طالبان کاتالیزور تشکیل ارتـش اروپـایی خواهـد شد؟

طالبان کاتالیزور تشکیل ارتـش اروپـایی خواهـد شد؟ جعفر یعقوبی* اگرچه جو بایدن پیش از پیروزی در انتخابات، در مجامع مختلف از «بازگشت آمریکا» بسیار سخن گفته بود و مقام‌های اروپایی نیز آشکارا و تا حدی محتاطانه، از پیروزی او ابراز شادمانی می‌کردند، بی‌توجهی او به درخواست‌های طرف‌های اروپایی برای بازنگری بخشی از ابعاد یا حداقل چگونگی اجرای فرایند خروج از افغانستان، اروپاییان را یک‌بار دیگر با واقعیتی روبه‌رو کرد که در چهار سال ریاست‌جمهوری ترامپ به شکلی عریان و زننده در برابر چشمان خود می‌دیدند: فقدان اهرم راهبردی مؤثر و وابستگی به آمریکا در موضوعات بین‌المللی! همین موضوع باعث شد برای چندمین‌بار در سال‌های اخیر یکی از قدیمی‌ترین ایده‌هایی جاری در ذهن رهبران اروپا، یعنی تشکیل یک ارتش اروپایی، یا به تعبیر مسئولان امور دفاعی اروپا ارتش بیست‌وهشتم، یکبار دیگر مجال طرح یابد.
خودمختاری راهبردی: سقوط کابل که برخلاف پیش‌بینی‌ها، نه در سه ماه، بلکه در کمتر از سه روز اتفاق افتاد، وحشت سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ را در پایتخت‌های اروپایی زنده کرد، به‌طوری‌که مقام‌های اروپایی با کنارگذاشتن تعارفات معمول و نزاکت‌ دیپلماتیک، صریحا سخن از عدم پذیرش پناه‌جویان گفته‌اند و رفت‌‌وآمدهای سراسیمه سیاست‌مداران کشورهای عضو اتحادیه اروپا در سه هفته اخیر بدون آنکه بتوانند از مرزهای کلام، توصیه و اندرز بشردوستانه فراتر بروند، حاکی از فقدان اهرم مؤثر مجموعه اروپا در این رویداد خطیر ژئوپلیتیک است. در فاصله سقوط کابل تا لحظه نگارش این سطور، چندین نشست‌ به هماهنگی اتحادیه اروپا برای اجماع بر سر سیاست خارجی اتحادیه در قبال افغانستان تحت حاکمیت طالبان تشکیل شده است که ترجیع‌بند همه آنها، سوای تأکید بر موضوعات بشردوستانه، تصریح این نکته است که اگر طالبان به حقوق‌بشر و دستاوردهای 20 سال اخیر مردم افغانستان پایبند نباشد، از سوی اروپا به رسمیت شناخته نخواهد شد. رشته تسبیح همه بیانیه‌ها، اظهارات و خروجی نشست‌های متعدد اروپایی در دو هفته اخیر را می‌توان در یک مفهوم یافت: خودمختاری راهبردی. درباره این مفهوم، مختصات، یا اساسا تحقق‌پذیری آن در بسترهای موجود در اتحادیه اروپا بحث‌های نظری وسیعی جریان دارد، اما نگاهی به سخنان جوزپ بورل، مسئول عالی سیاست خارجی اتحادیه اروپا در هفته‌ها و ماه‌های اخیر، جای تردیدی باقی نمی‌گذارد که یکی از اجزای تعیین‌کننده خودمختاری راهبردی مد نظر اتحادیه اروپا، دراختیارداشتن شکلی از نیروی نظامی، یا مجموعه نیروهای واکنش سریع برای مواقع اضطراری تحت صلاحیت اتحادیه اروپا است. کشورهای اروپایی که در تمام دوران جنگ سرد و پس از آن زیر چتر امنیتی ایالات متحده به سر برده و کمتر دغدغه موضوعات امنیتی و نظامی را داشته‌اند، به‌تدریج با این واقعیت تلخ روبه‌رو شده‌اند که تنها در صورتی می‌توانند به عنوان یک بازیگر در عرصه سیاست خارجی وزنی معادل ادعای خود را داشته باشند که از همه ابزارهای سیاست خارجی،‌ از جمله ظرفیت واکنش نظامی، بهره‌مند باشند. جان بولتون در مقاله‌ای که اخیرا در وال‌استریت‌ژورنال منتشر کرد، با برجسته‌کردن این نکته گفته بود: «کشورهای اروپایی تنها زمانی جدی گرفته می‌شوند که متناسب با ظرفیت‌های اقتصادی خود در ناتو مشارکت کنند». به‌زعم او، ضعف ساختاری اروپا در موضوعات استراتژیک ناشی از این امر است که منابع لازم را صرف لفاظی‌های خود نمی‌کند.
ابزارهای سیاست خارجی اروپایی: در این بستر می‌توان گفت آرمان خودمختاری راهبردی ازطریق دیپلماسی چندجانبه، کمک‌های هنگفت توسعه‌ای، اختصاص بودجه‌های بشردوستانه و ابزارهایی از این دست محقق نخواهد شد و تنها تشکیل شکلی از ارتش اروپایی است که می‌تواند اروپا را به این مهم نزدیک کند.
