تنبیه بدنی در مدارس و نبود قانون حمایتی از کودکان

زهرا شکریان- در تاکسی نشسته‌ام زن و مردی با کودکی حدود شش‌ساله در صندلی پشت نشسته‌اند. کودک بی‌قراری می‌کند و با زبان کودکانه می‌خواهد که از ماشین پیاده شوند اما مادر مقاومت می‌کند و سعی دارد کودک را آرام کند. کودک آرام نمی‌گیرد، مادر از کوره در می‌رود و سیلی محکمی به کودک می‌زند آن‌قدر محکم زد که از صدایش من هم دردم می‌آید. بچه جیغ می‌کشد و گریه می‌کند. مادر دوباره دستش را بالا می‌برد و ناگهان کودک بقیه گریه خود را می‌خورد...
تنبیه بدنی ماجرای متواتر و گاهی معمول است که نه فقط در خانواده‌ها که در محیط‌های اجتماعی نیز وجود دارد. آموزشگاه‌ها، مدارس و مهدکودک‌ها از جمله این محیط‌ها هستند. در وهله اول والدین و افراد بزرگتر خانواده که شامل برادر و خواهر بزرگ‌تر کودک هستند، از آزار و اذیت کودک برای تحت فرمان درآوردن او استفاده می‌کنند. این آزار و اذیت از فریاد کشیدن بر سر کودک و ترساندن یا تحقیر کودک شروع می‌شود و به تنبیه بدنی ختم می‌شود. لازم نیست گفته شود که همه این آزار و اذیت‌ها علیه کودکان دارای اشکال و شیوه‌های مختلقی است و از نظر حقوق کودک و نیز آموزه‌های دین اسلام همه این اشکال و شیوه‌ها مطرود است.
بخشی از همان والدین که در خانه کودکشان را تنبیه می‌کنند، شغل معلمی را پذیرفته‌اند و به همین دلیل همان شیوه‌های تربیتی که در خانه برای فرزندان خود استفاده می‌کنند در محیط مدرسه و آموزشگاه‌ برای دانش‌آموزان مورد استفاده قرار می‌دهند. به این ترتیب تنبیه بدنی به محیط‌های آموزشی راه یافته و در مورد کودکان و نوجوانان اجرا می‌شود.
کسانی که از اجرای تنبیه علیه دانش‌آموزان دفاع می‌کنند می‌گویند برای تربیت و کنترل دانش‌آموزان هیچ راهی بهتر و موثرتر از تنبیه بدنی نیست. آنان می‌گویند دانش‌آموزان گاهی آن‌قدر شرور و غیرقابل کنترل می‌شوند که راهی جز توسل به زور و تنبیه باقی نمی‌ماند. البته آزار و اذیت کودکان در قالب توهین و تحقیر و مانند آن چنان در محیط‌های آموزشی رایج شده و به صورت شوخی یا جدی آن‌قدر دانش‌آموزان مورد آزار قرار می‌گیرند که دیگر آزار و تنبیه‌های غیربدنی، اصولا چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و بنابراین مخالفت چندانی هم با آن روا داشته نمی‌شود. در موارد متعددی هنگام توهین به دانش‌آموز و اعتراض به ایراد توهین علیه کودکان و نوجوانان موضوع با مزاح و شوخی برگزار می‌شود و اصل موضوع و قبیح بودن آن لوث می‌شود.


در مواردی هم اساسا توهین انکار می‌شود و راهی برای اثبات آن وجود ندارد. از این‌رو است که تنبیه‌های غیرفیزیکی و بدنی معمولا نه از سوی جامعه و دست‌اندرکاران و نه از سوی رسانه‌ها یا نهادهای مدنی مورد توجه و برخورد قرار نمی‌گیرد.
اما برخورد با تنبیه‌های بدنی و مخصوصا آن دسته از برخوردهای فیزیکی که آثار آن روی جسم دانش‌آموز باقی می‌ماند، فراوانی بیشتری دارد. با کمال تعجب باید اذعان کرد که برخی خانواده‌ها، به مربیان و مسوولان مدارس اجازه می‌دهند تا برای تربیت و کنترل فرزندانشان از ابزار تنبیه بدنی استفاده کنند. این موضوع اگرچه متواتر نیست اما وجود آن نشان می‌دهد که تنبیه بدنی گاهی با رضایت و حتی هدایت خانواده صورت می‌گیرد.تجربه‌های شخصی نگارنده نشان می‌دهد که در مواردی تنبیه دانش‌آموزان به خاطر تخلیه عصبانیت دبیر صورت می‌پذیرد در چنین صورتی حتی ممکن است دبیر از محیط غیرمدرسه، با انرژی منفی و عصبانیت وارد مدرسه شود و با کوچک‌ترین نافرمانی دانش‌آموز تمامی انرژی منفی و عصبانیت خودش را روی دانش‌آموز یا دانش‌آموزان تخلیه کند. این مورد البته می‌تواند به اسبابی برای تفریح معلم نیز تبدیل شود. اگرچه در مورد تفریح معلم با ابزار دانش‌آموز تاکنون مصداقی به ثبت نرسیده اما در برخی فیلم‌های سینمایی خارجی با داستان واقعی این موضوع به تصویر کشیده شده است.
