سالگشت فاجعه‌ای ملی

سال قبل در این ایام در اثر زلزله مهیبی در ازگله کرمانشاه، سرپل‌ذهاب فرو ریخت و با خود مصیبتی عظیم برای مردم بی‌دفاع آن منطقه به‌وجود آورد. گناه اصلی چنین مصیبتی، گردن غیر استاندارد بودن ساخت و ساز در سراسر ایران و به ویژه در مناطق کمتر توسعه یافته کشورمان است. بسیاری زلزله‌های قوی‌تر از این، در ژاپن، آمریکا و دیگر نقاط جهان اتفاق افتاده که آجری از آجر دیگر جدا نشده و در زلزله‌های بیش از هشت ریشتر، خسارات وارده به طور غیرمستقیم ناشی از سونامی را شاهد بوده‌ایم. به عبارت دیگر زلزله حوالی 6 ریشتر نباید اینگونه کشتار و خرابی در کشور به‌وجود آورد و دستگاه‌های حکومتی و دولتی هنوز نتوانسته‌اند این بلایا را با ساخت و ساز مهندسی تحت کنترل درآورند و تا کمربندها را سفت نبندند و بودجه عمومی را صرف بازسازی همه نقاط آسیب پذیر ایران نکنند، مردم با زلزله متوسطی باید شاهد مصیبت‌های فراوان باشند. اما روی دیگر این سکه مصیبت‌بار، احساس فداکاری همه مردم ایران نسبت به حمایت از هموطنان آسیب دیده خود بود. میزان اشتیاق این حمایت به قدری شتاب پیدا کرد که مردم اقصی نقاط ایران منتظر اقدامات حکومتی نماندند و خود آستین بالا زده و راه‌های کمک و مساعدت به هموطنان را از طرق مختلف جست‌وجو کردند. برخی عازم سرپل ذهاب شدند تا هفته اول پس از وقوع زلزله را با همدردی با مردم منطقه گذرانده و از نظر روحی درد و آلام مردم مصیبت دیده را تسکین دهند. برخی دیگر در شهرهای بزرگ چون تهران به جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیرنقدی پرداختند و آنها را به محل حادثه ارسال کردند. بخشی از مردم هم با توجه به تجارب گذشته، نگران این بودند که کمک‌های ارائه شده مستقیما به دست زلزله‌زدگان نرسد و به راه‌های انحرافی سوق پیدا کند. از این رو در جست‌وجوی افراد خوشنام و قابل اعتماد مردم بودند تا کمک‌ها را از آن طریق به مردم زلزله زده برسانند. شاید این اولین بار بود که چهره‌های دانشگاهی و ورزشی در کنار ارگان‌های حکومتی و دولتی به ظهور رسیدند و توانستند کمک‌های نقدی مردم را جذب کنند. زود است بتوان گفت آیا این چهره‌ها فاقد تجربه لازم برای انتقال فوری کمک‌ها به مردم بودند و یا برخی کوتاهی‌ها صورت گرفت که تاخیر طولانی در هزینه کردن بهنگام کمک‌های مردمی باعث گردید اعتبار این چهره‌ها از سوی حکومت و بعضا مردم زیر سوال رود. به هر حال این تجربه نشان داد که اعتماد مردم به دستگاه‌های حکومتی و دولتی کمتر شده و مردم بیشتر مایل‌اند کمک‌های خود را از طریق چهره‌های خوشنام و شناخته شده به مناطق زلزله‌زده برسانند. از طرف دیگر هم این تجربه نشان داد که مردم به چهره‌های خوشنام هم چک سفید نمی‌دهند و در صورت تاخیر، این امکان هم مسدود خواهد شد. از نگاه مردم زلزله زده انتظار این است که بعد از یکسال از وقوع حادثه، اکنون همه چیز به جای خود برگشته باشد و از جمله خانه‌های ویران مرمت شده و این بار نه به سبکی مبتذل بلکه به شکلی مهندسی خانه‌ها دوباره سازی شوند. همچنین با بهره‌برداری از خزانه عمومی، چهره مصیبت زده و خرابی زلزله به سرعت محو گردیده و شهری آباد به جای خرابه‌های شهر قبلی تاسیس شد. حقیقت این است که ایران روی خط زلزله قرار دارد و سالی چند بار امکان دارد این مصیبت دامن منطقه‌ای را در ایران بگیرد. به جای درمان پس از زلزله باید به سراغ پیشگیری قبل از زلزله رفت و اجازه نداد بودجه عمومی هر از چندگاهی صرف بازسازی یک منطقه ایران شود و خانه‌های ساخته شده از نسل قبلی خود سست‌تر باشند. به عبارت دیگر مردم ایران با ثروت عظیم خود شایسته مشاهده چنین مصیبت‌هایی نباید باشند.