 یکی از علل یک‌جانبه‌گرایی آمریکا در سیاست خارجی و بی‌اعتنایی به متحدان خود در آن سوی آتلانتیک را می‌توان در این نکته جست‌وجو کرد که اتحادیه اروپا اساسا فاقد ابزارهای کافی در تحقق اهداف سیاست خارجی خود است. اتحادیه در مؤثرترین حالت خود محدود به استفاده از ابزار تحریم‌ است که آن‌هم در برابر گروهی نظیر طالبان، نفوذ کافی ندارد. یک‌جانبه‌گرایی آمریکا و ضعف راهبردی اروپا در سیاست خارجی به دوران ترامپ محدود نمی‌شود. یکی از برجسته‌ترین مصادیق ناتوانی اروپا در عرصه‌های راهبردی را می‌توان در بحران سوریه و پس از آن در ماجرای کریمه جست‌وجو کرد. درحالی‌که پس از انتشار اخبار به‌کارگیری سلاح شیمیایی در سوریه و انتساب آن به دولت این کشور، جت‌های فرانسوی آماده پرواز و حمله به اهدافی در سوریه بودند، باراک اوباما به‌طور یک‌جانبه از خط قرمزی که خود تعیین‌ کرده بود، عقب نشست و فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور وقت فرانسه نیز ناگزیر به لغو عملیات شد. در موضوع کریمه نیز به درجات مختلفی شاهد ناتوانی اروپا بودیم که در فقدان یک نیروی نظامی مؤثر، از سر استیصال به تحریم روسیه روی آورد. بنابراین، اگر ابزارهای متعارف سیاست خارجی را دیپلماسی، کمک‌های خارجی/توسعه‌ای و کمک‌های بشردوستانه از یک‌سو و تحریم و نیروی نظامی از سوی دیگر در نظر بگیریم، اتحادیه اروپا فاقد مهم‌ترین ابزار ممکن است.
طالبان کاتالیزور تشکیل نیروی نظامی اروپا: جوزپ بوررل، مسئول عالی سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بیش از هر مقام دیگری در اتحادیه اروپا با صراحت از ضرورت قوی‌شدن این بلوک سخن گفته و از نخستین روزهای مسئولیت خود تأکید بر «یادگیری زبان قدرت» کرده است. ایده تشکیل ارتش اروپایی قدمتی به اندازه هم‌گرایی اروپایی در آغازین سال‌های دهه 50 میلادی دارد؛ یعنی زمانی که به پیشنهاد نخست‌وزیر وقت فرانسه‏، طرحی برای تشکیل جامعه دفاعی اروپا و ایجاد ارتشی مشترک ارائه و پس از تصویب شش کشور عضو جامعه ذغال و فولاد، برای تصویب به مجالس ملی ارسال شد. طولی نکشید که پارلمان فرانسه با رد این معاهده، دست رد بر سینه رؤیای تشکیل نیروی نظامی اروپا زد. رسوایی فرودگاه کابل و ضعف لجستیکی و ناتوانی امنیتی کشورهای اروپایی در غیاب ایالات متحده‏، این کشورها را مجددا به سودای تشکیل نیروی نظامی یا شکلی از واحدهای واکنش سریع انداخته است؛ اما واقعیات ساختاری موجود حاکی از آن است که سودای خودمختاری استراتژیک از محدوده حرف و بیانیه فراتر نخواهد رفت. واقعیت آن است که در دنیای امروزی، کشورهای اروپایی نه به تنهایی آن‌قدر قدرت دارند که بتوانند در معادلات استراتژیک تأثیرگذار باشند و نه به‌صورت دسته‌‌جمعی آن‌قدر متحد هستند که بتوانند هم‌گرایی اروپایی را به حوزه‌های نظامی و امنیتی تسری دهند. اگرچه در سال‌های اخیر و به‌ویژه در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، صداهای بلندتری از بلوک اروپایی برای خودمختاری استراتژیک به گوش رسیده است‏، اما نیل به این هدف مستلزم هم‌گرایی بیشتری در حوزه سیاست خارجی و امور امنیتی است. در شرایطی که هرگونه تصمیم در عرصه سیاست خارجی نیازمند اتفاق‌نظر همه 27 عضو اتحادیه اروپا بوده و تجهیز و بسیج نیروهای نظامی نیز به اراده حاکمیتی این کشورها بستگی دارد، به نظر می‌رسد که کوچک‌ترین عضو اتحادیه اروپا به‌سادگی توان ممانعت از قانون‌گذاری در این عرصه را داشته و کشورهای بزرگ‌تر نیز حاضر نباشند جور ضعف نظامی کشورهای ضعیف‌تر را به دوش بکشند. همین عدم هماهنگی میان حاکمیت‌های اروپایی باعث شده است اتحادیه اروپا حتی امکان بهره‌گیری از گروه جنگی هزارو 500 نفره‌ای را که از سال 2005 تشکیل شد و به صورت دوره‌ای در مدیریت شش‌ماهه کشورهای عضو در زمان ریاست آنها بر شورای اروپا قرار دارد، نداشته باشد. در این وضعیت جوزپ بوررل به پادشاهی شبیه است که نه تاج و تختی دارد و نه ارتش و بارویی، بلکه بر مجموعه وسیع دیوانی حکم می‌راند!
* دانشجوی دکترای مطالعات اروپا در دانشگاه تهران