کرونا، بیماری فقرا!

 
 
 
 


براساس تعاريف و شاخص‌هاي حاشيه‌نشيني، اکنون تعداد افرادي که در سکونت‌گاه‌هاي رسمي و غير رسمي مجاور شهرها زندگي مي‌کنند و به نوعي جذب فعاليت‌هاي اقتصادي نشده‌اند، افزايش يافته و رقمي معادل 32 ميليون نفر از جمعيت 85 ميليون نفري ايران را تشکيل مي‌دهند. با عنايت به افزايش حوزه نفوذ شهري تهران و مهاجرت گسترده و افسارگسيخته به پايتخت کشور، کلوني‌هاي حاشيه‌نشيني در تهران بزرگ توسعه يافته و جمعيت حاشيه‌نشين تا 11 ميليون نفر افزايش يافته است. از طرفي، بحران کرونا در جهان سر باز کرده و سراسر دنيا را فرا گرفته است. اما ابر بحران کرونا با توجه به وضعيت سياسي و اقتصادي امروز ايران و ذکر اين نکته که طبقات فرودست در کشور با فقر شديد رو‌به‌رو هستند خبر از وقوع يک فاجعه بزرگ انساني هم در داخل ايران و هم در خارج اين کشور مي‌دهد. جامعه متشتت، فقدان نظام توليدي، وجود انبوه مشاغل خرد و خدماتي، تراکم فقرا و مهاجران و حاشيه‌نشينان در سطح کشور بسان يک بمب اجتماعي است که مي‌تواند هر لحظه منفجر و منجر به ناآرامي اجتماعي شود. نهادها و ارگان‌هاي رسمي دولتي هم فاقد برنامه مشخص و کارآمدي هستند و مي‌توان گفت نگاه واقع‌بينانه و راهبردي به موضوع کرونا و اقشار آسيب‌پذير وجود ندارد. در حال حاضر بحران گسترش ويروس کرونا در نيروي کار ايران، حاشيه‌نشينان، بيکاران، دست فروشان، زنان سرپرست خانوار و ديگر اقشار آسيب‌پذير جامعه که پيش از کرونا و در سايه تحريم‌ها با بحران اقتصادي رو‌به‌رو بودند، را سرگردان بين «جان و نان» کرده است. در اين شرايط هم اولويت نخست دولت و مجموعه نظام حفظ معيشت اقشار کم درآمد و حتي اقشار متوسطي است که اکنون به نقطه صفر رسيده‌اند و چيزي براي از دست دادن ندارند و تنها دغدغه زنده ماندن از طريق کسب نان و معيشت دارند. اکثريت مردمي که امروز در مترو و اتوبوس و خيابان‌ها آن‌هم بدون رعايت پروتکل‌هاي بهداشتي تردد مي‌کنند در زمره اقشار آسيب‌پذير جامعه هستند. اين جمعيت با احتساب اقشار آسيب‌پذير و اقشار متوسط بيش از 60 ميليون نفر است و اضطراب و نگراني مي‌تواند بروز آسيب‌هاي روحي و رواني و سپس پيدايش آسيب‌هاي اجتماعي از نوع افسرگي، خشونت خانگي، خشونت خياباني، خودکشي و... را منجر شود. اما نکته مهم‌تر اينکه بين ابتلا به بيماري کرونا و عوارض روحي و رواني اجتماعي مانند: اضطراب، نگراني، افسردگي و مانند آن ارتباط مستقيم و معنادار وجود دارد. عوارض روحي و رواني در کنار مشکلات تغذيه‌اي که اقشار آسيب‌پذير جامعه با آن رو‌به‌رو هستند، منجر به ضعف سيستم ايمني بدن و سهولت حمله ويروس کرونا و شعله‌ور شدن آن در بدن خواهد شد. آيا وقتي از بين پارادوکس «نان و جان»، «نان» انتخاب مي‌شود، تبعات چنين اقدامي سنجيده شده است؟ آيا مجموعه مديريتي کشور مي‌داند که در صورت تداوم سياست‌هاي فعلي آمار مبتلايان در کشور به رقم غير قابل باوري خواهد رسيد؟ آيا بهتر نيست ريال به ريال درآمد مردم اين کشور را به‌عنوان ماليات کسر مي‌کرد، براي امروز همين مردم صرف کند و کشور را مانند کشورهاي ديگر دنيا تعطيل کامل کند تا از اين ابربحران فراگير کاسته شود؟ آنچه مسلم است؛ تا به امروز از تعداد بيماران در کشور کم نشده و وقت آن است که دولت، تمام ارگان‌ها را تعطيل کند و هزينه تمام مايحتاج مردم در دوران محدوديت و قرنطينه را تقبل نمايد. دولت نبايد فراموش کند در هشت سال جنگ تحميلي مردم جان خود را براي کشور گذاشتند، حالا وقت آن رسيده که براي مردم کار اساسي کرد.