینی و بی‌قاعده این شهر بی‌توجه به توان زیست‌محیطی آن
بوده است.
با توجه به تجارب جهانی باید پذیرفت درمان این دردهای مزمن در گرو استقرار و حاکمیت عقلانیت بر مدیریت شهری این کلان شهر است، حاکمیت عقلانیت را می‌باید فرای ستیز همیشگی اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان جهت تصاحب مدیریت شهری تهران دانست، چرا که به همان میزان که مدیریت قالیباف به زیان شهر بود، به همان نسبت صدرات کرباسچی به شهر آسیب رسانده است، مراد از حاکمیت عقلانیت گزینش فردی آشنا با مدیریت استراتژیک شهری و توانمند در جهت اجرای این شیوه از اداره شهر و به تبع تغییر گفتمان ناکارآمد و ضد پایداری حاکم بر مجموعه شهرداری تهران است.خبرها حکایت از آن دارند که اصلاح‌طلبان و اعتدالیون جملگی بر معرفی مهندس محسن‌هاشمی به عنوان گزینه شهرداری آینده پایتخت به همراه لیست امید به توافق رسیده‌اند، نگارنده محسن ‌هاشمی را به جهت اندیشه‌های مدیریتی، کارنامه اجرایی، آشنایی با ساختار نهاد مدیریت شهری تهران و شناخت ایشان از مسائل و معضلات پایتخت گزینه‌ای مناسب برای تصدی شهرداری تهران می‌داند، اما پیش شرط این مناسبت پاسخ صریح ایشان به پرسشی است که طرح آن مبتنی بر آسیب‌شناسی شهرسازانه وضع موجود پایتخت است.آیا محسن‌ هاشمی رفسنجانی نیز سودای ریاست جمهوری


دارند؟تلخ است اما واقعیت دارد، تهران قربانی پاستور شده است، حقیقت این است که اولویت‌ها در مدیریت شهری پایتخت طی یک دهه گذشته نه بر اساس اصول شهرسازی (برنامه‌ریزی شهری) که مبتنی بر استراتژی‌های تبلیغاتی شهردار برای اقناع رای‌دهندگان در انتخابات ریاست جمهوری تعیین می‌شده است.قالیباف در قامت فرمانده نیروی انتظامی مدیری استراتژیک بود، مدیری که با آینده‌نگری و تخصیص بهینه منابع موجبات ارتقای امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری نیروی انتظامی را فراهم کرد، مدیری که مجموعه اقداماتش علی‌رغم انتقادات وارده به بهبود هویت اجتماعی و افزایش سرمایه اجتماعی (نهادی) این نیرو در جامعه منجر شد، به راستی چه عامل یا عواملی سبب شده‌اند تا مدیری استراتژیک در قامت فرمانده نیروی انتظامی به مدیری عملیاتی در شهرداری تهران بدل شود؟ آیا جز سودای پاستور و ریاست جمهوری می‌توان دلیل دیگری ذکر کرد، پس محسن‌هاشمی رفسنجانی نیز می‌تواند قالیبافی دیگر باشد، اگر سودای ریاست جمهوری داشته باشد و به تبع نهاد مدیریت شهری را به مثابه سکویی برای دست‌یابی به این
هدف بداند.