«حسادت» منشا بزه‌های جدید

آفتاب یزد _ یگانه شوق الشعراء:مدت زمان زیادی است که فاصله طبقاتی در جامعه ما بیداد می‌کند و تبعات آن در سطوح مختلف جامعه قابل رویت است اما ما به تازگی به بزهکاری‌های با منشاء حسادت مواجه هستیم که بعید نیست ریشه این نوع افعال در فاصله و شکاف طبقاتی جامعه ما باشد. برای مثال به تازگی رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ از دستگیری مرد جوانی که خودروهای
گران قیمت را در شمال تهران به آتش می‌کشید خبر داده و گفته است: متهم انگیزه حریق را حسادت اعلام کرد.سرهنگ " جلیل موقوفه ای" اظهار داشت: در پی وقوع چند فقره حریق عمدی خودرو‌های مدل بالا و گران قیمت در محله نارمک، بررسی موضوع در اختیار تیمی از ماموران عملیات کلانتری ۱۲۷ نارمک قرار گرفت.در تحقیقات محلی و پالایش اطلاعات به دست آمد در محدوده جغرافیای جرم، ماموران به دست آوردند جوانی حدودا ۲۵ ساله با کلاه مشکی و صورت پوشیده با ریختن مواد اشتعال زا بر روی خودروهای گران قیمت آنها را به آتش می‌کشد. با اخذ مجوزهای قضائی متهم در یک عملیات پلیسی در مخفیگاهش دستگیر شد.متهم در کلانتری به بزه انتسابی معترف و اظهار کرد: با توجه به وضعیت مالی ضعیف خانوادگی، انگیزه خود را از انجام این اعمال، حسادت به داشتن خودروهای گران قیمت اعلام کرد.لازم به ذکر است کارشناسان ارزش ریالی خسارت وارده به مال باختگان را بیش از ۳۰ میلیارد ریال اعلام کرده‌اند و متهم به همراه ۴ شاکی در اختیار مراجع قضائی قرار گرفت.نکته مهم در این مورد آن است که متهم علی رغم وضعیت نامناسب اقتصادی به دنبال دزدی و تصاحب اموال نبوده ‌ بلکه او تنها به اموال ثروتمندان جامعه آسیب وارد کرده است.
>اختلاف شدید طبقاتی
علیرضا شریفی یزدی استاد دانشگاه و روانشناس اجتماعی در این باره به آفتاب یزد گفت:«به این مسئله از دو منظر روانشناسی و


جامعه شناسی می‌توان نگاه کرد. از بعد روانشناسی معمولا افرادی که به این شکل عمل می‌کنند حتما درگیر اختلالات روانی هستند که عمده آن اختلال شخصیت است و مهمترین اختلال شخصیت در این مورد اختلال شخصیت ضد اجتماعی است. یکی از ویژگی‌های افرادی که اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند تخریب اموال عمومی و اموال دیگران است. به لحاظ روانشناسی باید به دنبال اختلالات در این نوع موارد بود که حسادت یکی از منشاء‌های این نوع رفتار است. اما از منظر روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی طبیعتا اتفاقاتی از این دست نشان‌دهنده خشم فروخته رسوب شده نسبت به محیط اطراف است که یکی از مهمترین عوامل آن بحث اختلافات طبقاتی است. این افراد حس می‌کنند که به اندازه توانمندی‌های خود نتوانسته‌اند رشد کنند و استدلال می‌کنند که جامعه و دیگران حق آن‌ها را خورده اند. این می‌تواند یکی از نشانه‌های اختلاف شدید طبقاتی باشد.تقویت طبقه متوسط و کاهش فاصله طبقاتی یکی از مواردی است که در بلند مدت می‌توان برای جلوگیری از این موارد مورد استفاده قرار گیرد. »
>حسادت از منظری فردی یا کلان؟
