تنش‌زدایی بین ایران و آمریکا؛ الزام برجام

حشمت‌ا... فلاحت‌پیشه نماینده ادوار مجلس شکل‌گیری منافع متعارض عامل اصلی رو به جلو نبودن مذاکرات است. واقعیت این است که تا وقتی که عزم توافق بین دو طرف ایرانی و آمریکایی شکل نگیرد، شاهد احیای برجام نخواهیم بود و اشتباه دو طرف ایرانی و آمریکایی این است که با پرهیز از مذاکره مستقیم، زمام این بخش از دیپلماسی را به دست کشورهای واسط قرار داده‌اند که این کشورهای واسط هر کدام موضوع برجام را از زاویه منافع، دغدغه‌ها و سیاست‌های خودشان می‌بینند. به عنوان مثال، چین و روسیه عزم تاثیرگذاری برای رساندن برجام به احیا یا احیای برجام ندارند. روسیه حتما می‌داند که اگر برجام به نتیجه برسد، بخش عمده‌ای از بار فشار غرب روی مسأله اوکراین می‌افتد و آنها در شرایط تنش‌آمیز دنیا بیشتر می‌توانند سیاست‌های خودشان را در اوکراین پیش ببرند که الان بیش از یکصدهزار نیرو را در مرز اوکراین متمرکز کرده‌اند و اوکراین را به عنوان مهمترین مسأله سیاست خارجی خودشان و البته مهمترین چالش خودشان با دنیای غرب، آمریکا و اروپا کرده‌اند. در سمت دیگر، چین هست که می‌داند آمریکایی‌ها دارند دغدغه‌های منطقه‌ای خودشان، به‌ویژه دغدغه‌های خاورمیانه‌ای خودشان را سرهم‌بندی می‌کنند و هدفشان پرداختن به خاور دور و یک رقابت سیاسی- تجاری با چین هست. خروج آمریکا از افغانستان و خروج عملی آنها از عراق تا یک‌ماه دیگر و تلاش آمریکا برای بستن موضوعاتی مثل موضوع برجام و پرداختن به خاور دور، این موضوعی است که چین هم می‌داند اگر آمریکا چالش نداشته باشد، رقابت هژمونی بین‌المللی را با چین تشدید می‌کند، موضوعی که بارها بایدن هم اعلام کرده است. بنابراین ضمن اینکه مناسبات اقتصادی که هم چین و هم روسیه با ایران شکل دادند، کاملا در شرایط بدون برجام سود و توازن بیشتری را نصیب چین و روسیه می‌کند و از لحاظ اقتصادی، سیاسی و راهبردی هم حداقل در شرایط کنونی احیای برجام اولویت چین و روسیه نیست. کشورهای اروپایی هم به عنوان سیاست ملی، سیاست‌های خودشان را پیش می‌برند. به عنوان مثال، امانوئل مکرون از موضوع مذاکرات به عنوان بخشی از ایران‌هراسی استفاده می‌کند و سیاست‌های خودش را در قبال اعراب و اسرائیل پیش می‌برد و همین‌طور دیگر کشورهای اروپایی وشاید بتوان گفت فقط موجودیت سیاست خارجی اتحادیه اروپا کسانی مثل جوزف بورل و انریکه مورا با یک دید اتحادیه‌ای سعی می‌کنند که به عنوان یک دستاورد اتحادیه‌ای یا دستاورد سیاست خارجی اتحادیه اروپا این مذاکرات به سرانجام برسد. به همین دلیل ما شاهدیم که عملا بیشترین فعالیت را در میان دیپلمات‌های اروپایی این دو نفر دارند. این وسط می‌ماند ایران و آمریکا، دو طرف اصلی که زمام دیپلماسی را به دست طرف‌هایی داده‌اند که در گذشته هم بارها گفته‌ام قبلا میانجی بوده‌اند و به عنوان واسط عمل کردند و الان برای خودشان حوزه منافع برجامی تعریف کردند و فرصت‌های مختلفی را هم از آمریکا و هم از ایران می‌ربایند. در این میان، معتقدم موضوع برجام تا وقتی که به بخشی از سیاست کلی تنش‌زدایی بین ایران و آمریکا تبدیل نشود، کماکان با مشکل مواجه هست. فلذا می‌بینیم این مشکلات، این یکدستی داخل کشورهای ایران و آمریکا هم دچار نوسان است. به عنوان مثال در آمریکا که هرچه به انتخابات میان‌دوره‌ای این کشور نزدیک می‌شویم، لابی صهیونیست‌ها در آمریکا بیشتر فعال می‌شود و دولت آمریکا مجبور است بیشتر شاهد آمد وشد مقامات رژیم صهیونیستی باشد که ادبیات غیردیپلماتیکی را به موضوع برجام دارند تحمیل می‌کنند. ادبیاتی مثل جنگ و مانور نظامی و حداقل تشدید تحریم‌ها را درحالی که تا چند