سبز و خاکی

میکائیل دیانی: چهار‌شنبه 21 فروردین: دیشب از ساعت ۱۱ تا 9 صبح سربازان و افسران قرارگاه کربلا سرتاسر پل‌های نهر سلمان (از نهرهای فرعی کارون پشت کیانپارس) را خاکریز‌بندی می‌کردند تا به اهواز آبی نفوذ نکند. در پایان کار همه سوار ماشین‌ها شدند و لودرها و بیل‌های مکانیکی و کمپرسور‌ها را به سمت روستاهای شمال سوسنگرد بردند تا سیل‌بند مردمی آنجا را تقویت کنند.
ما هم با یکی از بچه‌های عملیاتی قرارگاه کربلا راهی آنجا شدیم؛ به منطقه هوفل رسیدیم. با سروان حامد احمدی که مسؤول اسکان افراد این منطقه است همراه شدیم. مردم با روحیه‌ای قوی در حال سیل‌بند زدن بودند و وجود لودرها و بیل‌های مکانیکی کمک بسیاری کرد.
در راه سوسنگرد کنار ما چند ماشین شاسی‌بلند با پلاکارد «تیم نجات از رودهن» حرکت می‌کردند که آدرس مناطق سیل‌زده سوسنگرد را پرسیدند.
لب سیل‌بند هوفل پاسداری بدون درجه ایستاده بود و به مردم کمک می‌کرد تا گونی‌ها را جابه‌جا کنند؛ حامد احمدی به محض مشاهده او پا می‌کوبد. می‌گویم: کیست؟ می‌گوید: سرگرد ماست. می‌گویم: چرا درجه ندارد؟! می‌گوید: ما عهد کردیم بدون درجه و نشان اینجا باشیم؛ کار برای مردم است و فرقی نمی‌کند که هستی.


به شانه‌اش نگاه می‌کنم؛ او هم درجه ندارد!
یکی از مردم که می‌بیند ما با دوربین آنجاییم، می‌آید کنار ما؛ دست روی شانه پاسدار می‌زند و به عربی چیزی می‌گوید. تنها «رحم‌الله والدیک» را متوجه می‌شوم. از حامد می‌پرسم چه می‌گوید؟
«میگه رسانه‌های اون طرفی همه می‌گفتند خوزستان را تنها می‌گذارند ولی دم این بچه‌های نظامی گرم؛ پشت ما را خالی نکردند؛ خدا پدر و مادرتان را بیامرزد. همش بحث عرب و غیر عرب می‌کردند اما این همه بچه‌های جهادی فارس و لر و ترک آمده‌اند کمک ما؛ دم‌شان گرم».
حامد می‌گوید بخشی از اهالی هوفل هنوز محله‌شان را تخلیه نکرده‌اند و با قایق‌ به آنها غذا می‌رسانند. با حامد سوار قایقی شدیم که هدایت آن را سروانی به نام یوسف بر عهده داشت.
همزمان با ما پسری به نام محمد که از اهالی روستاهای آنجاست سوار قایق می‌شود؛ می‌گوید پدرش تنها در خانه مانده و می‌خواهد به او سر بزند. یوسف می‌گوید: ابتدا باید غذای ساکنان که در تپه‌های بالایی گیر افتاده‌اند را بدهیم بعد سمت خانه‌های روستا می‌رویم.
یوسف در راه می‌گوید: «من از نیروی دریایی بوشهر آمده‌ام. 3 روز قبل این مناطق خشک بود اما هیچ‌کس حاضر به تخلیه نبود». حامد می‌گوید: «خود ما برای‌شان کامیون آورده بودیم که وسایل‌شان را هم سوار آن کنند اما قبول نمی‌کردند؛ حالا باید با قایق جا به جا شوند».
غذاها را خالی می‌کنیم و به سمت روستا می‌رویم که پسر را به پدر برسانیم و سوار بر قایق کنیم. با احتیاط از کوچه پس‌کوچه‌ها رد می‌شویم؛ به خانه که می‌رسیم محمد می‌گوید: «اگر می‌شود فقط چرخ خیاطی مادرم را هم برداریم که وسیله درآمد خانواده ماست». یوسف نگاهی کرده و بعد قبول می‌کند.
