روزنامه ایران
1398/07/14
گفتوگوی تمدنها از کودکی آغاز میشود
مریم طالشی
خبرنگار
در طبقه چهارم ساختمان شماره 3 بیمارستان طبی کودکان او را در دفتر کارش ملاقات میکنم. تازه از ویزیت برگشته و بلافاصله مایل است گفتوگو را شروع کند.
سالها به درمان کودکان پرداخته و به حرفها، دردها و گریههایشان دل سپرده است. آرامشش حاصل طبابت برای کودکان است یا ذات آرامش او را از ابتدا به این سمت و سوی سوق داده، فرق چندانی نمیکند؛ آنچه امروز به آن تأکید دارد نیازی است که اگر در کودکی که حساسترین دوره زندگی است به آن پاسخ درستی داده نشود، عواقب ناخوشایندی برای آینده کشور خواهد داشت. به عقیده او، وجدان یک جامعه را میتوان از میزان خدماتی که به کودکان خودش ارائه میدهد ارزیابی کرد.
با دکتر مصطفی معین نه بهعنوان سیاستمداری کهنه کار، که در کسوت پزشک و نویسندهای که دغدغه سلامت کودکان را دارد به گفتوگو نشستم. بهانه این گفتوگو، چاپ مجموعه کتاب «40 کودک» است که فردا همزمان با هفته سلامت کودک در شهر کتاب مرکزی رونمایی میشود.
معین که هماکنون ریاست انجمن آسم و آلرژی و مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آسم و آلرژی را برعهده دارد، به سؤالاتی درباره سلامت کودکان پاسخ گفته که در ادامه میخوانید.
کار کردن با کودکان مستلزم چه ویژگیهایی است و چه مسائلی باید مورد توجه قرار گیرد؟
من رشته تخصصیام کودکان است و از همان اول بواسطه طب کودکان خیلی با بچهها مأنوس بودم و هیچ احساس بدی به من دست نمیداد وقتی بچه اجازه معاینه نمیداد یا زیاد گریه میکرد؛ خب میدانستم او تقصیری ندارد، روح لطیفی دارد، پاک پاک است، در عین حال بیپناه است و باید به او کمک کرد. تحمل و صبوریام در این خصوص خوب است.
قبل از اینکه از پدر و مادر بپرسم بچه چه مشکلی دارد، از خودش میپرسیدم که چه بیماری و ناراحتی دارد. وقتی بچهها میآمدند با آنها دست میدادم و با لبخند سن شان را میپرسیدم، اینکه در آینده میخواهند چه کاره شوند یا اینکه چه ورزشها و بازیهایی دوست دارند. این کار چند نفع داشت، یکی این بود که باعث میشد بچه اجازه معاینه بدهد و خودش قبل از اینکه پدر و مادرش بخواهند ناراحتیاش را بیان کنند، بگوید که چه مشکلی دارد. البته این را که میگویم بیشتر درمورد بچههای بالای سه سال است ولی میتوان حتی در بچههای یک تا سه سال هم این شکل ارتباط را برقرار کرد و حتی زیر یکسال هم بچهها با چشمشان گفتوگو میکنند. یعنی آدم از نگاه بچه حس میکند که الان آرام است یا استرس دارد. بچهها خیلی هوششان بالاست و خوب درک میکنند ولی ممکن است ما نتوانیم آنها را درک کنیم.
