روزنامه ایران
1398/09/12
به آموزش و پرورش برسید تا آسیبی به این مملکت نرسد
مسعود صفایی مقدماستاد دانشگاه
بهعنوان یک کارشناس تعلیم و تربیت میخواهم اعتراضات و حوادث اخیر را مرور کنم، حوادثی که با کمال تأسف به کشته و مجروح شدن تعدادی از هموطنان عزیز ما منجر شد و بهطور گریزناپذیری به واگرایی اجتماعی بیشتر انجامید. سخنی که بهعنوان مقدمه عرض میکنم این است که رفتار آدمیان همه آموختنی هستند. از سادهترین رفتارها، مثل نشستن و راه رفتن تا پیچیدهترین رفتارها، مثل فکر کردن همه یاد گرفته میشوند. باورها و دیدگاههای مردم هم همین وضعیت را دارند. از این نظر میگویند رفتار آدمیان ماهیت آموزشی دارد. اما اگر افراد هیچ آموزشی ندیده باشند یعنی اجازه دارند که از روی طبع و حال و روز خود رفتار کنند. در این صورت میتوان انتظار داشت که رفتارهای غیرقابل پیشبینی از انسان سربزند. میخواهم بار عمده مسئولیت را بر کاستیهای نظام آموزش و پرورش مملکت بیندازم. به همین سیاق میخواهم تأکید کنم که راه برونرفت از این نوع چالشها، که به نظر نمیرسد این حوادث اخیر آخرین آن باشد، انجام اصلاحات آموزشی است.
نخست، درباره اعتقاد مسئولان به اینکه اعتراض حق مردم است. مسئولان کشور میگویند که اعتراض را یک حق عمومی میدانند. پرسش این است که آیا این مسئولان آموزش لازم برای درک و باورمندی جدی به محق بودن افراد در اعتراض به حاکمان را دیده اند؟ آیا اساساً آموزش و پرورش ما فرصتهای مناسب برای مواجهه جدی و درگیری معرفتی با چنین مفاهیمی را فراهم میکند؟ روشن است که یکی از شرایط ضروری برای صدق ادعای باورمندی به یک موضوع آن است که آن ادعا پشتوانه معرفتی داشته باشد. یعنی مدعیان کاملاً معنای این عبارت را فهمیده و به بنیانهای فلسفی و نیز به پیامدها و دلالتهای آن، هم آگاهی داشته باشند و هم آن را درست بدانند. بنابراین اظهارات و ادعاهای کسانی که آموزش کافی برای درک و هضم این معانی را ندیدهاند بیشتر ژست سیاسی است.
دوم، یکی از نشانههای صدق در گفتار مسئولان، همانطور که گفته شد، تعهد و تقید به دلالتها و پیامدهای اظهاراتشان است. اگر مسئولان در اظهارات خود صادق باشند آن وقت، باید دست به تمهید راهکارهای منطقی برای تحقق عملی اظهارات و باورهای خود بزنند. اما چگونه است که مسئولانی که میگویند مردم حق اعتراض دارند تاکنون قدمی در این جهت برنداشتهاند. بر این اساس آیا مجاز به تردید در باورمندی مسئولان به این حق نیستیم؟
سوم، در جامعهای زندگی میکنیم که چندان اعتقادی به نقش آموزش در تولید و تنظیم کنشهای فردی و اجتماعی نیست.
و بههمین سیاق، نهاد آموزش و پرورش ما هم، که متأثراز این بیاعتقادی عمومی است، خود را درگیر آموزش مهارتهای اساسی زندگی نمیکند و بههمین دلیل دانشآموزان ما ماهیت مخالفت و اعتراض و همینطور همکاری و مشارکت را درک و تجربه نمیکنند و از لذت یک زیست مبتنی بر آگاهی و تجربه محروم میمانند. لذا در هنگام مواجه شدن با یک موقعیت ناخواسته خود را تنها میبینند، بدون آمادگی ذهنی و عینی قبلی. در این شرایط هر رخدادی قابل پیشبینی است. در واقع در این شرایط، هیجاناتی که ناگهان بروز میکنند مسئول عمده رخدادها هستند نه برنامهریزیهای از قبل اندیشیده شده. البته اندک کسانی میتوانند با طرح و نقشه قبلی، هیجانات را افزوده یا آنها را جهت دهند. اتفاقاً اینان کسانیاند که همانطور که آموزش دیدهاند که چگونه هیجان آفرینی کنند و چگونه به هیجانات دامن زده و آنها را جهت دهند، همانطور نیز آموزش دیدهاند که چگونه از مهلکه به سلامت بگریزند و غالباً مردم و جوانان عادی هستند که دچار بیشترین آسیبها میشوند.
