رخت عزا بر تن هنرکاریکاتور

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: آنقدر اتفاقات بد و ناگوار و از دست دادن‌های مکرر و به قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) رفتن در طول این دو سال برایمان رخ داده که باید درد به عصب رسیده باشد و چیزی حالیِمان نشود، اما دریغ و هزاران افسوس که ما انسانیم و از گوشت و پوست و استخوان، غمگینیم. به اندازه تمام عمری که تاکنون از خداوند متعال گرفته‌ام، این غم سترگ تمام نمی‌شود و انگار خیال تمام شدن هم ندارد، تا می‌آییم عادت کنیم به نبودن یکی، نوبت رفتن دیگری می‌شود و اینبار مردی از تبار هنرهای تجسمی، آنهم هنری مانند کاریکاتور و هنرمندی که در کارش بسیار خبره و استاد بود. عصر روز گذشته شنبه 15 آبان ماه خبر رسید که کامبیز درمبخش، هنرمند نازنین و خوش اخلاق حوزه کاریکاتور دار فانی را وداع گفت و این بار هم عامل اصلی درگذشت یک انسان دیگر ویروس مرگبار کرونا بود. کرونایی که از چند روز قبل‌تر استاد درمبخش را روانه تخت بیمارستان کرده بود. طی روزهای گذشته اما خبرهای مثبتی از بهبودی حال این بزرگ حوزه هنرهای تجسمی که جوایز متعدد و ارزشمندی را از جشنواره‌های معتبر جهانی دریافت کرده بود منتشر شد، با این حال خوشحالی علاقمندان هنر کاریکاتور به هنرمند محبوبشان از بابت این خبرهای امیدوارکننده چندان دوام نیافت؛ چرا که صبح روز گذشته در عین ناباوری همه دوستداران این هنرمند کاربلد، خبر رسید که استاد به دلیل وخامت حال جسمی به دستگاه وصل شده است. نیک‌نام حسین‌پور، مدیر عامل موسسه هنرمندان پیشکسوت که پیش‌تر درباره وضعیت عمومی این هنرمند گفته بود: «شرایط عمومی آقای درمبخش خوب است. همکارانم با بیمارستان صحبت کردند. دکترها از روند درمان این هنرمند راضی بودند»، صبح روز گذشته ضمن اشاره به این نکته که حال جسمی این هنرمند شرایط پایداری ندارد، گفت: «آقای درمبخش از روز جمعه به دستگاه وصل شده‌اند و ضربان قلبشان بالا است. مراقبت‌های لازم از ایشان انجام می‌شود اما شرایط
پایداری ندارند.»
متاسفانه هنوز عصر هم نشده بود که خبر فوت کامبیز درمبخش بر اثر ابتلا به کرونا روی درگاه خروجی خبرگزاری‌ها قرار گرفت و ماتم دیگری بر ماتم‌های دل داغدار و ریش ریش مردم ایران افزود.
و این اندوه بزرگ را دیگر کجای دلمان جا دهیم؟ در کنار ماتم رفتن هنرمندانی که هر کدامشان در حوزه هنر برای خودشان پهلوانی بودند و امید بیکران داشتیم که سالها در کنارمان بمانند و برایمان هنرنمایی کنند، اما امروز وقتی به یادشان می‌افتیم، تازه یادمان می‌آید که مدتی است چهره در نقاب خاک کشیده و آسمانی شده اند. این اندوه بزرگ برای خود صندوقچه و گنجه‌ای عظیم می‌خواهد چرا که روز گذشته یک آدم معمولی از دنیا نرفت، روز گذشته یک هنرمند نامی از دنیا رفت، یک نام بزرگ، یک سبک خاص هنری از دنیا رفت، روز گذشته «کامبیز درمبخش» از دنیا رفت و همین نام برای معرفی یک استاد کاریکاتوریست بلامنازع کافیست. یادش بخیر دو سال پیش که کرونا تازه آمده بود، استاد دست به قلم شده و در خانه، کاریکاتورهای مفهومی با موضوع کرونا می‌کشید و آنها را در فضای مجازی منتشر می‌کرد، کاریکاتورهایی که جدا از جنبه هنری‌ای که داشتند، آموزشی هم بودند و به مردم نوع رفتار با کرونا را می‌آموختند، تازه هر کدامشان حامل پیامی مهم و تاثیر بر روی آدمهایی بودند که در طول سالهای زندگی بر روی کره زمین با طبیعت رفتار خوبی نداشتند و حالا طبیعت آمده بود تا از آنها انتقام بگیرد و ما چه می‌دانستیم که کرونا قرار است انتقام کشیدن کاریکاتورهای کرونایی را از کامبیز درمبخش هم بگیرد.


هیچگاه ملاقاتهای کوتاهی که با این استاد بزرگ داشتم را فراموش نمی‌کنم، روزی که برای بازدید از تابلوهایش روانه نمایشگاهش شده بودم، او را دیدم که در گوشه‌ای ایستاده و با چند نفر از مهمانانی که آمده بودند کاریکاتورهایش را ببینند، صحبت می‌کرد، یادم هست جواد مجابی هم بود، نزدیکتر که شدم حس کردم متوجه حضورم شده، در یکی دو قدمی رسیدن به او سرش را چرخاند و با آن نگاه مهربانش نگاهم کرد، بی‌مقدمه گفتم: «بسیار مفتخرم استاد که به نمایشگاه جدیدتون اومدم و آثار جدیدتون رو می‌بینم، می‌دونم که زمان مناسبی نیست، اگر امکان داره یک وقت گفتگو می‌خواستم ازتون بگیرم» او هم با انگشت سبابه‌اش اشاره‌ای به میزی کرد که رویش کارتهای ویزیت بود، بعد گفت: «شماره موبایلم روشون نوشته شده، تماس بگیرید، چشم در خدمت شما
خواهم بود، از کدام نشریه؟» عرض کردم: «آفتاب یزد» او هم گفت: «در خدمتم» با آنکه پس از آن مجالی برای گفتگو با استاد برایم نشد اما باز هم او را دیدم، یکبارش در خیابان بود، مثل یک آدم کاملا معمولی از پیاده رو عبور می‌کرد، بی‌آنکه بخواهد فخری به دیگران بفروشد که من هنرمندم و صاحب نام و نشان. او معتقد بود که هنر هنرمند باید او را به همه معرفی کند و بشناساند، نه خودش! حال آنانکه کامبیز درمبخش را از روی آثارش می‌شناختند با درگذشت این کاریکاتوریست بنام و مشهور قلبشان از غم و اندوه آکنده شده است، غمی که هیچ چیز نمی‌تواند آن را تسکین دهد و تسلی بخشد.