پدر که بیرون می‌آید تلویزیون هم در دست دارد و از یوسف می‌خواهد یخچال را هم ببریم. یوسف ناراحت شده است؛ می‌گوید: «هنوز ۱۵ روستا منتظر توزیع غذا مانده است؛ آن وقت شما ما را برای برداشتن وسایل خانه اینجا آورده‌اید؟!»
حامد آرامش می‌کند؛ من و عکاس تنها نظاره‌گر صحنه هستیم.
حامد می‌گوید: «پدر من این کار شما درست نیست اما سوار شوید که برویم؛ یخچال را هم در هر حالتی نمی‌شود با قایق برد؛ لنگر می‌اندازد و چپ می‌کند».
حامد رو به من می‌کند و می‌گوید: «همین‌ها را 2 روز پیش می‌گفتیم بیایید وسایل‌تان را بار کامیون کنیم اما قبول نمی‌کردند».
در راه برگشت یوسف چند تکه از همین رفتارها را تعریف کرد: «یکبار یکی‌شان گفت زنم پا به ماه است؛ تیم پزشکی هلال‌احمر را سوار قایق کردیم و رفتیم برای کمک اما وقتی به آنجا رسیدیم دیدم رفت پشت‌بام تا کبوترهایش را غذا بدهد. از آن بالا می‌گفت: «اینها مثل بچه‌های منن» و ما همه می‌خندیدیم».
به سیل‌بند رسیدیم؛ کار بیل‌های‌ مکانیکی‌ تقریبا تمام شده بود و عازم اطراف بستان می‌شدند.
با حامد به سمت پادگان فرجوانی آمدیم.
در راه برگشت انفجاری بین حمیدیه و بلندی‌های پادگان فرجوانی از سوی قرارگاه خاتم، آب یکی از رودخانه‌های فرعی کرخه را که فشار زیادی بر روستاهای حمیدیه وارد می‌کرد تخلیه کرد و حوضچه بزرگی را شکل داد. بچه‌های خاتم چند روزی بود که قصد این انفجار را داشتند اما هر بار شلوغی جمعیت برای تماشا و خطر ترکش‌های انفجار مانع کار می‌شد؛ مردم کمتر به توصیه‌های کارشناسی گوش می‌کنند و این را حتی می‌توان در ازدحام خیابان‌های شهرهای در خطر سیل و رفت و آمد بی‌جهت خودروها که مسیرهای امدادرسانی را مشکل می‌کند مشاهده کرد.
صبح که حامد با ما همراه شده بود لباس نویی به تن داشت؛ گفت دیروز برای روز پاسدار به او هدیه داده‌اند اما در راه بازگشت لباس او خاکی خاکی بود.
در ماشین با یکی از دوستانش تماس می‌گیرد و جویای وضعیت شوش می‌شود؛ «وضعیت کمی بد شده است؛ تا دیروز حجم آب فروکش کرده بود اما امروز دوباره آب بالا آمده است».
چند روزی بود که شایعه جلوگیری از پخش آب به سمت تاسیسات نفتی از سوی رسانه‌های تجزیه‌طلب خلق عرب منتشر می‌شد اما امروز فیلم هوایی آبگرفتگی تاسیسات نفتی در فضای اهواز با بازتاب‌های گسترده همراه بود؛ از حامد داستان ماجرا را می‌پرسم و می‌گوید: «شایعه کرده بودند که شرکت نفت حاضر است مردم غرق شوند اما تاسیسات نفتی آسیب نبیند اما این فیلم شایعات را بی‌اثر کرد». از جمله شایعات جالب دیگر در فضای مجازی این بود که اهواز زیر آب رفته است؛ در حالی که گزارش خود را از یکی از مناطق مرکزی اهواز (ملی راه) می‌نویسم.
چهارشنبه روند تخلیه افراد نیز پررنگ‌تر از روزهای گذشته بود؛ روز اول تعداد بچه‌های هلال‌احمر از تعداد سیل‌زده‌ها در کمپ‌ها بیشتر بود اما فیلم‌های خدمات کمپ‌ها مردم را مجاب کرده است هر چه سریع‌تر تخلیه را انجام دهند.
صفحه 4 را بخوانید