نان نصفه نداریم

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: شاید موضوعی که در این متن کوتاه می‌خوانید بیشتر در حوزه مسائل اجتماعی و مردمی قرار بگیرد اما به یک دلیل مهم تصمیم گرفته‌ام درباره آن در صفحه فرهنگی بنویسم، چرا که این موضوع آرام آرام دارد به یک فرهنگ تبدیل می‌شود؛ فرهنگی که همه ما می‌دانیم اشتباه است اما نه تنها خیلی راحت از کنارش عبور می‌کنیم بلکه در مواجهه با آن گاه حتی حق را به کسی که این عمل را انجام می‌دهد داده و با خود می‌پنداریم که بعضی‌ها واقعا چه انتظاراتی دارند و چه چیزهایی را طلب می‌کنند، انگار دیگر دوره آخرالزمان شده است. شاید فکر کنید ماجرایی که می‌خواهم برایتان تعریف کنم ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است و می‌خواهد به این وسیله متنی را بنویسد تا از طریق آن مبلغی را به عنوان حق التحریر دریافت کند. حق دارید، چرا که اگر من هم به چشم خودم ندیده بودم باور نمی‌کردم.
غروب بود و به قول سهراب صدای گیاهان به گوش می‌آمد، کنار خیابان در حالیکه از ترس کرونا داخل ماشینم نشسته بودم و در آن گرمای خرماپزان مرداد تمام شیشه‌ها هم بالا بود، یک ورق کاغذ A4 که روی شیشه یک نانوایی (بربری) چسبیده بود توجهم را جلب کرد. روی آن برگه کاغذ عبارت تلخ و غم انگیزی نوشته بود که نشان می‌داد بشر دو پا تا چه مرحله‌ای می‌تواند پیش برود. آن عبارت سه کلمه‌ای این بود: «نان نصفه نداریم»
عجیب است نه؟ انگار که بعضی از ما مردم از کره دیگری به این سرزمین آمده‌ایم و با شرایط و مشکلات و مسائل و مصائبی که بسیاری از هموطنانمان هر روز با آنها سر و کله می‌زنند و غم انگیزتر اینکه هر روز هم بر تعداد این مشکلات افزوده می‌شود و هم بر بنیه و زور بازویشان، آشنایی نداریم. مثلا همین نانوایی که کسانی که داخلش کار می‌کنند سینه ستبر کرده و به خود می‌بالند که در این وضعیت سخت اقتصادی نان نصفه به مردم نمی‌فروشند، پیشترها شنیده بودم که برخی از این نانوایی‌ها از ارائه نان نصفه امتناع می‌کنند اما دیگر اینگونه ندیده بودم که اینطور علنی اعلام کنند که «نان نصفه نداریم» که بهتر بود می‌نوشتند «نان نصفه نمی‌فروشیم» چرا که انسانیت و آدمیت در حال رخت بر بستن از میان ما انسانهاست.
به راستی در این وانفسای تحریم و تورم و گرانی و تخم مرغ شانه‌ای 40 هزار تومان (دیده‌ام که می‌گویم) و «نان نصفه نداریم» آن


نگون بخت‌هایی که پول ندارند، درآمدی ندارند و هولناکتر اینکه تمام آن چهل و پنج هزارتومان یارانه‌ای که می‌گیرند را باید فقط برای خرید یک شانه تخم مرغ هزینه کنند، چه باید بکنند؟ چگونه باید روزگار بگذرانند؟ آیا آنها حق ندارند نان بخورند؟ کسی که درآمد ماهانه‌اش فقط و فقط از راه همین یارانه و شاید مستمری ناچیزی است که از سوی برخی به او و امثال او داده می‌شود حق زندگی ندارد؟ این فقط ماییم که چون می‌توانیم با پولمان نان کامل بخریم حق زندگی داریم؟ آنان که پولشان نمی‌رسد و مجبورند نیمی از پول خود را برای خرید نان فردایشان پس انداز کنند انسان نیستند؟ و آیا اینگونه زندگی کردن طریقه انسانیت است؟ بعد می‌گوییم چرا اینهمه بلا سرمان می‌آید؟ بعد می‌گوییم کرونا از کجا آمده است؟ پس از آن هم می‌گوییم چرا خدا صدای ما را نمی‌شنود؟ می‌گوییم چرا اینهمه مشکل داریم؟ یکی هم نیست بگوید شما به خودتان رحم نمی‌کنید، می‌خواهید کائنات و طبیعت و آنچه بیرون از وجود شماست به شما رحم کند؟
سخن بسیار است و وقت اندک و بانگ رحیل آرام آرام دارد از دور شنیده می‌شود، هیچکدام از چیزهایی که ما در این دنیا داریم و هیچکدام از چیزهایی که ما در این دنیا نداریم مال ما نیستند، ما فقط امانتدار امانتی هستیم که خداوند برای مدتی کوتاه در اختیار ما گذاشته که با استفاده از آنها بتوانیم زندگی کنیم. متاسفانه برخی از ما فراموش کرده‌ایم که تنها مخلوق خدا نیستیم و دیگرانی هم هستند که خداوند حق زندگی به آنها داده و این یعنی آنها هم حق دارند از آنچه در اختیار ما قرار دارد استفاده کنند. منصفانه اگر بنگریم همه ما در وجودمان یک نانوایی داریم که کاغذی را روی شیشه‌اش چسبانده‌ایم و بر آن عبارتی شبیه «نان نصفه نداریم» نوشته ایم. فکر کنیم پیش از آنکه دیر شود، پیش از آنکه بیشتر از این انسانیت به قهقهرا رود و شیوه‌های غیرانسانی در میان انسانها به یک فرهنگ تبدیل شود، کاغذهای شرم‌آور «نان نصفه نداریم»‌ها را از شیشه قلبهایمان بکنیم چرا که دیگران هم حق زندگی دارند.