مسئولان ! ما که شما را نمی‌بینیم شما ما را ببینید

به‌ناز مقدسی| یک لحظه چشمانتان را ببندید و تصور کنید با همان چشمان بسته باید با توپی که جلوی پایتان است 3، 4 بازیکن را دریبل بزنید و سر آخر هم توپ را شوت کنید به سمت دروازه و گل بکارید! راستش تصورش هم برای فوتبالیست‌های حرفه‌ای سخت است، اما  «بهزاد زادعلی‌اصغر» که از 3 سالگی نتوانست دنیا را ببیند، حالا به فوتبالیستی تبدیل شده که هم آقای گل جهان شده و هم لقب «مسی نابینا» را گرفته است. او 30‌سال بیشتر ندارد و آخرین باری که چشمانش می‌دید، 27‌سال پیش بود که در آغوش یکی از خواهرانش بود و وقتی خواهر دیگرش خواست او را بغل کند، به زمین افتاد و بر اثر همین ضربه عصب چشم‌هایش آسیب دید و نابینا شد. او اما با علاقه‌ای که به ورزش داشت، خیلی زود ویژگی‌هایش را به اطرافیانش اثبات کرد و با وجود همه سختی‌هایی که پیش‌رویش بود، توانست خودش را به‌عنوان یک ورزشکار حرفه‌ای به جامعه ورزشکاران معرفی کند. زادعلی‌اصغر که اصالتا تبریزی است، بعد از کسب موفقیت‌های متعدد در تیم‌های باشگاهی فوتبال ایران بازی کرد، اما مبلغ پایین قراردادهای او  با تیم‌های باشگاهی کشورش او را مجبور کرد تا لژیونرشدن را انتخاب کند. او حالا چند ‌سال است که در تیم «کایسری اسپورت» ترکیه توپ می‌زند، اما آرزو دارد که شرایط تیم‌های باشگاهی ایران به قدری خوب شود تا او از بازی‌کردن در تیم باشگاهی ترکیه خجالت‌زده نباشد. قصه زندگی او جذاب است، اینکه چطور از سرویس مدرسه فرار می‌کرد و پشت فنس‌های ورزشگاه تختی تبریز سعی می‌کرد صدای مربی ورزش را بشنود و تمرین کند تا جایی که برای تیم‌ملی فوتبال 5 نفره ایران انتخاب شد، فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشته، در این گفت‌وگو مسی نابینای ایران را بیشتر بشناسید.  آقای زادعلی شما از 3 سالگی نابینا شدید، بنابراین هیچ‌وقت بازی فوتبال را ندیده‌اید، اما خودتان یک فوتبالیست تمام‌عیار و حتی آقای گل جهان هستید. جالب است بدانیم کسی که هیچ‌وقت ورزش را ندیده، چطور ورزشکار می‌شود؟
من در مدرسه استثنایی‌ها درس خواندم و چند تا از هم‌مدرسه‌ای‌هایم حسابی اهل ورزش بودند و مدال داشتند، تا اینکه خودم هم تصمیم گرفتم ورزشکار شوم. اوایل یواشکی از سرویس مدرسه فرار می‌کردم و خودم را به ورزشگاه تختی تبریز می‌رساندم و چون اجازه نمی‌دادند داخل ورزشگاه شوم، از پشت فنس‌ها به حرف‌های مربی که داشت به شاگردانش آموزش می‌داد، گوش می‌دادم و خودم هم از همان پشت فنس‌ها تمرین می‌کردم، بنابراین جذابیت‌های ورزش را با گوشم شنیدم و آن‌قدر علاقه‌مند شدم تا بالاخره با سختی زیاد ورزشکار شدم.
 فرار کردن از سرویس مدرسه و یواشکی به ورزشگاه رفتن، کار سختی نبود؟
سخت که بود، ولی چون علاقه داشتم، مجبور بودم یواشکی فرار کنم.


 چرا؟ مگر خانواده‌تان اجازه ورزش‌کردن به شما را نمی‌دادند؟
به خاطر شرایط جسمی که داشتم (نابینایی) نگران ورزش‌کردن من بودند، به همین دلیل خیلی موافق نبودند.