این ارتباط و گفتوگو، هم زمینه ساز معاینه بهتر بود و هم زمینه ساز اینکه بعداً در مسأله دارو هم بیشتر همکاری بکنند و باعث میشد خود پدر و مادر هم احساس کنند بچه چه قدر و منزلت بالایی دارد. این کار آثار تربیتی مثبتی هم به همراه دارد چون کودکی مفهوم جدیدی است و فقط تا 14 یا 18سالگی خلاصه نمیشود. علاوه بر سن که وجه تمایز مهمی است، وجود تمایز زیستی و فیزیولوژیکی بیمار کودک چه از نظر جسمی و چه از نظر روانی مهم است. اینطور نیست که کودک یک بزرگسال مینیاتوری باشد. کودکان گروه اجتماعی مستقلی هستند و کنشگری دارند و مسائل را خوب میفهمند. آنها در سن رشد هستند و این مسأله اهمیت زیادی دارد. در 6 سال اول زندگی مغز کودک به رشد میرسد خصوصاً در دو سال اول بیشترین سرعت رشد را دارد. ما از اندازهگیری دور سر کودک در این سالها به این نتیجهگیری میرسیم. کودکی دوره گذار است به سمت نوجوانی، جوانی و بزرگسالی و ویژگیهای خودش را دارد و باید این دوره را به رسمیت شناخت. حقوق و منافع کودک باید بهطور خاص به رسمیت شناخته شود، هرچند «کودکی» مفهوم جدیدی است و در سطح جهانی هم جدید است ولی بسرعت در حال گسترش است. اگر ما رویکردمان یک رویکرد میان رشتهای باشد یعنی هم روانشناسی، هم جامعهشناسی، هم بیماریهای کودکان و هم روانپزشکی و فیزیولوژی کودک را در نظر داشته باشیم و همه با هم جنبه تلفیقی داشته باشد و درباره آن مطالعه کنیم، بیشتر به این مفهوم پی خواهیم برد. اگر شناخت ما بیشتر شود، برخورد ما با کودک هم میتواند روش درستتری داشته باشد؛ چه در سطح خانواده چه در سطح مهدکودک و چه در سطح مدرسه و جامعه. همه اینها باعث میشود شخصیت واقعی کودک بیشتر شکل بگیرد و رشد کند و به کمال برسد.
در حال حاضر کادر درمانی ما شامل پزشکان متخصص کودک و پرستاران چقدر آموزش دیدهاند در رابطه با اینکه نحوه برخورد با کودک چطور باید باشد؟ چقدر به لحاظ روانشناسی با این مسأله آشنا هستند؟
بههرحال پزشکان و پرستاران در این زمینه آموزشهایی دیدهاند و این مباحث در برنامههای آموزشی آنها در دانشگاه بوده ولی به دلایل مختلف کم به این مسأله توجه شده است. یکی بهدلیل داشتن اشتغال زیاد است، ممکن است فرصت نکنند وقت بگذارند. یکی دیگر اینکه مفهوم کودکی، مفهوم جدیدی است بهعنوان زندگی متمایز از بزرگسالی و بسیار حساس و پراهمیت است اما این اهمیت کمتر شناخته شده و بهخاطر همین بیشتر مورد غفلت واقع میشود. حتی در خود خانواده پدر و مادر میخواهند محبت کنند اما چون شناختی از ویژگیهای روانی و جسمی کودکشان ندارند، بهجای محبت به او لطمه میزنند و حقوقش را ضایع میکنند. در واقع نیت خیر دارند اما نتیجه مطلوبی حاصل نمیشود. همین مسأله میتواند برای گروه پزشکی هم اتفاق بیفتد البته در سطح پایین تری، چون آنها از تخصص بیشتری برخوردار هستند اما باز هم به دلایل مختلف به حدی که شایسته کودک باشد، نیست.
چطور شد به فکر نوشتن مجموعه کتابی برای کودکان افتادید؟
در طول زمان خاطراتی در گفتوگو با بچهها به وجود میآمد که خیلی جالب بود. من از حدود دو دهه قبل شروع کردم اینها را نوشتن و اینجور نبود که فکر کنم برایم فقط یک کار تفننی باشد. فکر میکردم خود این گفتوگو با کودکان، مقدمهای است برای اینکه در آینده در شکل گیری شخصیتش تأثیر بگذارد. وقتی ما در کشورمان گفتوگوی تمدنها را مطرح میکنیم که نمیتوانیم ناگهانی در سطح بزرگسالان مطرح کنیم بلکه باید شالودهاش از همان کودکی و متکی بر خانواده پایهریزی شود.
من با بچهها در سنین مختلف گفتوگو میکردم. هم علاقه شخصیام بود و هم مطالعاتی که داشتم باعث شد بیشتر وقت بگذارم.
