وقتی احساس می‌کنم وجود دارم

راضیه زرگری| «از کجا شروع کنم؛ از خودم بگویم، از ورزش و قهرمانی یا خاطرات امدادگری در لباس هلال‌احمر؟ صحبت‌هایش را با این سوال شروع می‌کند. مظفر اجلی این روزها در روستاهای اطراف زادگاهش به مردم زلزله‌زده آذربایجان‌شرقی کمک می‌کند تا وسایل‌شان را از میان آوار بیرون بکشند، هراس و دلهره را فراموش کنند، بتوانند گردوخاک تکان‌های شدید چند روز پیش را از دل‌شان بتکانند و با جانی دوباره به ساختن روزهای آینده فکر کنند. او را ورزشی‌ها بیشتر می‌شناسند؛ مخصوصا جامعه وزنه‌برداری و علاقه‌مندان به رشته‌های ورزشی که یادآور مرام پهلوانی و نیکوکاری است. 16‌سال وزنه‌برداری کرده‌ام که 13سالش را عضو تیم‌ملی بودم. اولین مدال قهرمانی جوانان آسیا را ‌سال1362 در ژاپن گرفتم و آخرین مدالم هم در مسابقات آسیایی تبریز. 14 مدال آسیایی دارم به‌علاوه قهرمانی‌ها و نایب‌قهرمانی‌های کشوری و رکوردزنی ملی و آسیایی. در مسابقات وارنای بلغارستان نفر سوم شدم. در المپیک بارسلون و المپیک هیروشیما هم حضور داشتم و الان هم داور بین‌المللی وزنه‌برداری هستم.» ‌سال41 در روستاهای میانه به دنیا آمده و بازنشسته آموزش و پرورش است. کارشناسی ارشد تربیت بدنی دارد و سال‌ها در مدارس استان آذربایجان‌شرقی معلم و دبیر بوده؛ مظفر اجلی مسیر زندگی و علایق بچگی‌اش را یک‌جورهایی در دو حوزه متفاوت با هم گره زده است؛ دو حوزه‌ای که به استدلال خودش چندان هم بی‌ربط نیستند. او امروز به‌عنوان یک پیشکسوت قهرمانی در رشته وزنه‌برداری، در لباس هلال‌احمر در روستاهای اطراف میانه امدادگری می‌کند. خواندن گفت‌وگوی صمیمی با این ورزشکار امدادگر خالی از لطف نیست.
برای خدمت داوطلبانه
 المپیک آسیایی پکن را از دست دادم
اولین تجربه امدادگری‌اش به سال‌های دفاع مقدس برمی‌گردد:   «از بچگی دوست داشتم به دیگران کمک کنم؛ تا جایی که یادم می‌آید روحیه تعاون و همکاری را از همان سال‌ها داشتم. وقتی آدم چیزی در ذاتش باشد، اگر دنبالش را نگیرد، به خودش ظلم کرده است.» در فتح خرمشهر امدادگر بوده و بمباران شهر خودش میانه را به خوبی به یاد دارد. «سال69 بود؛ زلزله طارم زنجان اتفاق افتاد. بین ورزش حرفه‌ای و امدادگری باید یکی را انتخاب می‌کردم؛ برای خدمت داوطلبانه به مناطق زلزله‌زده رفتم و المپیک آسیایی پکن را از دست دادم، یک هفته در زنجان امدادگری می‌کردم. در زلزله ورزقان هم امدادگر بودم و الان هم در میانه و روستاهای آسیب‌دیده اطرافش با افتخار امدادگری می‌کنم».