سید جوادمیری جامعه شناس و عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این باره به آفتاب یزد گفت:« این موضوع را می‌توان از یک جنبه روانشناختی مورد بحث و گفتگو قرار داد یعنی با تک تک افرادی که دست به چنین اعمالی زده‌اند صحبت و بررسی شود که از نظر روانشناختی این افراد چه انگیزه‌هایی را دنبال می‌کرده‌اند و بعد برای فهم این انگیزه‌ها به صورت انضمامی زندگی فردی و مناسبات فردی آن‌ها را در بستر جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. اما در اینجا نکته‌ای وجود دارد که فروید از منظر روانکاری آن را بیان می‌کند که بسیاری از سخنانی که آدم‌ها می‌گویند نمی‌تواند معیاری برای فهم ضمیر ناخودآگاه آن‌ها باشد؛ یعنی برای ارزیابی یک شخصیت، صرف بررسی محتوای گفته‌های وی کافی نیست بلکه آن دامنه یا ابعادی که ناگفته مانده و بخشی از ناخودآگاه آدمی است می‌تواند به ما بگوید که فرد از منظر شخصیتی و روانشناختی دارای چه شاخصه‌هایی است. پس از این مسیر نمی‌توان به یک نتیجه مهم یا کلان جامعه شناختی رسید چون برای چنین کاری ما نیازمند متخصصینی هستیم که در حوزه روانشناسی اجتماعی، روانکاوی و جرم شناسی به صورت بین رشته‌ای چنین موضوعاتی را مورد بررسی دقیق قرار دهند. به عبارت دیگر ما در اینجا با پدیده‌هایی رو به رو هستیم که افرادی به نوعی بازگو می‌کنند که علت و مبنایی که بر اساس آن به دارایی و اموال دیگران آسیب رسانده‌اند صرفا به دلیل نوعی حسادت بوده است. حسادت یک مبنای روانشناختی دارد و برای فهم مبانی روانشناختی ما باید فرد را حداقل در طول یک دوره مورد روانکاوی و مشاوره روانشناسی قرار دهیم و صرف ارجاع به گزارش‌های نیروی انتظامی و براساس ارزیابی‌های جرم شناختی و بزه شناختی نمی‌توانیم یک نتیجه‌گیری کلان داشته باشیم.»
>فقدان حس اطمینان اقتصادی
وی ادامه داد:« اما در مسئله مورد بحث یک موضوعی نهفته است و آن اینکه آیا ما در جامعه‌ای مشغول زندگی هستیم که دچار شکاف‌های طبقاتی شده و این شکاف‌ها در سطح فردی تبعات اجتماعی و پیامدهای روانشناختی برای افراد گوناگون ایجاد می‌کنند یا خیر؟ به نظر من در این خصوص امکان این وجود دارد که جامعه کنونی ایران را از منظر جامعه شناختی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به این نکته توجه کنیم که اگر در جامعه‌ای نظام اقتصادی یا به عبارت دیگر نظم مناسبات اقتصادی که مبتنی بر ایده تولید، توزیع، مصرف و توزیع عادلانه منابع، منافع، منزلت‌ها و محصولات و فرآورده‌ها است، دچار خدشه یا بی‌نظمی شود یا منطق حاکم بر مناسبات اقتصادی از طرف شهروندان به مثابه نظم و مناسبات منطقی تلقی نشود چه تبعاتی می‌تواند برای جامعه داشته باشد؟ یعنی فقدان نظم و منطق مناسبات اقتصادی چه پیامدهایی می‌تواند بر روی ابعاد روانشناختی افراد بگذارد؟ به نظر من این مسئله یکی از نقطه‌های گره وضعیت فعلی جامعه ایران است که در آن سیاست گذاری‌های اقتصادی نتوانسته نظم و منطقی را که بر آن حاکم است نسبت به جامعه و طبقات و اقشار جامعه به گونه‌ای شکل دهد که افرادی که در ذیل این نظام اقتصادی در حال زندگی کردن هستند احساس اطمینان پیدا کنند. نبود، کمبود یا فقدان حس اطمینان اقتصادی، تبعات گوناگونی در ساحت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی برای افراد ایجاد می‌کند. »
>دارایی؛ هستی بخش وجود افراد