به هرحال این گفتوگوها که با کودکان در طول بیست و چند سال شکل گرفت، خاطرات داستان گونهای داشت که آنها را نوشتم و در نهایت 40 داستان شد که نام «40 کودک» را بر آن گذاشتم که به دو زبان فارسی و انگلیسی است. 40هم که میدانید عدد مهمی در فرهنگ دینی و تاریخی و ملی ماست؛ مثل 40حدیث و 40 طوطی. این مجموعه در 4جلد است که در هرکدام 10 داستان آمده و حاوی پیامهای بهداشتی و اجتماعی است و مخاطبش هم کودکان و بیشتر از آنها، والدین هستند و البته غیر از کودکان و خانوادهها، من مخاطب سومی را در نظر میگیرم و آن هم متخصصان بیماریهای کودکان هستند که باید بدانند وقت کافی بگذارند برای کودک و فقط به شرایط جسمانی توجه نکنند.
جلد اول «کودک خشن» نام دارد که یکی از داستانهایش درباره کودکی 11 ساله به نام امید است که از او پرسیدم میخواهی در آینده چه کاره شوی؟ گفت: خلبان. گفتم: خلبان مسافربری میخواهی بشوی یا جنگی؟ گفت: جنگی. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه میخواهم بروم امریکاییها را بمباران کنم. گفتم: چرا میخواهی این کار را بکنی؟ گفت: برای اینکه بدحجابند! گفتم: خب هستند، برای خودشان هستند، شما چه کار داری؟ گفت: خب معلمم گفته! میبینید چطور مسائل به این شکل در کودک نهادینه میشود و فکر میکند با خشونت و پرخاشگری باید بهسمت حل مسائل پیش برود.
جلد دوم «رؤیاهای کودکانه» است. در آن داستان سپهر کودکی ۱۰ ساله بیان میشود که با او گفتوگو کردهام و متوجه شدم رؤیاهای زیادی دارد. میگفت میخواهد دکتر مغز و اعصاب شود که پول بیشتری درآورد، زندگی خوبی داشته باشد که در آن دعوا و کتککاری نباشد، ماشین شش در بخرد، یک خانه ویلایی در اسپانیا بخرد و در ایتالیا تحصیل کند. وقتی به او گفتم نمیتواند حیوانات آلرژیزا مثل سگ و گربه را در خانه داشته باشد، پرسید میتواند مار داشته باشد؟ این ناشی از ذهن خلاق و رؤیاپرداز کودک بود و معلوم بود در خانواده تحت تأثیر چنین فضایی بوده است. جلد سوم «محبتهای کودکانه» است که داستانهای خودش را دارد و جلد چهارم هم به نام «لطیفهای از زبان عسل» است که یکی از داستانهای آن داستان دختری است به نام عسل که 4، 5 ساله بود و آسم داشت و 7، 8 ماهی دیر آمده بودند و وقتی دیر میآیند خب احتمال خطر هست. ممکن است بیماریاش پیشرفت کند و دچار حمله آسم شود. داشتم به پدر و مادرش میگفتم که مسأله را جدی بگیرید و دلایلی میآوردند که خیلی قانعکننده نبود. پرسیدم واکسنش را زدید و گفتند نزدند. به این خاطر مقداری به آنها تذکر و هشدار دادم. عسل متوجه این فضا شد و گفت: آقای دکتر من میتوانم یک جوک بگویم؟ گفتم: بگو. گفت: «یه دکتره میخواست بچهای رو معاینه کنه، بچه به دکتر گفت شما بستنی رو میخورید و چوبشو تو دهن من میکنید!» بچه به این شکل با جوک فضا را تغییر داد و سعی کرد روابط را تلطیف کند. چنین چیزهایی نشان میدهد چقدر بچهها روح لطیفی دارند، چقدر کنجکاوند و چقدر حساس و پاک هستند.
