اقتصاد وخودکشی

امان قرایی مقدم‪-‬ خودکشی، بقول: "مارسل موس" و "ژرژگورویج "جامعه شناسان فرانسوی، پدیده اجتماعی تام وکامل است که عوامل وفشارهای گوناگون: اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بقول "رابرت مرتن" جامعه شناس بزرگ آمریکایی "فاصله زیاد بین هدف و وسیله رسیدن به هدف"و همچنین نابهنجاری یا انومی(anomie) اجتماعی و "فاتالیستیگ" (Fatalistic)یا تقدیرگرایانه (جبری) و فشار‌های ناخواسته، مفرط، شدید، خشک و بی‌روح وکنترل ونظارت‌های مداوم ازدرون خانواده تا میان جامعه صورت میگیرد خودکشی را بویژه در بین جوانان که حساس‌ترند افزایش می‌دهد. علاوه بر اینها، تبعیض‌ها، اختلاف طبقاتی شدید، فقر اقتصادی ناگهانی و شتابنده و درماندگی و شکاف عمیق بین خواسته‌ها و رسیدن به آنها چنانکه در جامعه صورت گرفته، موجب می‌گردد تا چنانکه شاهد هستیم خودکشی در بین نوجوانان وجوانان در شهرهای بزرگ وکوچک
وحتی روستاها افزایش یابد. زیرا بقول"مرتن" هنگامی که عدم تعادل میان آرزو‌ها و هدف‌های افسارگسیخته و وسایل ارضای آنها پدید آید و از یکدیگر فاصله بگیرد ناگزیرکشمکش‌ها و بی‌هنجاری‌ها از جمله خودکشی افزایش می‌یابد. در این حالت قدرت تصمیم‌گیری از دست می‌رود و فرد بویژه جوانان و نوجوانان که اخیرا براثر فضای مجازی و رسانه‌های گوناگون امیال و خواسته‌های دور از دسترس دارند و امکان برآوردن آنها وجود ندارد، زندگی را برای خود بی‌مفهوم می‌بیند، پیوندش را با جامعه قطع و به خودکشی روی می‌آورد به عبارت دیگر خودکشی جوانان در واقع فرار از واقعیات دردآلود وفشارها و تحملات جابرانه و غیرعادلانه جامعه و اعتراضی است علیه نابسامانی‌های: اقتصادی، اجتماعی فرهنگی و ناامیدی وبریدن افراد از وابستگی‌های اجتماعی. زیرا بر اساس نظریه کلاسیک خود کشی "امیل دور کیم "جامعه شناس فرانسوی در سال 1897 وبعدا "رابرت مرتن"( RoberMerton) هرگاه ارتباط فرد با اطرافیان وجامعه قطع گرددو بین هدف و وسیله رسیدن به هدف فاصله وشکاف عمیقی بوجود آید خودکشی بویژه درنزد جوانان افزایش می‌یابد.
البته عوامل متعدد دیگری که برخی از آنها عبارتند از: زندگی شهری، انبوهی جمعیت، آرزوهای دور و دراز از زندگی و امکان نرسیدن به آنها، بویژه عوامل اقتصادی، ناکامی در عشق، ازدواج‌های اجباری، فقر مادی، اعتیاد، بیماری‌های لاعلاج، عوامل و اختلافات خانوادگی، مجرد بودن، شغل، شهری و روستایی، ناراحتی روانی ناشی از وضعیت اجتماعی، افسردگی، ازدواج تحمیلی درایران، عدم تجانس افراد با هم، احساس غربت و تنهایی، انومی اجتماعی و بیگانگی فرهنگی با ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی خودباختگی فرهنگی، بیگانگی از خود (Alienation) مصلحت‌گرایی (Pragmatism)، ماده‌گرایی (Materialism) خودمحوری (Egocentrism) و خودخواهی (Egoism)، و خودگرایی (Egotism) و بی‌هویتی و دور شدن افراد از یگدیگر و حاکم شدن روابط صوری به جای روابط معنوی و شی سروری (Reification) و پوچ گرایی ( Nihilism)، وغیره از جمله عواملی هستند که میزان خودکشی را در جامعه افزایش میدهد. به عبارت دیگر؛ هر چه بر پیچیدگی روابط و مناسبات اجتماعی افزوده می‌شود، سرخوردگی‌ها و پریشان‌فکری‌ها فزونی می‌یابد در این حالت قدرت تصمیم‌گیری از دست می‌رود و زندگی برای فرد بی‌مفهوم و پیوندش را با اطرافیان و مردم ازدست می‌دهد و به خودکشی روی می‌آورد. علاوه بر اینها از هم‌گسیختگی پیوندهای: سنتی و همبستگی‌های اجتماعی و بیگانه شدن با ارزش‌ها و هنجارهای اخلاقی که در جامعه صنعتی فزونی یافته و انسان‌ها بصورت "ربات‌های بی‌جان" درآمده و بی‌هویتی فزونی گرفته و انسان‌ها در تنهایی و بی‌کسی به سر می‌برند و از همه مهمتر سرمایه اجتماعی بویژه اعتماد افقی (بین مردم با مردم) و عمودی (بین مردم با مسئولان) کم‌رنگ شده، فرار از واقعیات اجتماعی فزونی می‌یابد و خودکشی افزایش می‌یابد چنانکه در جامعه شاهد هستیم.