روزنامه اعتماد
1395/10/18
عرب: داشتند جيپ تختي را چپ ميكردند
علي فيض آسا- وحيد رجبي جمعه 17 دي بود و 49 سال از مرگ جهان پهلوان غلامرضا تختي گذشت. پرويز عرب از جمله رفقاي صميمي تختي است كه خاطرات زيادي را به يادگار دارد؛ خاطراتي كه ميگويد با وجود گذشت ۵۰ سال هيچگاه از ذهنش بيرون نميرود. با عرب كه اكنون ۸۰ ساله است و با خوشرويي و مهماننوازي پذيراي ما شد، همكلام شديم تا بيشتر از روش و مسلك جهان پهلوان بدانيم. هر كس به كسي نازد ما هم به تختي نازيم در مراسم شب هفت تختي در ابنبابويه حضور داشتيم كه يكسري دانشجويان كه شعار ميدادند نيز در حمايت از تختي و براي سوگواري او به آنجا آمده بودند. از ميان آنان يك جوان دانشجو پيش من آمد و گفت آيا من را ميشناسي كه من گفتم نه بهجا نميآورم. او گفت من هماني هستم كه سه سال پيش در رستوران رويال تهران شما را ديدم و براي من غذا خريديد. سه سال است آقاتختي هزينه تحصيل من را ميدهد و هواي خودم و خانوادهام را دارد. تختي واقعا براي خدا كار ميكرد. امثال اين افراد زياد بودند مثلا يك كشتيگير ۵۲ كيلوگرم در كرمان بود كه اوضاع مالي خوبي نداشت اما تحت نظر تختي بزرگ شد و در نهايت افسر شد و به مدارج بالا رسيد. تختي كارمند راهآهن بود و تا مادامي كه حقوق از راهآهن ميگرفت آن را به ديگران كمك ميكرد. فقط اين را بگويم هر كس به كسي نازد ما هم به تختي نازيم. او افتخار مملكت ما و همه جامعه كشتي ايران است. زندگي تختي يك سناريو است كه همه ميتوانند از آن بهره ببرند. احترام ويژه سياستمداران به تختي تختي بيشتر با حسين شمشادي، جوادزاده و دو سه نفر ديگر بود كه هميشه با آنها راه ميرفت. يك روز تختي به ما گفت ناهار دعوتمان كردند شما هم بياييد برويم. شاهحسيني را دم در ديديم و با هم ماچ و بوسه و احوالپرسي كرديم. گويا شاهحسيني به داخل خبر داده بود كه آقاتختي تشريف آوردند. من به افراد داخل سالن كه نگاه كردم ديدم همه بزرگان جبهه ملي مثل دكتر سجادي و ديگران با ورود تختي به نشان احترام همگي سرپا ايستادند و بينهايت به او احترام گذاشتند. همان جا بود كه من پي به ابهت تختي بردم. فهميدم او شخصيت بزرگي است كه علاوه بر مردم كوچه و بازار، اهل سياست هم او را دوست دارند و برايش احترام زيادي قايلند. در همان مجلس براي تختي در بالاي مجلس جا خالي كردند و او رفت نشست. تختي آنجا مرتب ميرفت اما آن روز هم ما را با خود برده بود. اين آدمهاي سرشناس سياسي هميشه جمعهها دور هم جمع ميشدند و ناهار ميخوردند كه تختي هم مرتب در جلساتشان حضور داشت. افرادي مثل شاهحسيني كه از افراد سرشناس جبهه ملي بود نيز در بين آنها بود. حتي در مراسم ختم تختي در مسجد فخرالدوله كه توسط جبهه مليها برگزار شد دكتر شايگان و يك نفر ديگر از افراد شاخص اين جبهه جلوي در ايستاده بودند و از مردم استقبال ميكردند. با فردين و فعلي شوخي ميكرد تختي با طبقات مختلف جامعه مخصوصا با طبقه دانشجو و تحصيلكرده ارتباط بسيار خوب و نزديكي داشت و چهار كلمهاي هم كه در حضور آنها صحبت ميكرد خيلي پخته و سنجيده بود. وقتي تيم ملي كشتي از مسابقههاي جهاني توليدو امريكا به فرودگاه مهرآباد بازگشت، به خاطر اينكه او شكست خورده بود و