از بیماری عسل گفتید؛ آیا بچهها اصولاً حق دارند از بیماری خودشان مطلع شوند؟ از چه سنی میتوان به آنها درباره بیماریشان اطلاعات داد و این آگاهسازی چطور باید صورت گیرد؟
اگر بخواهیم خیلی عمیق و اصولی با این مسأله برخورد کنیم، محدودیت سنی ندارد. کودک به لحاظ اینکه یک انسان است حق دارد از بیماریاش مطلع شود. منتها بیانش و اینکه به چه زبانی گفته شود، خیلی مهم است مثلاً اگر بیماری جدی است باید بتدریج به او گفته شود. اگر شما اطلاعات بیماری را به کودک ندهید و در سنین بعد بفهمد، ممکن است خیلی ناراحت شود و بگوید چرا به من نگفتهاید، چون در هر صورت
جزو حقوقش است و اگر نگویند کار غیراخلاقی است. البته همانطور که گفتم شرایطی دارد و بستگی به سن و شرایط روانی و تحمل کودک هم دارد و این هنر پزشک است که بتواند در هر شرایطی با بیمار خودش ارتباط قلبی مبتنی بر اعتماد را ایجاد کند. به هرحال باید با بیمار صادق بود.
برمی گردیم به موضوع کتاب، شما خودتان بهعنوان متخصص کودکان، نویسنده کتاب هستید. در بازار کتاب کودک کتابهایی که در حوزه سلامت کودکان به چاپ رسیده، بیشتر در حوزه نظافت شخصی مثل مسواک زدن است. در واقع نویسندهها متخصص کودک نیستند و جای کتابهایی که درباره بیماری کودکان است و با نظر متخصص تهیه شده، خالی است. متخصص نمیتواند لزوماً دست به قلم باشد و نویسنده هم اطلاعات تخصصی ندارد، به نظر شما چطور میشود این خلأ را پر کرد؟
شرط اول کار، عاشق کودکان بودن است. کسی که قاعدتاً در پزشکی، تخصص سخت و مشکل و حساس کودکان را انتخاب میکند باید عاشق کودکان و علاقهمند به این حوزه باشد. اگر اینطور باشد، هم صبوری دارد هم روح لطیفی پیدا میکند و هم بتدریج ارتباط گرفتن با کودکان را تمرین میکند و به نحو بهتری میتواند آن را به کار بگیرد و حتی ممکن است دست به قلمش هم تقویت شود. البته توانایی و سوابق خود فرد هم در نوشتن مهم است. من خودم احساس نیاز نمیکردم و خودم کتاب را نوشتم و البته ویراستاری شد. اما انتظار نمیرود همه چنین توانایی را داشته باشند و لزومی هم ندارد چون وقت متخصصان هم محدود است. اما اگر عشق و علاقه وجود داشته باشد، باعث میشود انگیزه بالایی باشد برای وقتگذاری و گفتوگو با کودک و درک روحیات او. بعد از آن میتواند برای نوشتن دریافتهای خودش از کمک یک نویسنده بهره ببرد مثل اینکه من از کمک یک گرافیست استفاده کردهام و برای تصاویر کتاب ساعتها با هم گفتوگو کردهایم. به نظرم در این رابطه باید کار مشترک وجود داشته باشد.