 متوجه نشدند که از سرویس مدرسه فرار می‌کنید؟
راستش چند باری مسئولان ورزشگاه ما را دیدند که یواشکی پشت فنس‌ها ورزش می‌کنیم، برای همین به مدرسه خبر دادند و مدیر و ناظم هم به پدر و مادرم اطلاع دادند و حسابی داستان شد. (می‌خندد) یک مدت هم به خاطر همین موضوع در قرنطینه بودم تا اینکه دوباره آب‌ها که از آسیاب افتاد، باز شروع کردم به فرار کردن!
 ورزش کردن کاری است که همه از آن استقبال می‌کنند، چرا کسی از شما حمایت نمی‌کرد؟
راستش همان موقع که یواشکی پشت فنس‌ها ورزش می‌کردیم، مربی ما را شناخته بود؛ وقتی ماجرای فرار کردن من از سرویس مدرسه لو رفت و تحت کنترل بودم، نمی‌توانستم به ورزشگاه بروم تا اینکه بعد از یک مدت که دوباره شروع کردم به فرار کردن و این کار را تکرار کردم، مربی ورزشگاه تختی از من پرسید چرا یک مدت نبودی؟! ماجرا را برایش توضیح دادم و گفتم که من ورزش را دوست دارم، اما چون خانواده‌ام مخالف هستند، مجبورم یواشکی بیایم. او شماره تلفن خانه‌مان را گرفت و با پدرم صحبت کرد و از فردای آن روز ورزش را شروع کردم.
 می‌دانم که ابتدا ورزش را با دوومیدانی شروع کردی، اما یک اتفاق عجیب باعث شد تا فوتبالیست شوید. از آن اتفاق بگویید.
بله، من ورزش را با دوومیدانی شروع کردم و در دوهای استقامت ۵ و ۱۰‌هزار می‌دویدم. چند ‌سال بعد حدودا  18 سالم بود که فردی به نام آقای «دستیار» که در فدراسیون نابینایان بودند، برای استعدادیابی بچه‌های استثنایی به تبریز آمدند. آن روز در زمین ورزش درحالی‌که آقای دستیار ناظر بود، یک توپ جلوی پایم افتاد و من محکم توپ را شوت کردم و توپ هم به پنجره برخورد کرد و شیشه‌اش شکست. (می‌خندد) داستان رفتن من به تیم فوتبال 5 نفره هم از همین جا شروع شد، یعنی همین شوت سنگین باعث شد آقای دستیار درخواست کنند من را برای تیم فوتبال به تهران اعزام کنند.
 خودتان فوتبال را دوست داشتید یا چون انتخابتان کردند، اجبارا وارد این ورزش شدید؟
اجباری که وجود نداشت، اتفاقا فوتبال برایم خیلی جذاب بود و علاقه داشتم، اما نمی‌دانستم می‌توانم بازی کنم یا نه؟! اما به‌هرحال از بچگی دوست داشتم همه ورزش‌ها را تست کنم و خودم را  در هر رشته‌ای محک بزنم. وقتی هم برای تیم فوتبال 5نفره از من دعوت شد و به تهران آمدم، یادم است که همان روزهای نخست در جریان تمرین‌ها احساس کردم با همه سختی‌هایش اما شدنی است.
 تصورتان از سختی‌های  بازی فوتبال چه بود؟
هیچ‌وقت نمی‌توانستم تصور کنم فوتبال بازی کنم و در زمین پا به توپ باشم و حتی حریف را دریبل کنم و گل بزنم! با صدای گزارشگر، بازی مسی را تصویرسازی می‌کنم   لقب مسی نابینا را به شما داده‌اند. واقعا چطور آنقدر ظریف و هوشمندانه  دریبل می‌زنی؟
فکر می‌کنم همه اینها برمی‌‌گردد به پشتکاری که در تمرین‌ها داریم، به‌هرحال روزهای خیلی سختی را می‌گذراندم. خیلی از ورزش‌ها در سالن است و هوا را طبق دمای بدن ورزشکار تنظیم می‌کنند، اما متاسفانه تمرین‌های ما در چمن مصنوعی انجام می‌شود و سالن سرپوشیده نیست، بنابراین تمرین‌ها در خیلی از روزها به‌خصوص هوای خیلی سرد یا گرم واقعا طاقت‌فرساست. به‌هرحال همه این تکنیک‌ها را به خاطر تمرین زیاد آن‌هم در شرایط سخت یاد گرفته‌ام.