ساده‌ترین راه تنبیه بدنی است
اما آیا واقعا تنبیه و به عبارت دقیق‌تر تنبیه بدنی بهترین راه برای کنترل دانش‌آموزان است؟ حداقل روی کاغذ یا در محیط‌های رسمی تمامی صاحب‌نظران و دست‌اندرکاران آموزش به این پرسش پاسخ منفی می‌دهند. از دید این کارشناسان همکاری میان والدین (خانه) با مدرسه و معرفی دانش‌آموز به روان‌درمانگر و در نهایت بازگرداندن دانش‌آموز ناآرام به رفتار قابل قبول بهترین راه برای برخورد با شرارت‌های دانش‌آموزی است. اما آیا محیط‌های آموزشی و مدارس ایران چه به لحاظ سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری توان اتخاذ چنین رویکرد و شیوه‌هایی را دارند؟ با اطمینان بالایی می‌توان به این پرسش پاسخ منفی داد. در واقع هیچ گروه روان‌درمان‌گری در کنار مدارس و دانش‌آموزان قرار ندارد و آنچه از وی به عنوان مشاور مدرسه یاد می‌شود فردی با مسوولیت‌های گوناگون دیکته شده و رسمی است که عملا فقط بخشی از آن را انجام می‌دهد. معلم هم به دلیل شلوغی کلاس و فرصت کم ترجیح می‌دهد وقت خود را در رفع مشکلات پیچیده روحی و روانی دانش‌آموزان هزینه نکند. به این ترتیب همه دست‌اندرکاران در محیط‌های آموزشی از مواجهه با مشکل فرار می‌‌کنند و از مواجهه عاقلانه و علمی با ناآرامی دانش‌آموزان می‌پرهیزند. در چنین صورتی تنها تنبیه به‌طور عام و تنبیه بدنی به‌طور خاص مورد استفاده اولیای مدرسه قرار می‌گیرد و به میزان شرارت و ناآرامی‌ دانش‌آموز، این تنبیه شدید و تکرار می‌شود.
معلمان مدافع تنبیه دانش‌آموزان می‌گویند گاهی یک دانش‌آموز آنقدر شیطنت می‌کند و آنچنان عرصه بر دست‌اندرکاران مدرسه تنگ می‌شود که هیچ راهی جز تنبیه وی باقی نمی‌ماند. استقراء غلطی که این معلمان ارائه می‌کنند آن است که همان‌طور که در جامعه نیز تنبیه‌های گوناگون و از جمله اعدام برای مجرمان در نظر گرفته می‌شود، در جامعه کوچک‌تر یعنی مدرسه نیز اعمال تنبیه برای برخی دانش‌آموزان گریزناپذیر و الزامی است. اما این معلمان آگاهانه از این نکته غفلت می‌کنند که حاصل تنبیه‌های بدنی و خشونت کلامی و فیزیکی علیه دانش‌‌آموزان و کودکان، همان مجرمان هستند و اگر به پرونده و سابقه این مجرمان توجه شود، رگه‌های پررنگی از تحقیر، تنبیه بدنی و خشونت علیه ایشان در کودکی دیده می‌شود. در واقع این رفتار معلمان در کنار سایر عوامل موثر رقم‌زننده پیدایش مجرمان خطرناک زن و مرد در بزرگسالی است. با این حال و به خاطر سهولت ارتکاب، تخلیه فشارهای روانی معلم علیه دانش‌آموز، نتیجه‌گیری سریع و... بسیاری از معلمان تنبیه بدنی و خشونت علیه دانش‌آموزان را مجاز و قابل قبول می‌دانند هرچند که به کار بردن عبارت بسیاری از معلمان، لزوما به معنای اکثریت معلمان نیست.
