مذاکره ترسی یعنی عقب‌ماندگی!

امید فراغت روزنامه‌نگار حکمرانان بپذیرند افتادن به ورطه روزمرگی، کشمکش‌های تکراری داخلی و همچنین سال‌ها دعوای بیرونی برای اکثریت ملت خسته کننده شده است. باید پذیرفت پایان هر جنگی، صلح است. مثال عینی آن عراق است. با وجود ایجاد جنگ تحمیلی از سوی عراق و خسارت‌های سنگین جانی و مالی به ایران، اما پایان آن با صلح نقش و نگار شد. کشمکش و تقابل با عربستان هم، اکنون به فضای مذاکره و صلح رسیده، چرا که حکمرانان هر دو کشور یعنی ایران و عربستان متوجه تقابل دوسر باخت شده‌اند. بنابراین سیاست خارجی ایران باید نشان دهد با مذاکره بیگانه نیست! حتی اگر این مذاکره با غرب و یا همان آمریکا باشد. آنان باید به ملت و همچنین منطقه و جهان نشان دهند برای تامین منافع ملت حاضرند باب مذاکره را بگشایند. حکمرانان مملکت بپذیرند در فضایی که اکثریت ملت خواهان مذاکره و همچنین گشایش در زندگی اقتصادی‌شان هستند. چرا رضایت اکثریت ملت را به عنوان پشتوانه تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های‌تان نمی‌کنند؟ اگر مردم را در خصوص طراحی سیاست‌های داخلی و خارجی همراه خود کنند، در چالش‌ها و خلأ‌های اقتصادی و سیاسی تنها نخواهند بود. حکمرانانی موفق و قابل مطالعه می‌شوند که برآمده از خواست و مطالبات اکثریت جامعه هستند. در جوامعی که اولویت‌های مردم و حکمرانان با یکدیگر متفاوت است آن جوامع در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شکننده است. تاریخ گواهِ به کرسی نشستن خواست و مطالباتِ جمعی است. در فضای تضاد منافع بین مردم و حکمرانان، این مردم هستند که در فرآیند زمان با متحمل شدن هزینه‌های سنگین به نتیجه می‌رسند. بنابراین در وضعیت فعلی دهکده جهانی که فناوری و تکنولوژی در قالب شبکه‌های اجتماعی، نوعی ادبیاتِ نانوشته مشترک به وجود آورده است و به تعبیری جوامع از حال و احوال فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ...جوامع دیگر با خبر هستند، بدون رضایت عمومی، کارکردهای اقتصادی و...به نتیجه نخواهد رسید. به‌عنوان مثال در شرایط حال حاضر، اکثریت مردم از نوع زندگی کمی و کیفی مردم کره‌شمالی، ونزوئلا و...با خبر هستند. بنابراین اگر از آنان بخواهند جغرافیایی را برای زندگی‌شان انتخاب کنند معلوم است که کره‌شمالی و از این دست کشورها نخواهد بود! باید پذیرفت حکمرانان اصلی و تاثیرگذارِ جهان امروز، در واقع فناوری و تکنولوژی در قالبِ داده‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. اکثریت مردم دنیای امروز، خواهان صلح و همزیستی مسالمت آمیز هستند. بر همین اساس متوجه شده‌اند که جنگ‌ها و تقابل‌های امروز، محصول عملکرد سیاستمداران و حکمرانان است. ملت‌ها هیچ کشمکش و مشکلی با هم ندارند. به همین دلیل است که، حساب حکمرانان را از ملت‌ها جدا می‌دانند. به عنوان مثال اگر بخواهیم قضاوتی راجع به کشورهایی نظیر کره‌شمالی، ونزوئلا و...داشته باشیم این قضاوت بر پایه و اساس عملکرد حکمرانان‌شان است. سوال کلیدی این است چرا ونزوئلا با وجود برخورداری از ثروت طبیعی مثل نفت اما اکثریت ملت‌شان در فقر و بدبختی هستند؟ ای کاش مردم ونزوئلا در وضعیت مطلوب اقتصادی و معیشتی بودند و حکمرانان‌شان شبانه‌روز در حال مبارزه با امپریالیسم جهانی؟ جوامع کم‌تر توسعه یافته باید حواس‌شان باشد که ابزار تقابل‌های پیدا و پنهان کشورهای قدرتنمد نشوند. به عنوان مثال اگر روسیه و چین برای مقابله با آمریکا از ابزار کوبا، ونزوئلا و...استفاده می‌کنند آمریکا هم برای تقابل با چین و روسیه از ابزارهایی مثل هنگ‌هنگ، اوکراین و...استفاده می‌کنند. بنابراین بیشتر گرایشات به شرق و غرب بر اساس سناریوی جهانی و مباحث کلان اقتصادی و... چیدمان دارد. بنابراین کشورهای کم توسعه یافته  مراقب باشند در چنین دامی نیفتند.