یکی دیگر از نشانههای صدق اعتقاد مسئولان به حق اعتراض، باورمندی آنان به حق متهم است. باید دید با این متهمان چگونه برخورد میشود. این نیز امری است آموختنی که باورمندی به آن مشمول صدق و کذب میشود. چنانچه مسئولان به حقوق متهم از روی معرفت حقیقی باور داشته باشند در عمل و آشکارا این حقوق را بیان و حتی به خود متهمان تفهیم میکنند و صد البته آن را مراعات مینمایند. در هرحال در این حد میدانیم که بسیاری از این متهمان جوانانی هستند ناراحت و ناامید و سرخورده که در اثر ضعف ساختاری نظام آموزش و پرورش ما شیوههای درست اعتراض را نیاموختهاند، حقیقت نهادی بهنام دولت را نشناختهاند، اعتباری بودن آن را نمیدانند بلکه دولت را بهعنوان موجودی حقیقی که بسیار ثروتمند است و در تقابل با فقرا میدانند و همینطور درک آموخته شده و مجربی از اموال عمومی ندارند.
در هر حال باید حق اعتراض و حقوقی از این قبیل، ذیل عنوان حقوق مدنی و حقوق شهروندی از دوره دبستان آموزش داده شود و البته و صد البته ضمن برنامهها و پروژههای آموزشی عملی در عمل هم به کارگرفته شوند تا بتدریج دارای نسلی شویم و همینطور دارای مدیرانی شویم که به حقوق شهروندی اعتقاد صادقانه داشته باشند. علی ایحال، به نظر میرسد یکی از ابتداییترین کارها این است که مسئولان کشور با تواضع تمام دست به یادگیری لوازم اساسی مدیریت جامعه زده و سعی کنند درک جدی از حقوق مردم پیدا کنند و نهایتاً باور کنند که مردم حق دارند نسبت به تصمیمات آنها اعتراض کنند. علاوه بر آن، باورمندی به اینکه حکومت همچنین مسئول تأمین امنیت اعتراضکنندگان است.
کوتاه سخن اینکه جامعه ما بشدت از فقدان سواد کافی در حوزههای مدیریت و رفتار و برقراری رابطههای اجتماعی در رنج است. آموزش و پرورش فعلی ما ظرفیت رفع این کاستیها را ندارد. برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر به آینده این مملکت لطفاً به آموزش و پرورش برسید و بیشتر از همه به آموزش و پرورش دبستانی و پیش دبستانی.
سایر اخبار این روزنامه
سهشنبههای شعر«ایران»
معنای تلمذ
یعنی حذف اروپا از پرونده هستهای
مردم شرایط سختی را تحمل می کنند
من زاده زمانِ خود هستم
رمزگشایی از سخنان روحانی
رئیسی: خسارت دیدگان حوادث اخیر مورد حمایت قانون هستند
عملکرد پیام رسان های داخلی در نبود اینترنت جهانی
آمار مبتلایان به آنفلوانزا از مرز 4 هزار نفر گذشت
ابراز پشیمانی آزاردهندگان کودک کار
ارز 4200 تومانی در بودجه 99 ماند
سلبریتیها را میبینند و فرهنگ را نه!
ایران و تاجیکستان در مسیر تحکیم دوستی و توسعه همهجانبه همکاریها
ناتو، از متلک مکرون تا کُریخوانی اردوغان
به آموزش و پرورش برسید تا آسیبی به این مملکت نرسد