علایق ذاتی و منش فکری در مسیر زندگی افراد اهمیت زیادی دارد. همین روحیه تعاون و همکاری که اجلی از آن صحبت می‌کند، باعث شده تا در مسیرهای دیگر انسان‌دوستی و کمک به دیگران هم دستی بر آتش داشته باشد. «در طول این سال‌ها در سازمان‌های خیریه‌ای و «ان‌جی‌او»‌های خیریه‌ای هم فعالیت کرده‌ام. موسس مجمع خیرین مدرسه‌ساز میانه هستم و افتخار می‌کنم مدال طلای ورزشی‌ام را به مرحوم مردانی‌آذر از بزرگترین خیرین مدرسه‌ساز کشور اهدا کردم.» درشهر خودش طی 10‌سال گذشته، بیش از 20 مدرسه با همکاری کمیته امداد و چندین خانه برای نیازمندان ساخته است. این رزومه درخشان از کارهای خیّر و عمر با برکت، باعث نشده تا در دهه ششم زندگی‌اش، از فعالیت‌های فیزیکی سنگین در مسیر بشردوستی دست بردارد و این روزها متواضعانه درکنار امدادگران جوان به یاری آسیب‌دیدگان از زلزله رفته است.
حیف است مهرانه را نشناسید
«الان مدیر اجرایی انجمن خیریه حمایت از بیماران سرطانی مهرانه در زنجان هستم» وقتی می‌فهمد با این انجمن آشنایی نداریم، ادامه می‌دهد: «حیف است، مهرانه را باید بشناسید. این انجمن خیریه بسیار بزرگ و صفر تا صد خدمات آن رایگان است.» دوسالی است که دفتر میانه‌اش راه‌اندازی شده و خدمات‌درمانی ارتباطی با توان مالی بیمار هم ندارد؛ چه فقیر باشد، چه غنی تنها شرط ورود و پذیرش در مهرانه سرطان است؛ یعنی هر بیماری که مبتلا به سرطان باشد، می‌تواند از خدمات‌درمانی مهرانه استفاده کند.
چطور روحیه امدادگری را می‌توانیم به ورزش هم ربط دهیم؟ اصلا ربطی به هم دارند یا اینکه دو حوزه متفاوت است که یک‌نفر براساس علایق مختلف هر دو را موازی با هم پیش گرفته است. مظفر جلی این دو حوزه را بی‌ربط به هم نمی‌داند: «یقینا روحیه نوع‌دوستی و کمک به همنوع با ورزش حرفه‌ای که در فرهنگ ما با مرام پهلوانی و مددگرفتن از امام اول شیعیان گره خورده است، در یکسو قرار می‌گیرند. از قدیم هم می‌گویند خصلت پهلوانی در ورزشکاری تقویت می‌شود که در کنار قوی‌کردن جسم به پرورش روح هم توجه داشته باشد. ارتقا و توجه به فضیلت‌های انسانی مثل مرام و معرفت، انسان را به سمت درستکاری و امانتداری و کمک به همنوع سوق می‌دهد. ما هم ادعا داریم که ورزشکاریم و یک عمر برای بلندکردن وزنه یا علی گفته‌ایم و امروز اگر ذره‌ای از مرام و معرفت بزرگان در وجودمان باشد، باید خودش را در مواقع بحران و سختی‌هایی که برای همنوعان به وجود می‌آید، نشان دهد. روحیه اقتدا به بزرگان دین، معرفت و جوانمردی چیزی است که همه ورزشکاران شعارش را می‌دهند؛ اینها در ظاهر شعار است و اگر بخواهیم در عمل تجلی‌اش را ببینیم، چه جایی بهتر از بزنگاه‌های بحران که روی کمک همه مردم کشور باید حساب کرد.