این جامعه شناس تصریح کرد:« نکته دیگری که می‌تواند مورد توجه باشد این است که نظام سرمایه‌داری به انحای گوناگون مناسباتی را در جامعه ایجاد می‌کند که افراد به جای زیست مبتنی بر خودشکوفایی وجود انسانی به سمت داشتن دارایی بیشتر سوق داده می‌شوند؛یعنی شخصیت و ارزش انسان‌ها بر اساس خودشکوفایی‌هایی وجودی آن‌ها سنجیده نمی‌شود بلکه بر اساس دارایی‌ها و داشته‌های مادی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر نگاه ما در جامعه و در مناسبات سرمایه‌داری به جای اینکه به سمت ابعاد وجودی باشد به سمت ساحت میزان دارایی مالی و مادی می‌رود و چنین رویکردی ابعاد روانشناختی نیز برای انسان رقم می‌زندیعنی مثلا فردی که نتواند خودرو، منزل یا کار داشته باشد و یا نتواند از فرزند خود حمایت مالی کند تا زندگی مناسبی داشته باشد فاقد آن چیزی است که به او معنا می‌دهد، چون این نظام سرمایه‌داری ساختار را به گونه‌ای شکل داده که اگر فردی موجودی بانکی نداشته باشد وجودش نیز ابتدایی و طفیلی است. این دیالکتیک بین "داشتن" و "وجود" باعث می‌شود انسان دچار اختلالات روانی شود و این اختلالات صرفا جنبه‌های درون شخصیتی ندارد بلکه ساز و کارهای ساختار اجتماعی به گونه‌ای است که اگر فردی حداقل‌ها را نداشته باشد تبعات این امر به درون فرد ریخته می‌شود و فرد را از درون دچار فروپاشی می‌کند. حسادت مورد پرسش نیز ممکن است یکی از جنبه‌های این امر باشد، به دلیل ساختارهای بسیار قوی نظام سرمایه‌داری در جامعه به این معنا که تمام مناسبات اجتماعی ما مبتنی بر پول است و ساختارهای این نظام تبعاتی را برای افراد جامعه ایجاد می‌کند که اگر فردی شاخصه‌هایی مانند مسکن، کار، درآمد و... را نداشه باشد به معنای واقعی کلمه دچار بیماری‌های روانی می‌شود. »
>تحمیل فقر از بیرون، احساس پوچی از درون
میری ادامه داد:«ساختارهای موجود این اختلالات را تحمیل می‌کنند و بعد افراد آن‌ها را درونی می‌کنند و در اینجا اتفاق دیگری نیز رخ می‌دهد؛ وقتی دائم منطق سرمایه که مبتنی بر داشتن دارایی است مانند پتکی بر ذهن و روان افراد زده می‌شود آرام آرام بنیان‌های جهان بینی آن‌ها نیز دچار تغییر و تحول می‌شود و ارزش‌های مبتنی بر وجود و معنویات، جایگزین ارزش‌های مادی می‌شوند. رشد فزاینده اخلاق سرمایه سالاری باعث می‌شودانسان‌هایی که دسترسی کمتری به سرمایه از جمله سرمایه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و دینی دارند در جوامعی مانند جوامع معاصر شدیدترین ضربه‌ها را متحمل شوند. در برخی از جوامع که به این مسئله اشراف دارند تلاش می‌کنند به گونه‌ای با سیاست گذاری‌های جبرانی اختلافات موجود بین سطوح بالای جامعه و سطوح مستضعفین جامعه که فقر بر آن‌ها تحمیل شده را تا حدودی تعدیل کنند. در جامعه امروز ایران به نوعی به دلیل ضعف دستگاه دولت و به دلیل از هم پاشیدگی شیرازه‌های نظام اقتصادی و از بین رفتن منطق تغییر و تحولات مناسبات اقتصادی این فاصله به جای تعدیل در حال گسترش است و به موازات این گسترش امراض و بیماری‌های فردی نیز به مشکلات جامعه شناختی می‌تواند افزوده شود و در کنار این تقلیل یافتن جایگاه جهان بینی معنوی و جایگزین شدن آن با ارزش‌های سرمایه سالارانه باعث می‌شود افراد از درون نیز دچار پوچی شوند. »