چرا انسان‌ها نمی‌توانند خود را جای دیگری قرار دهند؟

1- خودمداري (Egocentrism)
گويا شخصي گمان مي‌کند که در جهان فقط او وجود دارد، مجموعه جهان بايد در جهت خوشايند او گردش کنند. توجه ندارد که ديگراني هم هستند و رفتار او در آنها واکنش دارد. همچنان‌که رفتار ديگران در او واکنش دارد خودمدار به واکنش رفتار ديگران در خود توجه دارد اما به واکنش رفتار خود با ديگران التفات ندارد، گويا گمان مي‌کند ديگران وجود ندارند. کانت مي‌گفت فقط ضعف اخلاقي ما انسان‌ها اين است که هر انساني، غير خود را «وسيله» مي‌انگارد. گويا ديگران آمده‌اند تا وسيله آسايش و رفتار و تفريح خاطر و خوشايند و... من باشند. اگر از دوستان و دشمنان‌مان صادقانه بخواهيم جهات دوستي و دشمني خود را بازگو کنند به چيزهايي اشاره مي‌کنند که براي خود شما شگفت‌انگيز است. اگر به اين ديدي که کانت مذمت مي‌کند دچار هستيم، براي اين است که با ديگران رفتار غيرانساني، رفتاري که با غير انسان‌ها بايد داشت، يعني، رفتار استخدام‌گرانه داريم. ما مي‌خواهيم همان حالت «استخدام‌گري» را که با غيرانسان‌ها داريم با انسان‌ها هم داشته باشيم. به تعبير دقيق‌تر ما انسان‌ها چنان ساخته شده‌ايم که دوست داريم همه در خدمت ما باشند. تا اين‌جا هيچ اشکالي ندارد، اشکال از وقتي آغاز مي‌شود که ما همان‌طور که در ازاي خدمت جماد و نبات و حيوان چيزي به آنها نمي‌دهيم، گمان مي‌کنيم در مورد انسان‌ها هم مي‌توانيم اين کار را بکنيم. به تعبير دقيق کانت، ما همه اعم از انسان و غيرانسان را مي‌توانيم به خدمت بگيريم؛ اما برخلاف غير انسان‌ها، در مورد انسان‌ها بايد در ازاي به خدمت گرفتن آنها خودمان هم خادم آنها باشيم. يعني در مورد انسان‌ها هم مخدوم هستيم و هم خادم. بنابراين، خدمت طرفيني است. پس نخستين مانع بر سر اعمال آن قاعده زرين خودمداري است و اين مانع، مانع عاطفي است.
2- مانع معرفتي
وقتي انسان با محيطي مانوس افتد شناختش از محيط‌هاي ديگر از دست مي‌رود. با ورود به مرحله‌اي در زندگي و ماندن در آن ديگر مرحله قبل قابل درک نيست. اين يک نقص معرفتي است. در ادبيات انگليسي گفته مي‌شود که به شاگرد ثروتمند گفتند در مورد فقر انشاء بنويس. نوشت خانواده فقيري بودند که راننده‌شان فقير بود. باغبانش فقير بود. آشپز و... هم فقير بودند!يکي از جهاتي که در اسلام اين قدر تاکيد مي‌شود که ثروتمندان با فقرا نشست و برخاست کنند، براي همين است که با آن محيط يک‌سره بيگانه نشوند. حال اگر نخواهد بفهمد مطلب ديگري است که در همان خودمحوري مي‌گنجد. اين نقص هم مانعي بر سر اِعمال آن (قاعدة زرين) است.


3- علم انسان به تمام واکنش‌هاي خود
انسان به يک سلسله از واکنش‌هاي اعمال خود علم دارد. چون، تمام آنها آگاهانه نيست. اين غفلت از بقيه واکنش‌ها باعث مي‌شود که گمان کنم تمام واکنش‌ها همان‌هاست که خودم از آنها باخبرم. توجه به تاثيرات ناخواسته و ناآگاهانه اعمال خود ندارم. غالب دوستي‌ها و دشمني‌هاي ديگران با ما به خاطر واکنش‌هاي غيرآگاهانه اعمال ماست. اين عامل سوم سدي است که برداشته شدني نيست (برخلاف دو عامل قبل) از اين نظر هميشه بين ما و ديگران فاصله هست. اين است که اگزيستانسياليست‌ها مي‌گويند ميان هر دو انساني، فاصله طي نشدني وجود دارد. من براي شما و شما براي من غريبه مي‌مانيد، نمي‌توانم خود را جاي شما قرار دهم و مرتکب ظلم مي‌شوم. چون نمي‌توانم دقيقا خود را جاي شما قرار دهم.