داوطلبی هم در جبهه‌های جنگ بود
و هم در بحران‌های طبیعی
«برعکسش هم صدق می‌کند؛ وقتی یک ورزشکار قلباً به یک مرام و مسلکی معتقد است و کاری برای پاسخ به این علاقه درونی‌اش انجام می‌دهد، نوعی آرامش و احساس رضایت درونی در او شکل می‌گیرد و حتی زندگی ورزشی‌اش را با امید و انرژی بیشتر پیش می‌گیرد.» این ورزشکار پیشکسوت معتقد است همسو بودن خانواده با روحیه کارهای داوطلبانه، در پیشرفت کار داوطلب یا امدادگر بسیار اهمیت دارد. خودش می‌گوید: «زلزله میانه را ما هم در خانه‌مان درک کردیم؛ خانواده من هم از خواب پریدند و از آن تکان‌ها و صداهای شدید پریشان شدند؛ اکثر مردم میانه به فضای باز رفتند یا جای امنی پیدا کردند و چادر زدند. عده معدودی هم 20-10 دقیقه بعد از زلزله وقتی خانواده‌شان را آرام کردند، همان نیمه شب خودشان را به هلال‌احمر رساندند تا آماده خدمت‌رسانی و کمک به آسیب‌دیدگان شوند. اینکه امدادگری خود در بطن حادثه است و بلافاصله آماده عملیات شود، علاوه بر توان روحی و جسمی قوی، به همدلی خانواده هم نیاز دارد. وقتی همه این مفاهیم و صفت‌ها در کنار هم قرار می‌گیرد، نهایتا یک احساس آرامش و هویت به انسان دست می‌دهد. برای من که این‌طور است؛ وقتی در موقعیت‌های مختلف به مردم کمک می‌کنم، احساس می‌کنم وجود دارم و بودنم بی‌معنی و بیهوده نیست.»
شاید احساسی را که اجلی از آن صحبت می‌کند، همه ‌ما به نوعی آن را تجربه کرده باشیم؛ وقتی در خیابان به افراد مسن کمک کرده یا ویلچر یک توانیاب را برای عبور از معابر غیراستاندارد شهر  هل داده‌ایم. یا زمانی که یک کارگروهی با نیت خیّر را پیش برده و به نتیجه رسانده‌ایم. این زمان‌هاست که نوعی سرخوشی درونی در وجود آدم شکل می‌گیرد و همان‌طور که اجلی توضیح می‌دهد:   «در روحیه و تعاملات اجتماعی و همه امورات روزمره آدم‌ها هم تجلی پیدا می‌کند. در فرهنگ و کشور ما روحیه خیر و کار نوع‌دوستانه وجود داشته است؛ این واقعیت را نمی‌توان کتمان کرد؛ داوطلبی هم در جبهه‌های جنگ و هم در بحران‌های طبیعی دیده می‌شود. حتی مردم عادی هم در حوادث و بحران‌ها، وقتی به حضور و کمک آنها نیاز است، نشان می‌دهند چند مرده حلاج‌اند و واقعا پای کار می‌آیند. در این میان، در کارهای اجرایی جوان‌ها هستند که کار را دست می‌گیرند.»
نیکوکاری و احسان
 اگر واقعی باشد نیازی به بوق و کرنا ندارد
اینکه در ترویج فرهنگ داوطلبی و کارهای نوع‌دوستانه به صورت همگانی در جامعه باید کار اصولی‌تر و هماهنگ‌تر انجام شود، نکته دیگری است که این امدادگر اهل میانه به آن اشاره می‌کند: «معرفی، شناساندن و بازگو کردن فضیلت‌ها و ارزش‌های کار داوطلبانه می‌تواند در تقویت این روحیه در جامعه تاثیرگذار باشد؛ از همه مهم‌تر تشکیلاتی کردن کارهای داوطلبانه است؛ به‌خصوص برای داوطلبانی که کمک‌های مالی می‌کنند. سیستم تشکیلاتی به استفاده بهینه کمک‌ها بعد از بررسی شرایط آسیب‌دیدگان در حوادث می‌انجامد. به بیان ساده‌تر می‌توانیم کار خیر را هدفمند‌تر پیش ببریم.»
در حوادث و بحران‌ها خیلی‌ها هستند که دیده نمی‌شوند یا کمتر دیده می‌شوند؛ مثل رانندگان و پزشکان آمبولانس، امدادگران و نیروهای پشتیبان هلال‌احمر که از همان زمان وقوع حادثه در تلاش بی‌وقفه هستند تا مصدومان را به مراکز درمانی برسانند یا مردم وحشت‌زده را به جای امن برسانند و کارهای اسکان و تغذیه آنها را فراهم کنند. یا مثلا ماموران اداره برق که با خطرات پیش‌رو در حوادث خیلی سریع دست به کار می‌شوند تا خرابی‌ها را تعمیر کنند و اینها باید دیده شوند تا دلسرد نشوند.» دغدغه‌های این امدادگر پیشکسوت هم در جای خود شنیدنی است. «امدادگر هلال‌احمر خانواده‌اش را رها می‌کند و روزها در عملیات باقی می‌ماند. در همین زلزله میانه، همکاران من از همان نیمه شب تا ظهر روز بعد پشت سر هم کار می‌کردند بدون اینکه چیزی بخورند و ذره‌ای استراحت کنند. این واقعیت‌ها باید به جامعه نشان داده شود. فداکاری امدادگر و پزشک و مامور آب و گاز و برق یا حتی داوطلب بسیجی و ارتشی در بحران‌ها را باید به جامعه نشان داد تا این روحیه بین جوان و نوجوان تقویت شود.»