دوست نداشت به علت شرمندگي با مردم روبهرو شود، گفت من از درب ديگر خارج ميشوم و با تيم نميروم. من هم ماشين را به درب پشتي آوردم و او سوار شد. تختي به خانه ما آمد تا با بچه محلهايش روبهرو نشود. تختي براي گذران امور زندگي هميشه معاملات ملك و ماشين ميكرد. تختي كار پرورش گل هم داشت و در آن بسيار وارد بود. باغ بزرگي داشت كه در آن گل لاله ميكاشت و گلها را فقط به گلفروشي اميل كه در خيابان فلسطين نبش انقلاب بود ميفروخت. البته اين گلفروشي پاتوق تختي هم بود و يادم ميآيد هر وقت تختي آنجا بود مردم براي ديدنش ميآمدند. من هيچوقت نديدم تختي عصباني شود. با هيچ كس هم اختلاف نداشت و من نديدم با كسي درگيري پيدا كند. در اردوها هم دو دوست خيلي صميمي او فعلي و محمد فردين بودند كه خيلي با اين دو شوخي ميكرد. خانواده مذهبي و متعصبي بودند. سه خواهر او و مادرشان كه خدا رحمتش كند، خيلي تختي را دوست داشتند. پدرش هم مذهبي بود. پدرش قدبلندي داشت و درشتاندام بودند. برادران تختي هم همگي هيكلي و قدبلند بودند. چهار برادر بودند كه همگي به رحمت خدا رفتند. آخرينشان مهدي بود كه خدا بيامرز شد. نگذاشتند تختي از امجديه تشييع شود ساعت ۹ صبح آن روز به سروان ادبي كه يكي از دوستان نزديك من بود و در خيابان تخت جمشيد آن زمان حضور داشت خبر ميدهند جنازه تختي در هتل آتلانتيك تهران است. پس از آن ادبي به هر شكل ممكن دنبال من ميگشت اما من را پيدا نكرده بود. آن موقع جوادزاده و عبدالكريمي كه خيلي به تختي نزديك بودند زودتر از ديگران به سر جنازه تختي رسيده بودند و پزشكي قانوني جنازه را برده بود. ساعت دو و نيم بعدازظهر بود كه وقتي از بانك ملي نزديك دانشگاه تهران بيرون آمدم، از همهمه مردم فهميدم ميگويند تختي خودكشي كرده است. اول رفتم فدراسيون در خيابان فردوسي كه آنجا فهميدم ماجرا صحت دارد. مسعود ماه تباني كه يك افسر بود و كاپيتان تيم ملي بسكتبال نيز بود را آنجا ديدم. به او گفتم كه ميشود به پزشكي قانوني برويم و تختي را ببينيم كه او گفت اصلا امكانش نيست چرا كه مردم زيادي آنجا تجمع كردهاند. قرار بود تختي را از ورزشگاه امجديه تا ابنبابويه تشييع كنند. آنجا يك سرهنگي به نام ناصر طاهري كه رييس اداره امنيت بود حضور داشت كه او با توجه به تجمع زياد مردم، اعلام كرد اجازه نميدهد تختي از امجديه تشييع شود چون معتقد بود انجام اين كار باعث ميشود تعدادي از مردم در زير دست و پا جان خود را از دست دهند. او گفت جنازه بايد مستقيما با ماشين از پزشكي قانوني به ابن بابويه برود تا در آنجا دفن شود. جبهه مليها هم متولي كار شدند و همه كارها را انجام دادند. احمد طاهري كه يكي از افراد بانفوذ جبهه ملي بود به قدري به تختي تعصب داشت كه اگر كسي پشتسر تختي حرف ميزد، جگرش را درميآورد. همين فرد پيش سرهنگ طاهري رفت تا اجازه دهد تختي از امجديه تشييع شود اما او باز هم قبول نكرد. خلاصه ماشين از پزشكي قانوني مستقيم به ابن بابويه رفت و تختي را در آنجا به خاك سپردند. البته تعداد زيادي از مردم پياده به سمت ابنبابويه راه افتاده بودند. جبهه مليها ميخواستند تختي را سمبل خود كنند جبهه مليها دنبال اين بودند تا پس از مرگ تختي او را سمبل خودشان قرار