در موارد متعددی، مسوولان مدرسه در صورت آگاهی از تنبیه فیزیکی و بدنی دانش‌آموز توسط معلم یا معاون انضباطی مدرسه، به پنهان‌کاری روی می‌آورد. این رفتار البته در مورد مقامات ارشدتر سیستم آموزشی چه در منطقه و چه در اداره کل آموزش‌و‌پرورش نیز کمابیش رواج دارد. این پنهان‌کاری چنان است که مدرسه نمی‌خواهد منطقه از وقوع و ارتکاب تنبیه و خشونت علیه دانش‌آموز آگاه شود و منطقه نیز نمی‌خواهد اداره کل استانی در جریان این رفتارهای خشونت‌بار قرار گیرد. در همه مواردی که تاکنون اتفاق افتاده مقامات آموزش‌و‌پرورش می‌گویند گرهی که با دست باز می‌شود نباید با دندان باز شود و مساله‌ای که می‌تواند در درون خانواده حل و فصل شود را نباید به خارج از خانواده تسری داد. چنانکه پیگیری‌های رسانه‌ای نشان می‌دهد اقدام‌کنندگان به خشونت علیه دانش‌آموزان، به هرحال از محیط‌های آموزشی و مدرسه کنار گذاشته نمی‌شوند. چنانکه حتی با پیگیری‌های مداوم خانواده و ایجاد چالش برای مقامات آموزش‌و‌پرورش، حداکثر معلم از یک محیط آموزشی به محیط دیگر منتقل شده یا پایه آموزشی او تغییر کرده است.
درباره دفاع صنفی آموزش‌و‌پرورش از معلمانی که به خشونت علیه کودکان متوسل شده‌اند، البته توجیه‌های گوناگونی ایراد می‌شود. برخی می‌گویند عدم وجود معلم به میزان کافی یا تامین نیروی انسانی سبب بروز این مشکل شده است.
اما این استدلال درست نیست چراکه در مواردی که نهاد گزینش با حضور یک معلم یا مسوول در درون مدرسه مخالف باشد بلافاصله وی برکنار و جایگزین او معرفی می‌شود. اگر تامین نیرو برای وزارت آموزش‌وپرورش مشکل بزرگی بود باید در این موارد نیز کنار گذاشتن همکار شاغل در مدرسه با تامل و تساهل مواجه باشد. چنین به نظر می‌آید که شدت گسترش و توسل به تنبیه بدنی در مدارس، باعث چشم‌پوشی وزارت آموزش‌وپرورش و ادارات تابعه آن از خشونت علیه کودکان و نوجوانان شده باشد. در واقع اگر قرار باشد که «مست گیرند» باید هر آنچه در شهر هست را دستگیر کنند!
شکایت بردن به قوه قضاییه نیز چندان موثر نیست. در اکثر موارد و در تمام نمونه‌هایی که رسانه‌ای شده دادگاه‌ها رای به انفصال از خدمت معلم نداده‌اند. اینکه سیستم به جای دور کردن خاطی از محیط آموزشی و محل تحصیل کودکان و نوجوانان تنها به جریمه و حداکثر جابه‌جایی جغرافیایی یا اداری او مبادرت می‌ورزد این سوال را به وجود می‌آورد که انتقال طولی یا عرضی مشکل چگونه می‌تواند مشکل را درمان کند؟ آیا درک این نکته از سطح فهم و آگاهی تصمیم‌گیران آموزش‌وپرورش و یا دادگاه‌ها خارج است. البته گاهی در دادگاه‌‌ها این استدلال مطرح می‌شود که جدا کردن معلم از محیط آموزشی وظیفه دادگاه‌های انضباطی و هیات‌های رسیدگی به تخلفات در ادارات آموزش‌وپرورش است اما وقتی مجموعه آموزش‌وپرورش به جای عمل به مسوولیت اخلاقی و قانونی خویش، رفتار منفی آن هم به نفع همکار خویش می‌کند و دانش‌آموز بی‌پناه را مورد بی‌مهری قرار می‌دهد، آیا انتظار از دستگاه عدلیه، عمل به عدالت نیست؟ دور کردن یک معلم پرخاشگر که به خشونت علیه کودکان متوسل شده آیا وظیفه آموزش‌وپرورش و در مرحله بالاتر دستگاه قضایی برای پیشگیری از تکرار جرم و حفاظت از امنیت کودکان و نوجوانان نیست؟
کسی نمی‌تواند این مسوولیت‌ها را انکار کند اما در مقابل بهانه‌های متعددی برای فرار از این مسوولیت ایراد می‌شود؛ بهانه‌هایی که عقل سلیم حاضر به پذیرش آن نیست. اما کسانی که با توسل به بهانه و ارتکاب نمایش‌های مضحکی مانند هدیه دادن به دانش‌آموز آسیب‌دیده می‌خواهند از انجام مسوولیت واقعی خود شانه خالی کنند آیا در دادگاه وجدان خود تبرئه می‌شوند؟ در دادگاه خداوند چطور؟