فهیم دشتی، مردی با انتخاب‌های متفاوت

فهیم دشتی، مردی با انتخاب‌های متفاوت بهمن احمدی‌امویی خوش‌پوش، لبخندبه‌لب، صدای آرام و باسواد و عاشق ادبیات و شعر از ویژگی‌هایی است که تنها چند دقیقه صحبت‌کردن با فهیم‌دشتی نصیبم می‌شد. هر بار که او را می‌دیدم دیدارش تازه‌تر می‌شد. چند بار او را در کابل و تهران دیدم و هر بار چیز تازه‌ای برای گفتن داشت. آخرین بار در تهران دنبال کتابی از داستایفسکی بود. «همه آثار کلاسیک او را دارم و تنها همین یکی مانده که تکمیل شود». آن‌قدر عاشق ادبیات بود که از کتابخانه احمد شاه مسعود کتاب دزدید: «هیچ‌کس جرئت نداشت به کتابخانه او دست بزند. اما من این کار را کردم. دو کتاب از داستایفسکی به نام تسخیرشدگان و آوارگان و یک کتاب دیگر به نام شیطان‌ها و یکی هم به نام سیرت پیامبر» (کتاب فرمانده مسعود، ژیلا بنی‌یعقوب صفحه ۴۱۹).
حدود ۱۷ سال داشت که برای نخستین بار احمد شاه مسعود را از نزدیک دید، در خانه دایی‌اش عبدالله عبدالله. از همان زمان مسعود جایگاه ویژه‌ای در ذهن و قلب او پیدا کرد. بعدها شانس این را داشت که در هفته‌نامه کابل به مدیرمسئولی احمد شاه مسعود تجربه روزنامه‌نگاری را آغاز کند. در پنج سال مقاومت اول در پنجشیر گزارشگر رویدادهای مقاومت شد و به تهیه فیلم‌های مستند از زندگی احمد شاه مسعود و مقاومت پرداخت. روزی که احمد شاه مسعود ترور شد، او در همان اتاق مشغول فیلم‌برداری بود و بر اثر آن انفجار به‌شدت زخمی شد. «فکر کنم اصلا سؤالی نپرسیدند و تازه‌ خواندن سؤال‌هایشان از روی متن تمام شده بود. اشخاصی که بیرون بودند بعدها گفتند که صدای انفجار مثل پرتاب بمب از هواپیما بود. من ابتدا فکر کردم دوربینم مشکلی پیدا کرده است. تصور کردم دستم اشتباهی به قسمتی از دوربین خورده و موجب این صدا شده است. من نزدیک‌ترین شخص بودم و حدود ۳۰ سانتی‌متر با دوربینی که منفجر شد فاصله داشتم. ولی جهت انفجار را به سمت آمر صاحب برده بودند. دست‌ها، چشم و پاهایم به‌شدت زخمی شد» (همان، صفحه ۴۲۴).
در ۲۰ سال گذشته هفته‌نامه کابل را به یاد احمد شاه مسعود منتشر می‌کرد. برخلاف روال معمول آن سال‌ها هرگز تن به پول و پروژه‌های غربی نداد. به رغم اینکه می‌توانست با استفاده از سابقه و سواد و روابط خانوادگی خود به مقام و منصب و دارایی‌های مالی برسد ترجیح داد کنار بماند و به‌عنوان یک روزنامه‌نگار، منتقد سیاست‌های روزمره دولت‌های افغانستان و غربی‌ها باشد.
افغانستان از درگیری‌های قومی و مذهبی رنج می‌برد و فهیم این را مهم‌ترین مشکل در مسیر دستیابی به یک حکومت دموکراتیک و همه‌شمول می‌دانست. عاشق آزادی بیان بود و در تمام این سال‌ها روزنامه‌نگاران زیادی را تربیت کرد و برای دفاع از روزنامه‌نگاری و آزادی بیان رئیس اتحادیه ملی روزنامه‌نگاران افغانستان شد.
با برآمدن دوباره طالبان و رسیدن دوباره آنها به کابل، در حالی که عمده دوستان و همکاران و اهالی رسانه و فرهنگ به دنبال راهی برای فرار از افغانستان بودند و به هر دری می‌زدند تا راهی برای بیرون‌رفت از این آشوب پیدا کنند، او بدون کمترین تردیدی راهی پنجشیر شد. گفت: من می‌خواهم به‌عنوان یک «عسکر» در خدمت احمد مسعود باشم. انتخابی متفاوت از دیگران. می‌دانست که در این راه عافیتی نیست. «اگر کشته شدم به همه بگویید من با آگاهی این راه را برگزیدم».