ماه پیش عملا صهیونیست‌ها امکان کمتری را برای بروز آن داشتند. لذا نتیجه‌ای که می‌شود گرفت اینکه موافقتنامه سوم آذر 1393 در آن زمان حاصل مساعی مشترک اعضای مختلفی بود که برجام را شکل دادند و یکسال بعد از آن برجام را امضا کردند، اما آن شرایط گذشته الان به خاطر منافع متعارضی که شکل گرفته قابل شکل‌گیری نیست و تنها راهی که اگر ایران و آمریکا بخواهند به سمت توافق حرکت کنند این است که باید موضوع برجام را به بخشی از سیاست تنش‌زدایی بین دو کشور تبدیل کنند و دو طرف نقش بیشتری را داشته باشند. یک سازوکاری باید شکل بگیرد که این اطمینان به طرف ایرانی داده شود که آمریکایی‌ها برای آشوب‌سازی برنمی‌گردند بلکه برای احیای برجام برمی‌گردند. معتقدم شواهد موجود در دولت بایدن نشان می‌دهد که آنها برای احیا برمی‌گردند ولی با توجه به تجربه منفی که وجود دارد، آمریکایی‌ها در عمل و رفتار می‌توانند این واقعیت را اثبات کنند. فشارهایی که در داخل آمریکا شکل می‌گیرد، تحریم‌هایی که اخیرا شکل دادند، نشان می‌دهد که در آمریکا هنوز این عزم عملی شکل نگرفته و اینها مسیرهای اشتباهی است که دو طرف اصلی مذاکره یعنی ایران و آمریکا در پیش گرفته‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد چه به صورت محرمانه، چه به صورت علنی، ایران و آمریکا باید بخشی از مسائل مقدمات منتهی به برجام را با هم حل کنند. چه در جلسات مکانیزم‌های محرمانه و پنهانی که در گذشته در جاهایی مثل عمان و غیره شکل گرفت، چه به صورت علنی که به‌نظرم منعی هم برای رفع تنش علنی نیست. ایران و آمریکا باید موانع موجود بر سر احیای برجام و یا مقدمات لازم را به صورت دوجانبه رفع کنند نه از طریق واسطه‌های ملی. هیات ایرانی هم که یکی از پرهزینه‌ترین سفرهای تاریخ دیپلماسی ایران را انجام داد و شاید بتوان گفت بعد از آخرین سفر آقای احمدی‌نژاد و برخی اعضای دولتش که یک سفر خانوادگی به نیویورک به حساب می‌آمد، این سفر یکی از پرهزینه‌ترین سفرهای تاریخ دیپلماسی ایران است. حداقل این سفر نمی‌تواند بدون دستاورد باشد، نشان می‌دهد که طرف ایرانی سعی می‌کند دستاورد لازم را داشته باشد. اطلاعات متناقضی که به گوش می‌رسد، مبنی بر اینکه ایران حاضر است از همان مرحله‌ای مذاکرات را آغاز کند که تیم آقای عراقچی مذاکرات را متمرکز کرده بود و یا اینکه براساس اسناد مرتبط با ایران این مذاکرات احیا شود، به هر حال هر راه‌حلی که شکل می‌گیرد، بازگشت این هیات پرهزینه با دست خالی به کشور می‌تواند یک علامت منفی را برای حوزه حداقل اقتصادی در ایران به دنبال داشته باشد. ضمن اینکه فضای افکار عمومی هم در ایران به گونه‌ای است که دولت آقای رئیسی نباید این دغدغه سنتی را کماکان داشته باشد که بین نقد گذشته و اثبات کنونی پل‌زنی ایجاد کند. به هر حال هر دولتی که تنش‌زدایی کند، هر دولتی که بتواند برجام را احیا کند به‌گونه‌ای که حد مقدوری از منافع ملی ایران را تامین کند، دستاوردشان را باید محترم شمرد و فضای افکار عمومی و شرایط خاص منطقه و ایران به گونه‌ای است که باید نوعی همراهی با هر دستاورد دیپلماتیکی که در وین شکل می‌گیرد، ایجاد کند. به شرطی که طرف ایرانی به جای صدور بیانیه و به جای گفت‌وگو در قالب متن توافق عزم خودش را نشان دهد که برای رفع تنش رفته است. واقعیت این است که در شرایط کنونی هیچگونه تنشی در راستای منافع ایران ارزیابی نمی‌شود. کسانی که از تنش صحبت می‌کنند افراد بی‌دردی در کشور هستند ولی کسانی که دنبال تنش‌زدایی هستند، درد جامعه را فهمیده‌اند و واقعا به این نتیجه رسیده‌اند که تنش‌زدایی است که منافع ملی را تامین می‌کند و نه افزایش تنش‌ها.