دهند و او را به نام خود كنند اما نتوانستند چرا كه اراده مردم قويتر از آنها بود و مردم تختي را سمبل خودشان كردند. ارمني، آشوري، مسلمان همه عاشق تختي بودند و او را دوست داشتند. تختي واقعا دوست داشتني و در قلب مردم بود. ماجراي ازدواج با شهلا توكلي منصوري رحيميها تختي را كارمند راهآهن كرد. او خودش كشتيگير بود و در المپيك ۱۹۴۸ هم كشتي گرفت. تختي وقتي در راهآهن استخدام شد براي خودش اسم و رسمي داشت؛ ضمن اينكه خوشهيكل و خوشبرخورد و نجيب هم بود. تختي از كساني بود كه خيلي زود ميشد فهميد كه فرد نجيبي است. خب چه كسي بهتر از تختي كه توكلي كه مديركل راهآهن بود، بخواهد دخترش را به دست او بسپارد. يك مهماني گذاشتند و منصور رحيميها باعث ازدواج تختي و شهلا شد. ازدواج خيلي خوبي هم بود. تختي چگونه از دنيا رفت صادق هدايت در يكي از كتابهايش نوشته: بعضي وقتها حالتي به آدم دست ميدهد كه هيچ چيزي از خودكشي برايش لذتبخشتر نيست. تختي مشكل زندگي يا مشكل مادي نداشت اما مشكلات روحي و رواني پيدا كرده بود. مثلا رضا صالحي كه پاساژ فردوسي در چهارراه استانبول براي او بود يك بار در طبقه هفتم مشغول ناهار خوردن بوده كه به يكباره قاشق و چنگال را روي ميز ميگذارد، كتش را از تنش درميآورد و از پشت صندلي آويزان ميكند و ميرود بالا و خودش را به پايين پرتاب ميكند و ميميرد. خب فردي مثل او هم هيچ مشكلي نداشت اما معلوم نشد چرا به يكباره تصميم به خودكشي گرفت. حتي صالحي چند روز پيش از خودكشي به من پول داده بود تا پيشكسوتان كشتي را به بلغارستان ببرم. چندبار هم جيب تختي را زدند! آن زمان مسابقههاي جهاني اهميتش بيشتر از المپيك بود. وقتي تختي با تيم ملي به فرودگاه مهرآباد ميآمد از باند فرودگاه تا سازمان نقشهبرداري مملو از جمعيت ميشد. برادر من آن زمان رييس پليس فرودگاه بود. يك بار به او گفتم راهي براي ما باز كن تا به باند فرودگاه برويم و از تختي استقبال كنيم كه او هم در جواب گفت به قدري مردم ميآيند كه كار از دست ما خارج ميشود. آن موقع ماشينهاي جيپ ميآوردند تا كشتيگيران را از فرودگاه انتقال دهند. به قدري مردم تختي را دوست داشتند كه چند بار نزديك بود ماشين او را چپ كنند. سالهايي هم كه تختي ميباخت مردم بيشتر ميآمدند و اصلا كاري با نتايجش نداشتند. به قدري به سر تختي ميريختند كه هميشه لباس و كتش را پاره ميكردند و هر كسي يك تكه آن را ميبرد. چند بار هم البته جيب او را زدند!
سایر اخبار این روزنامه
رمزگشايي تاريكخانه زنجاني
راي « اعتماد ملي» به دبير كل غايب
عملكرد روحاني اصلاحطلبانه است
نكته اصلي؛ پشت فضاسازيهاي اين روزها
چند نكته در باب انتخابات شوراهاي شهر و روستا
بي نيازي ايران از واردات گاز تركمنستان
مجادلات زيانآور و مسائل اصلي كشور
غافلگيريهاي ترامپ ادامه دارد
منع پزشکان دولتی از مطب داري
جشنواره« فجر» به كام فيلمسازان اول
همچنان ايستادهام!
عدم تحقق جهش 500درصدي سرمايهگذاري خارجي
علت مرگ قوهاي فريدونكنار در دست بررسي است
4 كشته در زمين لرزه خنج
عرب: داشتند جيپ تختي را چپ ميكردند
عارف :اصلاح طلبان دنبال طرح گفت وگوی ملی هستند
قتل هاي زنجيره اي، تفكر غلطي بود
تركيه به سمت باتلاق داخلي حركت ميكند