روزنامه شهروند
1398/04/10
مرثیه سلطان و شبان و همهچیز
امیرحسین جلالی روانپزشک و استاد دانشگاه چند روزی است داستان ازدواج مجدد یکی از هنرپیشگان قدیمی کشور یعنی جناب مهدیهاشمی به ترند شبکههای اجتماعی تبدیل شده است. منهای نوشتهای از منتقد سینما مهرزاد دانش که از این حجم از پرداخت به این موضوع گلایه کرده و آن را چون مثالی قدیمی، حرفهای لب خزینهای وصف کرده، فضای اجتماعی بهویژه توییتر پر از واکنشهای خشمآلود و تحقیر آمیز نسبت به مهدیهاشمی بود.داستان از این قرار است که هنرپیشهای نسبتا ناشناس در ویدیویی کوتاه اطلاع میدهد که چند وقتی است همسر مهدیهاشمی است. گلاب آدینه همسرهاشمی و دختر وی نورا که وی نیز هنرپیشه است این ماجرا را تکذیب میکنند، اما مهدیهاشمی در ویدیویی، داستان را تأیید میکند و تکذیب آن دو را به پای بیاطلاعی آنها از داستان مینویسد.
در ادامه خواهم کوشید با نقل چند توییت بهعنوان نمونه، تحلیلی از این واکنش خشمآلود و از فضای اجتماعی روانی را که در آن، از سویی داستانی چون ماجرای مهدیهاشمی رخ میدهد و از سوی دیگر پیرامون آن هیجانی متراکم شکل میگیرد، ارایه دهم.
خاک بر سرت، من تو رو همیشه به چشم دکتر قریب میدیدم.
دستکم سلطان و شبان را از ما نگیرید.
مهدیهاشمی میگه اونها که تکذیب کردن، یعنی همسر و دخترم خبر نداشتن...! همینقدر ذلیل و حقیر. اصلا ازدواج دوم و سوم و کوفتش ذرهای اهمیت نداره، ولی این طرز گفتن و لودگی و آخرش نصیحت کردنش حالم رو بهم زده...
اینها البته نمونهای از تعدادی از توییتها است و داستانهای دیگری چون تفاوتهایی که میان حقوق زن و مرد در ازدواج و امر جنسی در قوانین وجود دارد یا اشارههایی به وضع سلبریتیها و هنرمندان و شکافی که افراد عادی جامعه با آنان احساس میکنند، یا بهتر است بگویم حسادتی که افراد عادی جامعه نسبت به کسانی که میتوانند اینگونه زندگی کنند و آنها نمیتوانند نیز وجود دارد، اما من فقط این چند نمونه را انتخاب کردم تا از آنها نتایج مشخصی بگیرم. ۱. از جامعهشناسان مبرزی چون دکتر محسن گودرزی با تکیه به نتایج چند موج پیمایشهای ارزشها و نگرشهای ایرانیان آموختهایم که قابلیت دو معیار درونی و بیرونی اخلاق و قانون جهت تنظیم روابط در جامعه بشدت افت کرده است. اخلاق البته به باور من در ایران بیش از آنکه امری درونی باشد به صفت جوامع شرقی موضوعی بینفردی و بیرونی است و بیش از آنکه احساس گناه برای ما اخلاقیات بیاورد، احساس شرم و ترس از آبرو ما را اخلاقی میکند و از پارهای کارها برحذر میدارد. در سالهای گذشته ما با موج فزاینده فردگرایی و خودمحوری افراطی در جامعه روبهرو بودهایم. در کنار آن این ارزش گفتمانی که قضاوت نکنیم و نهی قضاوت اخلاقی که از آن ویژگی فرهنگی روانشناختی شرممحوری میآید، قضاوت دیگران و آبرو را از اعتبار انداخته، درحالیکه در کنار آن گناهمحوری و اخلاق درونی جایگزین نشده است. این را بگذارید در کنار جامعهای پر از رقابت و میل به اول شدن در هر چیز و همه چیز؛ از پول و قدرت تا شهوت و شهرت.حالا تعجبی ندارد که ما شاهد تولد سوژههایی باشیم که چنین نگاهی دارند که من باید به نیازهای خود بپردازم و قضاوت دیگران مهم نیست و زندگی شخصی من هم به کسی ارتباط ندارد. رفتار مهدیهاشمی و البته به باور من موج بزرگی از سوژههایی چون او که به سوژهای مسلط در ریختشناسی کاراکتر انسان ایرانی امروز بدل شده در این چارچوب نهتنها نابهنجار آماری نیست، بلکه بسیار بهنجار است!
۲. جامعه همه چیز خود را از دست داده و حتی خاطرههای او از دستبرد زوال یا دستکم احساس زوال مصون نمانده. نمیدانیم دکتر قریب منهای طبیب خوبی بودن، چگونه پدری بوده. چنان که نمیدانیم دکتر علی شریعتی مثلا هرگز پدری خوب یا همسر درجه یکی بوده یا نه؟ اما اینها را میشود مثال آورد از دورانی، از مردانی و از عصری که سپری شده. جامعه معتاد نوستالژی و خاطرهبازی مدام باید از واقعیت تلخی که در آن تا گردن فرو رفته با دست انداختن به دامان خاطره بگریزد. هاشمی هنرپیشه بود و قرار بود که نقش قریب را خوب بازی کند که گویا خوب بازی کرده.
جامعه باید با این واقعیت موجود تلخ کنار بیاید که مرجعیت بسیاری امور از کف رفته و ما در دورانی تازه به سر میبریم. ما هم بخشی از این زوال و پایانیم. با فرافکنی آن حال بد متعفن درونمان به کسی چونهاشمی نمیتوانیم از دست خود و از تقدیر خود خلاص شویم
سایر اخبار این روزنامه
کلاه قرمز میلیاردی
شرایط اعزام 5هزار جویای کار به3 کشور
استخراج زغال روی شیب 50 درجه
این 9 روز کجا غیب شده بودی؟
علی دایی مجوز کار ندارد؟
میخواستم از همه زنها انتقام بگیرم
چطور قهرمان راننده شد!
مای گاد!
چراغها را من روشن میکنم
دختر 10 ساله سیرجانی ازدواج نمیکند
دیواری کوتاهتر از معلولان نیست
کمکهای اولیه در مصائب استخوانی
عشق موتورهای ناکام
تازه عروسان تنها خریداران لوازم خانگی نو!
صفحه شهرونگ
مرثیه سلطان و شبان و همهچیز
پرسپولیسیها و استقلالیها به دل نگیرند، اما این پولها خوردن ندارد!
مجادله بيحاصل