 آقای زادعلی چند روزنامه انگلیسی و ژاپنی درباره شباهت بازی شما با لیونل مسی نوشته‌اند. خودتان می‌دانید نخستین بار لقب «مسی نابینا» را چه کسی به شما داد؟
در پارالمپیک 2016 برزیل چند کارشناس ورزشی از انگلیس و اسپانیا و آرژانتین آمده بودند و فوتبال‌ها را آنالیز می‌کردند. ظاهرا این کارشناس‌ها وقتی بازی من را در زمین دیدند، شباهت‌هایی بین بازی من و مسی پیدا کردند و این لقب را به من دادند، بعد از آن هم روزنامه‌ها این موضوع را نوشتند.
 شما بازی مسی و دریبل‌هایش را ندیده‌اید، اما ذاتا هنر دریبل زدن را داشته‌اید، تصور خودتان از «لیونل مسی» چیست؟
من همه بازی‌های مسی را دنبال می‌کنم و به‌هرحال بازی تیم‌های باشگاهی و ملی‌اش را از طریق گزارشگر تلویزیون هم پیگیری می‌کنم. ضمن اینکه به‌هرحال نابینایان از کانال‌های حسی دیگری مسائل اطرافشان را تحلیل می‌کنند و من هم با تعاریفی که از بازی مسی برایم می‌کنند یک تصویرسازی در ذهنم کرده‌ام. مثلا وقتی گزارشگر می‌گوید در یک موقعیت بازیکن از فلان فاصله توپ را شوت می‌کند می‌توانم تصور کنم بازیکن چطوری در زمین بازی می‌کند.
 خودتان را با مسی مقایسه می‌کنید؟
نه من هیچوقت خودم را با مسی مقایسه نمی‌کنم. البته به نظر من آدم‌های استثنایی با آدم‌های عادی هیچ فرقی ندارند و فقط این فعل خواستن است که انسان‌ها را به موفقیت می‌رساند.
 در فوتبال 5 نفره الگوی خاصی داری؟
راستش از ورزشکارهای نابینای فوتبالی کسی الگوی من نیست، اما در فوتبال علی دایی و رسول خطیبی خیلی برایم شخصیت‌ها و بازیکن‌های ویژه و خاصی هستند. مسی و رونالدو هم که در سطح جهانی برای من الگو هستند.
 پرسپولیسی هستید یا استقلالی؟
شدیدا تراکتوری هستم. به‌هرحال من اصالتا تبریزی هستم و تیم فوتبال تراکتور تبریز تیم مورد علاقه‌ام است. ضمن اینکه وقتی از ما آذری زبان‌ها می‌پرسند طرفدار چه تیمی هستید می‌گوییم هر جایی که علی دایی باشد.
 گفتید وقتی بچه بودید خانواده‌تان به خاطر شرایط جسمی که داشتید چندان موافق ورزشکار شدنتان نبودند و حتی وقتی متوجه شدند که یواشکی ورزش می‌کنید رفت و آمدتان را تحت کنترل قرار دادند. الان بعد از سال‌ها که شما به خواسته‌تان رسیده‌اید و ورزشکار مطرحی در رشته فوتبال نابینایان شدید، خانواده چه واکنشی دارند؟
راستش  مخالفت پدر و مادرم  با ورزش کردن من خیلی طول نکشید و بعد از مدتی برای این موضوع بیش از حد انتظارم حمایتم کردند. به‌هرحال وقتی رشته فوتبال را انتخاب کردم یک مقدار برای اطرافیانم سخت بود چون می‌ترسیدند سرخورده شوم اما  به‌هرحال وقتی بازی‌ام در زمین فوتبال را دیدند نگرانی‌شان برطرف شد. هیچوقت خودم را با مسی مقایسه نمی‌کنم. البته به نظر من آدم‌های استثنایی با آدم‌های عادی هیچ فرقی ندارند و فقط این فعل خواستن است که انسان‌ها را به موفقیت می‌رساند به اجبار لژیونر شدم  بعد از موفقیت‌های تیم‌ملی فوتبال نابینایان و بازی درخشان شما نامتان سرزبان‌ها افتاد و حسابی معروف شدید. این موضوع باعث شد تا از ایران به ترکیه بروید و در یک تیم خارجی فوتبال بازی کنید یا دلیل دیگری برای لژیونری داشتید؟
راستش من در فولادخوزستان و مس کرمان بازی کردم، اما متاسفانه در ایران رشته فوتبال 5 نفره درحال پسرفت است! تیم‌ملی فوتبال 5 نفره ایران در هر مسابقه‌ای که شرکت می‌کند با دست پر برگشته، اما نمی‌دانم چرا نسبت به این رشته این‌قدر بی‌توجهی می‌شود. عدم رسیدگی و توجه نکردن به ما باعث شد که چند ماه پیش در مسابقات جهانی اسپانیا نتوانیم نتیجه خوبی بگیریم، برای همین می‌گویم که درحال پسرفت هستیم. مجموع همه این بی‌توجهی‌ها باعث شد تا لژیونر شوم و به تیم «کایسری اسپورت» ترکیه بپیوندم.
