مسئولان مردم باور باشند!

دو نيروي اختيار و انتخاب مهم‌ترين شاخصه و سرمايه‌ انساني ‌ا‌ست بنابراين به همان نسبت که براي مسئولان استفاده از دو نيروي اختيار و انتخاب‌شان مهم است براي مردم نيز مهم شده است؛ بنابراين صندلي‌هاي قدرت نبايد باعث شود دو نيروي انتخاب و اختيار مردم را ناديده گرفت! گاه مسئولان به دليل مغناطيس حضور در دايره قدرت در فرآيند زمان دچار غرور‌هاي کاذب شده و احساس مي‌کنند بهتر از خود مردم نسبت به سرنوشت‌شان دلسوزي دارند و بر همين اساس خواست و مطالبات عمومي را ناديده گرفته چراکه احساس دارند چنين خواست و مطالباتي آنان را خسارت زده و از خداوند دور خواهد کرد! همان‌طور که مسئولان با آزمون و خطا باتجربه مي‌شوند، مردم نيز با آزمون و خطا باتجربه شده و دو ويژگي آزمون و خطا حقيقت است و از ازل تا ابد چنين خواهد بود. هيچ انساني حتي اگر عناوين پرطمطراق هم يدک بکشد جدا از اشتباه نخواهد بود، گاه تصورات غيرزميني بر انسان غالب مي‌شود اما چنين اوهامي در فضاي تعارض‌ و تقابل‌هاي انديشه‌اي فرومي‌ريزد و دوباره تبديل به همان انسان زميني پر آزمون و خطا مي‌شود! اما در حدفاصل از عرش به فرش آمدن، جوامعي که مترتب با چنين اشخاصي هستند هزينه‌هاي زيادي پرداخت خواهند کرد و مهم‌ترين دشمن چنين اشخاصي که داعيه خداانگاري دارند افزايش آگاهي جامعه است! بنابراين فناوري و تکنولوژي در قالب داده‌هاي اجتماعي در واقع کارکرد روشنفکران، نخبگان و... را بازي مي‌کنند و جهان امروز به جنگ سنت‌هاي غيرکاربردي پيشين رفته است و يکي از دلايلي‌ است که مسئولان جوامع کمترتوسعه‌يافته در برابر پديده‌هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي دچار انفعال شده و با استفاده از اجبار به دنبال‌ حفظ وضعيت موجود هستند، قدرت اجبار زمان با هيچ قوم و قبيله‌اي خويشي ندارد، بنابراين قدرت‌ها نمي‌توانند در برابر قدرت اجبار زمان مقاومت کنند و هرگونه مقاومتي شکننده است و چنين مقاومت‌هايي فقط جنبه تاخيري دارد، چراکه دير يا زود قدرت اجبار زمان، ادبيات خود را ديکته خواهد کرد و بايد در چنين فضايي روابط مردم و مسئولان متناسب و مهم‌تر اينکه قابل درک باشد. از اين مقدمه عبور کرده و به واقعيت‌هاي جامعه امروز ايران بپردازيم؛ واقعيت‌هايي که تابعي از ادبيات جهان امروز شده است چراکه فناوري و تکنولوژي در قالب داده‌هاي جهاني و محلي جامعه امروز ايران را تکان داده است و اين تکانه دلايل داخلي ندارد و در واقع هيچ جريان سياسي داخلي نمي‌تواند داعيه‌دار اين تکانه باشد و سال‌هاست که اکثريت جامعه ايران نقش پيشرو پيدا کرده و جدا از ادبيات‌هاي رسمي، ادبيات خود را پيدا کرده‌اند و مقابله با ادبيات غالب زير پوست جامعه برنده‌اي نخواهد داشت، فقط فاصله‌ها را بيشتر خواهد کرد و چنين فاصله‌هايي براي حکمرانان توسعه‌آفرين نيست! نسل نوجوان و جوان ايران امروز غرب دوست و شرق دوست نيستند، آنان واقعيت دوست شده‌اند و مي‌دانند به‌واسطه فناوري و تکنولوژي هر آنچه در جوامع توسعه‌يافته رخ مي‌دهد با تاخر زماني در جوامع کمتر توسعه‌يافته نيز رخ خواهد داد. وقتي جوانِ مملکت پيوسته در مواجهه با ادبيات‌هايي نظير اقتصاد جهاني قرار دارد و مهم‌تر اينکه اثرات تحريم در قالب نوسان قيمت‌ها و گراني افسارگسيخته را تجربه مي‌کند آيا مي‌توان نفي نظام بين‌الملل را به آنان تفهيم کرد؟ وقتي به نحوه احتياط‌آميز روابط چين و روسيه به عنوان دو قدرت، با غرب مي‌نگرد آيا مي‌تواند باور کند که اين روش براي مملکت رشد و توسعه ايجاد مي‌کند؟