ثمره ۴۵ سال مربیگری محمود یاوری

 
 
 
 


بي‌شک لقب «استاد» در فوتبال ايران، برازنده محمودخان ياوري است، نه اينکه حالا ايشان از دنيا رفته و بخواهم در وصف او اين سخن را بگويم، در چهار دهه اخير من شاگردي و دستياري او در تيم‌هاي مختلف کرده‌ام و از او فن فوتبال و مربيگري آموختم. به زبان ساده است، يک مربي از سال 1348 و با نشستن روي نيمکت تيم ذوب‌آهن اصفهان کار خود را آغاز کند و تا سال 1393 و سرمربيگري تيم فجر سپاسي (45 سال) در سطح اول فوتبال ايران حضوري موثر داشته باشد. در اين مدت يک نفر از ايشان ناراضي نبود و فوتبال ايران به استاد ياوري‌ها مديون است. من در تيم ملي جوانان در اوايل دهه 50 در خدمت زنده‌يادان جرج اسکينر، محمودخان ياوري و آقاي حشمت‌ا... مهاجري بودم و از آن سال جز خوبي چيزي از ايشان نديدم. زنده‌ياد ياوري چندين سال به‌عنوان سرمربي، هدايت تيم‌هاي مختلف را برعهده مي‌گرفت، من نيز به‌عنوان مربي و دستيار در خدمت‌شان بودم و مباحث فني زيادي در عرصه مربيگري را از ايشان آموختم. محمودخان هميشه تاکيد داشتند که شما نبايد کمک مربي و دستيار باشيد و هرچه زودتر بايد به درجه‌اي برسيد که سرمربيگري تيم‌ها به شما سپرده شود. با راهنمايي‌هاي ايشان من سرمربي برق و فجر شهيد سپاسي شيراز شدم. به‌راستي محمودخان حق زيادي به گردن من و بسياري از اهالي فوتبال دارد و در اين 45 سال جز خوبي و خدمت به فوتبال چيزي از او نديديم. بارها شاهد بودم به بازيکناني که وضعيت مالي مساعدي نداشتند پول مي‌داد و هميشه به فکر شاگردانش بود. او به جوانان به‌عنوان يک فوتباليست که فقط در زمين وظايف خود را انجام مي‌دهد، نگاه نمي‌کرد و مانند فرزندش، زندگي شخصي آنها را در بيرون از زمين رصد مي‌کرد که خدايي ناکرده به بيراهه کشيده نشوند. اين کارها فقط از يک معلم دلسوز برمي‌آيد. بسيار متاسفم که حالا بايد در کمال غم و اندوه درباره محمودخان بگويم: «هر گل که به چمن بيشتر مي‌دهد صفا، گلچين روزگار امانش نمي‌دهد، گلچين روزگار عجب باسليقه است، مي‌چيند آن گلي که به دنيا نمونه است.» شوخي نيست که يک مربي هدايت 13 تيم ايراني (ذوب‌آهن، سپاهان، برق و فجر سپاسي شيراز، پاس تهران، تراکتورسازي، ابومسلم، استقلال اهواز، راه‌آهن، شاهين بوشهر، صباي قم، استيل‌آذين و مس کرمان) و سه رده تيم ملي جوانان، اميد و بزرگسالان را برعهده داشته باشد. اين کارنامه فوتبالي را چه کسي امروز در فوتبال ايران دارد؟ بنده و امثال من، يک‌شبه سرمربي نشديم و به نوبه خودم، مي‌گويم که هر چه در اين فوتبال آموختم از حسن حبيبي و مرحوم ياوري است و سال‌ها شاگردي اين بزرگان را کردم. به قول صائب: «بر دوستان رفته چه افسوس مي‌خوريم؟ با خود اگر قرار اقامت نداده‌ايم.» حال که محمود‌خان از اين دنيا رفته، فقط از خدا مي‌خواهم که حق ايشان را به گردن من و فوتباليست‌هاي ايران که حالا به نام و شهرت رسيده‌اند، حلال کند.