 زمانی که در ایران بازی می‌کردید مبلغ قرارداد یک فوتبالیست فوتبال 5 نفره چقدر بود؟
لطفا نپرسید‍! خیلی افتضاح بود.
 شنیده‌ام برای هر فصل حدود5،6‌میلیون تومان می‌گرفتید.
بهترین بازیکن‌ها حدودا فصلی 10‌میلیون تومان می‌گرفتند! بقیه بازیکن‌ها هم فصلی 5، 6‌میلیون تومان.
 مبلغ قراردادتان با تیم کایسری اسپورت ترکیه چقدر است؟
به هر حال چندین برابر مبلغ قراردادمان با تیم‌های باشگاه‌های ایرانی را می‌گیرم که حاضر شدم کشورم را ترک کنم و برای یک تیم ترکیه‌ای بازی کنم!
 زندگی در ترکیه برای شما سخت نیست؟
راستش نه! سخت نیست چون  خودم اصالتا تبریزی هستم و زبان مادری‌ام ترکی است یادگیری زبان استانبولی هم برایم خیلی آسان بود. از نظر ورزش و تمرین‌های تیمی هم همه چیز سر موقع و روی برنامه‌ریزی انجام می‌شود و خدا رو شکر تا به حال به مشکلی برنخوردم.
 امکانات تیم‌های باشگاهی کشور ترکیه برای نابینایان خوب است؟
خیلی خوب است. در حدی که حتی قابل قیاس با امکانات داخل ایران نیست! همین که می‌تواند فوتبال نابینایانش را در‌سال 6، 7 ماه درگیر و فعال نگه دارد یعنی امکاناتش را دارد. منظورم این است که ما بیشتر طول‌سال را تمرین می‌کنیم و بدنمان را آماده نگه می‌داریم اما در ایران خودمان باید به فکر بدنمان می‌بودیم! باور می‌کنید من خیلی وقت‌ها جلوی هم‌باشگاهی‌هایم در کایسری اسپورت خجالت می‌کشم!
 چرا خجالت؟
چون من بازیکن تیم‌ملی فوتبال 5 نفره ایران هستم. تیمی که نایب قهرمانی پارالمپیک ریو و نایب قهرمانی آسیا را دارد، اما ترکیه در مسابقات پارالمپیک مقام پنجم را کسب کرده است! این برای یک فوتبالیست خیلی درد است که در تیم باشگاهی کشوری بازی کند که در مسابقات جهانی به پای تیم‌ملی کشورم نمی‌رسد.
 ظاهرا شما دوست داشتید به جای لژیونر شدن، دریکی از تیم‌های باشگاهی ایران بازی می‌کردید. به اجبار لژیونر شدید؟
بله صد در صد! ما نمی‌توانیم مسئولان را ببینیم‌. ای کاش آنها ما را ببینند!‌ ای کاش این حرفم به گوش مسئولان برسد! من در کشوری بازی می‌کنم که تیم ملی‌اش پنجم شده، اما تیم‌ملی کشور خودم نایب قهرمان پارالمپیک بوده ولی چون به ما رسیدگی نمی‌شود و حق و حقوق درست و حسابی نمی‌گیریم مجبور شدم به ترکیه بروم و در تیم باشگاهی این کشور بازی کنم! ما وقتی با روزنامه‌ها حرف می‌زنیم می‌خواهیم حرف‌ها و مشکلاتمان به گوش مسئولان برسد نه اینکه نهایتا در هواپیما که حوصله‌شان سر می‌رود روزنامه‌ای را بردارند و ورق بزنند و وقت خالیشان را پر کنند! من که نمی‌توانم با حرف زدن مشکلاتم را حل کنم مسئولی که مسئول یک کار است باید بیاید و مشکلات را حل کند.