شغل یا براندازی؟!

نويسنده: گندم زماني

در روزگاري به سر مي‌بريم كه تصاحب فرصت‌هاي شغلي نيز براي جوانان، رقابت‌هايي نشئت گرفته از شكاف‌هاي اجتماعي ساخته است؛ شكافي كه ناشي از مدرك تحصيلي و سواد شغلي نيست، بلكه بر پايه ظواهر اجتماعي بنا نهاده شده است.
موضوعي كه با نقش‌آفريني توسط فعالان اجتماعي غرب گرا، به صورت مهندسي فرهنگي – اجتماعي ايران در حركت بوده و از آن به عناوين چشمنواز ياد مي‌كنند در حالي كه برخلاف ظاهرسازي‌ها چيزي جز پروژه‌هاي تغيير و سازماندهي شده نيست كه بر خلاف باورها و ارزش‌هاي حاكم بر جامعه اسلامي ايران حركت مي‌كند.  برخي كارشناسان فن و با تجربه از اين اختلاف‌ها به شبكه اجتماعي غربگرايان در برابر شبكه انقلابيون تعبير كرده‌اند و از سرشاخه‌هاي فعاليت گروه‌هايي چون «تيم نمازي‌ها» صحبت به عمل آوردند.


اولين اقدامات تيم نمازي پس از بازگشت به ايران در سال 2000 مبتني بر ايجاد توافق با شركت‌هاي چندمليتي فعال در ايران براي ارائه خدمات انحصاري معرفي، گزينش و استخدام جوانان مستعد ايراني براي تصاحب موقعيت‌هاي شغلي توصيف مي‌شود.  وقتي صحبت از باند نمازي‌ها به ميان مي‌آيد، نام گرگ‌هاي وطني در لباس ميش همچون محمد باقر و فرزندش سيامك نمازي پيش از هر شخصيت ديگري خودنمايي مي‌كند كه دهها فعاليت مستمر و هدفمند اين افراد نشان مي‌دهد هدفي جز تحقق اهداف سازمان‌هاي جاسوسي و لابي‌هاي سياسي ضدانقلاب در ايران نداشتند.  افرادي كه به‌ظاهر براي توسعه و پيشرفت ايران، شركت‌هاي زنجيره‌اي براي جذب سرمايه‌هاي خارجي و توسعه صنايع حياتي ايران مثل نفت و گاز تأسيس كردند، اما در انتها چيزي جز سازمان‌هايي با دستوركارهاي مبهم و دوپهلو از آن خارج نمي‌شود.  گروه آتيه و دهها شركت اقماري اين گروه با حمايت سياسي نهادهاي مستقر در واشنگتن، همچنان در ايران و چندين كشور جهان به فعاليت همزمان خود ادامه مي‌دهند كه توصيه به تحريم‌ و تشديد تحريم‌‌هاي ايران، بهره‌گيري از فرصت تحريم‌هاي اقتصادي و كاسبي تحريم با نفوذ در صنايع حياتي كشور از جمله نفت و گاز، دلالي سياسي ميان ايران و امريكا براي باز كردن روزنه‌هاي نفوذ و بسترسازي اقدامات براندازانه و تغيير «نرم» با حمايت سياسي از معارضان، تحريم‌ها و فشارهاي حقوق بشري بخشي از فعاليت آنان محسوب مي‌شود و بخش مهم ماجرا نيز مربوط به فعاليت‌هاي فرهنگي در حوزه سبك زندگي و خانواده است.  به عنوان نمونه پري نمازي از جمله افراد اين تيم بوده كه به واسطه شركت «آتيه برنانگر» مسئوليت تأمين منابع انساني شركت‌هاي چندمليتي و آموزش «تفاوت‌هاي فرهنگي» به فارغ‌التحصيلان ايراني گزينش شده توسط شركتش را عهده‌دار است.
از كلان شركت‌هاي چندمليتي داروسازي تا حوزه نفت و گاز و فناوري و استارتاپ‌ها، سيستم گزينش و استخدام انحصاراً كماكان در اختيار غربگرايان باند نمازي است كه حتي در داخل كشور نيز ساكن نيستند! اما نكته جالب اينجاست كه به گفته خود نمازي ها، آنها «رهبران تغيير جوامع ملي» را تربيت مي‌كنند و نتيجه اين تربيت چيزي نيست جز قرار گرفتن هزاران موقعيت شغلي در اختيار لابي غربگرايان كه سبك زندگي متفاوت از ارزش‌هاي حاكم در جوامع اسلامي دارند و از قضا با افزايش رو به رشد اين جمعيت در آينده مواجه خواهيم بود؛ چراكه امكان در اختيار گرفتن فرصت‌هاي شغلي را در اين سبك براي خود بيشتر فراهم مي‌بينند.   جمعيتي كه حجاب ندارند، نسبت به نظام سوء‌نظر دارند، سبك زندگي‌شان كاملاً سكولار است و به واسطه تربيت شغلي و سفرهاي خارجي و حضور در ميهماني‌هاي ويژه و خصوصي و توانگري مالي، متمايز و موقعيت‌ساز شده‌اند.  موضوعي كه از آن مي‌توان به شكاف اجتماعي هم تعبير به عمل آورد و دقيقاً همان نقطه‌اي است كه زمينه‌ساز پيدايش انقلاب در كشور ما شد. شكاف‌هاي اجتماعي منجر به گروه‌بندي‌هاي مختلف در عرصه سياست و اجتماع مي‌شود. هر يك از گروه‌ها داراي علايق و منافع خاصي هستند كه از منابع قدرتي و مقاومتي خود جهت رسيدن به مقاصدشان استفاده مي‌كنند. از آنجا كه علايق و منافع اين گروه‌ها همواره همسو نيست، بروز كشمكش و منازعه ميان آنها به امري رايج تبديل مي‌شود و در صورتي كه تعارضات و كشمكش‌هاي ميان گروه‌ها و نيروهاي مختلف موجود در عرصه سياست يك جامعه شدت يابد، زمينه براي بروز انقلاب فراهم مي‌شود.  حال سؤال اصلي اينجاست كه با اين تفاسير آيا اساساً ‌ساز و كاري براي توانمند‌سازي و به كارگيري بيشتر جمعيت و نسل وفادار به نظام انديشيده شده است؟ در كنار اين، آيا اصلاً دولت يازدهم و دوازدهم اقدامي براي جلوگيري از وقوع انقلاب در ايران كرده يا خواهد كرد؟!