نیکوکاری و احسان اگر واقعی باشد نیازی به بوق و کرنا ندارد؛ خیرین واقعی کارهایشان را بی‌سر و صدا انجام می‌دهند. مثلا مدرسه‌سازی یا احداث بیمارستان و درمانگاه در مراکز محروم در کشور ما به وفور به دست خیرین انجام می‌شود، اما کمتر کسی خبردار می‌شود. عده‌ای اما کار خیر را نمایشی انجام می‌دهند، برای کسب اسم و رسم یا برای اعتبار کسب کردن و منصب گرفتن.  اجلی می‌گوید کار خیر درست را باید از کار خیر نمایشی تشخیص داد. مثلا در همین زلزله اخیر یک خیّر همان شب حادثه تماس گرفت و اعلام کرد 300 وعده غذا در چند نوبت احسان کرده است؛ آمد و خیلی آرام احسانش را انجام داد. حرف من این است که این کارها باید در جامعه دیده شود و نتیجه کار هم به مردم نشان داده شود.
سرمایی که دو ماه زودتر از زمستان
 به مناطق زلزله‌زده می‌رسد
این امدادگر پیشکسوت عنوان می‌کند بیش از ده‌ها برابر نیاز به مردم زلزله‌زده میانه احسان شده است که به ساماندهی و مدیریت نیاز دارد. او معتقد است بحران چیزی نیست که ما نتوانیم مهارش کنیم، ولی توجه داشته باشیم که کشور آسیب‌پذیری هستیم. وقتی از او می‌پرسیم روستاهای میانه این روزها در چه وضعیتی است به ثبات وضع اشاره می‌کند و می‌گوید: «همه نهادها کارشان را می‌کنند؛ کار امدادرسانی اولیه تقریبا تمام شده است و وارد فازهای حمایتی و پشتیبانی شده‌ایم؛ تأکید و تمرکز از این به بعد باید بر احداث و بازسازی خانه‌ها باشد؛ از طرفی هم خانه‌‌ها آنچنان ویران نشده که چیزی از روستا‌ها باقی نباشد. ولی همان خانه‌های آسیب جزیی دیده هم قابل سکونت نیست، شاید از 3000 خانوار 2700 خانه این وضع را دارند. مردم می‌توانند وسایل‌شان را از خانه بیاورند و استفاده کنند؛ در این شرایط نیازها دیگر تغییر می‌کند، منابع مالی را باید به سمت ساخت‌وساز خانه‌ها کشاند. همت نهادها باید بر ساخت مسکن متمرکز باشد.»
دامنه بزگوش مردم فقیری ندارد؛ روستاها برخوردار هستند و اغلب باغدار و زمین‌داران متمول‌اند؛ بیش از 50‌درصد خانه‌ها نوساز است؛ با این حال آسیب‌دیدگی به بخش‌های بافت قدیم و خانواده‌های متوسط  برمی‌گردد. اجلی می‌گوید:  «اولویت اصلی الان مسکن است. دامنه بزگوش سوز و سرمای زیادی دارد. زمستان در این مناطق زودتر از میانه شروع می‌شود و همین الان هم سرد است؛ نیازهایی که هلال‌احمر باید تأمین می‌کرد، ارایه شده است و حمایت‌ها ادامه دارد. الان دیگر نوبت نهادهای مسئول برای بازسازی خانه‌ها است که با حمایت خیرین و مردم دست به کار شوند.»