بابایی من زرنگم گوشی نمی‌خوام

 
 
 
 


وزير آموزش وپرورش مديون شرم پدراني است که براي استفاده فرزندانشان از شبکه شاد، در مغازه‌هاي موبايل فروشي عرق شرم مي‌ريزند چون جيب‌هاي خاليشان توان خريد گوشي‌هاي اندرويد را ندارد. دست دخترش را گرفته بود، وارد مغازه شدند، وقتي با انگشت اشاره يکي از موبايل‌هاي داخل ويترين را نشان داد که برايش بياورند، ترک‌هاي عميق و شيارهاي شرافتمدانه دستش خبر مي‌داد از سر درون. چهار پنج بار گوشي‌ها را مي‌داد و مي‌گرفت و مدام از فروشنده تقاضاي گوشي ارزاني را مي‌کرد اما گويا نمي‌شد با 700 هزار تومان گوشي اندرويد خريد. وقتي نااميد شد گوشي قديمي و ضمخت خودش را به فروشنده داد و گفت برنامه را بر روي همين گوشي نصب کنيد، که فروشنده گفت عموجان اين گوشي شما قديمي است، برنامه روي آن نصب نمي‌شود، کمي عقب‌تر رفت و ديگر چيزي نگفت گويا اين آخرين تيرش بود. سکوتي مغازه را فراگرفت، دختر مدرسه‌اي بابا دست پدر را گرفت و گفت: بابايي من که زرنگم گوشي نمي‌خوام قول مي‌دهم درس‌هايم را سر وقت بخوانم و شاگرد ممتاز شوم فقط تو ناراحت نباش. گويا زهرا هم مي‌دانست که پدر کم آورده است و نمي‌خواست بيش از اين صداي خرد شدن استخوان‌هاي پدر را بشنود. دختر است ديگر، بابايي است و عاطفي و نمي‌خواهد بابا احساس دلتنگي کند. آنجا پيش خودم گفتم اين وزير آمورش و پرورش مگر نمي‌داند که ميانگين قيمت يک گوشي اندرويد بيش از 3 ميليون تومان است و بخش عظيم جامعه ما از قشر کارگري هستند که برخي‌ها آنها براي نان شب بچه‌هايشان محتاجند، پول خريد گوشي اندرويد را از کجا بياورند؟ کاش آقاي وزير به‌جاي اين طرح‌هاي غير کارشناسي که به اقتصاد خانواده مربوط است، سري به مدارس کپري و روستاهاي محروم بزند تا آن وقت بداند پدري که درآمد ماهيانه‌اش 500 هزار تومان است، چگونه مي‌تواند گوشي اندرويد چند ميليوني بخرد. وزير آموزش و پرورش مديون پدري است که به‌علت فقر و عدم توان خريد گوشي براي نصب شبکه شاد، هيمنه‌اش نزد دختر دردانه بابا شکسته مي‌شود و عرق شرم سراپاي وجودش را مي‌گيرد؛ پدري که نه حقوق وزيري مي‌گيرد و نه خانه‌اش در شمال شهرتهران است.