سؤال دیگرم از شما بهعنوان یک سیاستمدار این است که چقدر فکر میکنید سیاسیکاری باعث شده برخی بیماریهای کودکان در مناطق خاص مثل مناطق مرزی، چندان مورد توجه قرار نگیرد و آنطور که باید، به آن پرداخته نشود؟ بهعنوان مثال میشنویم که فلان بیماری در سیستان و بلوچستان بین کودکان شایع شده و سریع تکذیب میشود، کارشناس میگوید مواردی از بیماری وجود دارد و مسئول منکر میشود. چه ملاحظاتی باعث میشود در اینگونه موارد غفلت صورت گیرد؟ آیا این ملاحظات اصولاً توجیه پذیرند؟
بدون تردید این ملاحظات، مستقیم و غیرمستقیم تأثیرگذار است منتها من بیشتر از آنکه اسمش را سیاسیکاری یا سیاسیبازی بگذارم، میگویم سوءمدیریت و برخورد غیراخلاقی. به این دلیل غیراخلاقی است که همه انسانها از حقوق برابر برخوردارند، اعم از اینکه پیرو چه دینی باشند، چه جنسیتی داشته باشند، چه نژاد و قومیتی داشته باشند و اهل چه منطقهای باشند، حقوق برابر دارند، خصوصاً در یک کشور که همه غیر از اینکه هم کیش هستند، از حقوق شهروندی مشترک برخوردارند. اگر با نگاه متفاوتی به این قضیه نگاه شود و خودی و غیرخودی شود، شهروند درجه یک و درجه2 دیده شود، نشانه نوعی بیاخلاقی است. یعنی به جای عدالت، یک نوع نگاه مبتنی بر تبعیض و بیعدالتی هست. از این سوءمدیریت و سوءتدبیر، پاسخ گرفته نمیشود. با این نگاه کشور توسعه پیدا نمیکند و جنبه تخریبی برای خود شخص و بخش مدیریتش هم دارد و منافع ملی و امنیت ملی را بتدریج زیر سؤال میبرد. این نگاه در توسعه مناطق و سلامت در مناطق مختلف کشور بسیار تأثیرگذار است. حالا چرا ما میگوییم کودک و تأکیدمان روی کودک است، چون کودکان آسیب پذیرترین هستند و از محیط بیشتر متأثر میشوند؛ چه محیط خانواده باشد، چه شهر و چه سیاستهایی که یک سیستم برایشان وضع میکند. اگر بخواهیم به آینده نگاه کنیم، مهمترین دوره سنی انسان کودکی است چون آینده در اختیار کودکان است و این هم دلیل دیگری است که باید تمرکزمان روی کودکان بیشتر باشد.
در واقع وجدان یک جامعه را میتوان از میزان خدماتی که به کودکان خودش ارائه میدهد ارزیابی کرد.
وقتی حرف سلامت کودک به میان میآید، شاید بحثها بیشتر روی بیماریهای عمومی و اقدامات پیشگیرانه مثل واکسیناسیون متمرکز میشود. ما بیماریهای خاص را در حوزه کودکان داریم و همینطور سلامت روان کودکان که کمتر به آن پرداخته میشود. شما اهمیت این موضوع را چقدر میبینید و اینکه کم توجهی به بیماریهای خاص و سلامت روان کودکان، چه تأثیری روی جامعه دارد؟
مسلم است که اگر بدرستی به بیماران خاص رسیدگی شود، تأثیرات مثبت دارد و در غیر این صورت اثرات مخرب آن را خواهیم دید. من البته بحث بیماریهای خاص را از دیگر بیماریها جدا نمیکنم چون سایر بیماریها هم باید مورد توجه باشد، هم از نظر پیشگیری و هم از نظر درمان. ممکن است تفاوتی که بعضاً وجود داشته باشد، این باشد که در بیماریهای خاص ممکن است داروها خیلی گران یا کمیاب باشد و بههمان نسبت باید بیشتر به آن توجه شود. اگر این توجه صورت نگیرد، لطمه هم بیشتر است.
در رابطه با سلامت روان هم باید بگویم که ما مقولهای داریم به نام «کیفیت زندگی» که در سالهای اخیر تأکید شده که در همه گروههای سنی باید مورد توجه قرار گیرد و حفظ و ارتقای کیفیت زندگی در شهروندان و بخصوص بیماران و بویژه کودکان بیمار مهم است. اینطور نباید باشد که تا بیمار میآید، ما سریع نسخه بپیچیم و درمان کنیم و خوشحال باشیم که بیماری را برطرف کردهایم. این فقط جنبه جسمی است. باید ببینیم آیا این بیمار که مورد درمان ما قرار گرفته از لحاظ روانی و اجتماعی هم در شرایط مطلوبی است یا نه.
در واقع همه جوانب را باید با هم دید. تعریفی که نزدیک 70 سال قبل و در سال جهانی بهداشت، از مفهوم سلامت شده به معنای برخورداری فرد از بالاترین سطح سلامت جسمی، روانی و اجتماعی است و نه فقط نبود بیماری. حالا در یکی دو دهه اخیر، سلامت معنوی یا اخلاقی هم به آن اضافه شده. پس رسیدگی به سلامت جسمی تنها کافی نیست و نشان نمیدهد که فرد سالم است و کیفیت زندگی قابل قبولی دارد. در کودکان اهمیت این مسأله مضاعف میشود چون کیفیت زندگی را ممکن است بتوانید با یک نفر که در سن بزرگسالی است مورد بحث قرار دهید و خودش بیان کند که چه مشکلاتی دارد مثلاً بگوید کم خوابم و افسردگی دارم اما کودک نمیتواند این را بیان کند. گرچه مادر و پدر تا حدودی میتوانند عنوان کنند اما کافی نیست، این است که به کیفیت زندگی کودک یعنی آن بخش روانی که به آن اشاره شد باید بیشتر توجه شود که چیزی را از دست ندهیم. البته برعکس است و ما روانشناسان حاذق کودک زیاد نداریم چون خود این بحث کودکی جدیداً و در سه چهار دهه اخیر مورد بحث قرار گرفته و مبحث جدیدی است. در عین حال کشوری که جامعه جوان تری دارد و در حال گذار از مراحل توسعه است، خیلی بیشتر باید به این مقولهها توجه کند.این مسائل جنبه زیرساختی برای بالا بردن سطح سلامت در کشور دارد و اگر این اتفاق بیفتد میتواند کمک جدی به پیشرفت و توسعه کشور بکند. نظریه پردازان اقتصادی میگویند محور توسعه و پیشرفت جامعه «انسان سالم» است.
***
روز کودک، هفته کودک، هفته سلامت کودک و هرروز و هفتهای که نام کودک بر آن نهاده شده، فرصتی است برای یادآوری آنکه آنها نه فقط موجوداتی کوچک و دوست داشتنی و مایه آرامش و شادی خاطر، بلکه انسانهایی هستند و از حقوقی برخوردارند که بواسطه بیدفاع بودنشان ممکن است براحتی پایمال شود. حق برخورداری از سلامت و بهداشت و نیز سایر حقوق شهروندی از مهمترین وجوه این حقوق است که سعی شد در این گفتوگو به آن پرداخته شود.
بـــرش
مجموعه کتاب «40 کودک» فردا دوشنبه 15 مهرماه از ساعت 17 تا 30 / 19 دقیقه در شهرکتاب مرکزی واقع در خیابان شریعتی، نرسیده به معلم برگزار میشود. این مراسم رونمایی، دو میزگرد خواهد داشت. میزگرد اول مخاطبان اصلیاش خود کودکان و خانوادههایشان هستند و در آن سعی میشود مباحثی مطرح شود که قابل بحث با حضار باشد. در میزگرد دوم، بیشتر خود موضوع کودکی و کتاب کودک از جنبههای مختلف مورد توجه و نقد قرار میگیرد و همچون میزگرد اول در خلال آن بحث و گفتوگو میان حاضران صورت خواهد گرفت.
سایر اخبار این روزنامه
شهادت مظلومانه حضرت امام حسن مجتبی(ع) تسليت باد
گفتوگوی تمدنها از کودکی آغاز میشود
جامعه به بیتفاوتی و بیمیلی اجتماعی نرسیده است
نیازمند تئوری <سازگاری داخلی> هستیم
موج تازهواردها در بورس
برای جبران کسری بودجه دست در جیب مردم نمیکنیم
رعایت بیطرفی در پرونده مفاسد
هفتهای برای پایتخت
استارتاپهای معدنی میآیند
کاسبی با فروش اجباری کارت های جعلی سلامت
مردم در آرامش سیاستمداران در التهاب
بحران قابل حل عراق
دیگران چه کردهاند و ما باید چه کنیم
بورس؛ فرصتها درعین تهدیدها
سلام ایران