فرصت‌طلب‌های خودساخته!

بابک خطی‪-‬ تورم و شرایط اقتصادی رانتی باعث ایجاد یک طبقه‌ی فوق برخوردار گردیده است که به واسطه‌ی روابط خاص، از منابعی که متعلق به تمام مردم است بسیار بیش از آنچه حق یا لیاقت‌شان است برداشت و خاصه‌خرجی می‌نمایند. ویژه‌خواری‌هایی که در هر شرایط-چه تحریم، چه مذاکره، چه بالا و چه پایین رفتن قیمت ارز و...- بدون اینکه استعداد یا تحلیل اقتصادی خاصی داشته باشد و صرفا به‌واسطه‌ی داشتن رانت و وصل بودن مرحمتی به روابط و اخبار آینده‌ی بازار، سود نصیب‌شان می‌کند.
نکته‌ی دردناک و قابل تاسف این است که توجیه‌گران و به اصطلاح تئوریسین‌های این نوع اقتصاد نهایت سعی و تلاش خود را می‌نمایند تا ثروت بی‌حساب و کتاب و در حال افزایش این طبقه را ناشی ازتدبیر، استعدادهای فردی و خبرگی بالای این افراد نشان دهند. امری که پس از مدتی بر بسیاری از خود این افراد هم مشتبه شده و باعث می‌شود در عین غوطه وری کامل در رانت، فکر کنند متکی به نفس، دارای هوش اقتصادی و کارآفرین! هستند.
در کنار این تخیلات، برداشت‌های مکرر و بی‌رحمانه از سرمایه‌های ملی کشور به انحای مختلف و هدر دادن آن به بدترین شکل‌های ممکن باعث می‌شود-و در واقع تا حدی شده است- طبقه‌ی متوسط اقتصادی بی‌ثبات و لغزان شده، به‌تدریج فرو بریزد و طبقات اقتصادی آسیب‌پذیر هم پرشمارتر گردند.
مسئله‌ای که باعث می‌شود بسیاری از افراد این طبقات علیرغم تلاش فراوان، داشتن علم و توان کافی، دچار مشکلات عدیده‌ی اقتصادی برای چرخاندن یک زندگی عادی و ایجاد رفاهی نسبی باشند و حتی ممکن است برای عده‌ی بسیار زیادی از این افراد علیرغم وجود شایستگی‌های لازم کار هم وجود نداشته باشد.


این شرایط متناقض باعث تشدید هرچه بیشتر اوضاع در دو سر این طیف و ایجاد شکاف طبقاتی عمیقی می‌گردد که در همراهی با زوال روزافزون طبقه‌ی متوسط، گسل‌های اجتماعی-اقتصادی جامعه را فعال و ناپایدار کرده، امکان بروز نابسامانی‌های اجتماعی و برون ریزی‌های ناشی از خشم را بالا می‌برد.
از طرفی باید اذعان نمود بسیاری از افرادی که از نظر اقتصادی در طبقات برخوردار و خصوصا متوسط قرار دارند با صرف تلاش و ممارست و از راه‌های کاملا سالم به وضعیت کنونی خود رسیده‌اند.
اما متاسفانه نابسامانی و خشونت‌های اجتماعی مورد اشاره که حاصل خشمی غریزی و خام هستند، برای انتخاب گروه هدف خود آداب و ترتیبی نمی‌جویند و طوفان ناشی از آن تمام گروههای اقتصادی و اجتماعی را در می‌نوردد. هرچند که باید اذعان نمود هرچه به سمت برخوردار طیف نزدیکتر می‌شویم احتمال وقوع این موارد بیشتر خواهد شد و این همان موضوعی است که هم صاحبان دیسکورس طبقات فوق برخوردار خصوصا رانتی -برای حفظ خود هم که شده- و هم حاکمیت برای مدیریت و بهبود شرایط باید چاره‌ای برای آن بجویند. استدلال سخیفی که در توصیف فقر و شوریدگی و خشم اجتماعی-اقتصادی توام با آن توسط تئوریسین‌های اقتصاد رانتی ارائه می‌گردد در ادامه‌ی همان بزرگنمایی‌های کاذب مخصوص این طبقه است و به‌طور خلاصه اینگونه تحلیل می‌شود که نداری و فقر این طبقات، ناشی از بی‌عرضگی و پخمگی خود آنان تلقی می‌گردد که به خاطر آن، از تامین اسباب یک زندگی با رفاه معمول ناتوان هستند.
این توجیه‌گران یک‌طرفه به قاضی رفته، با انکار تمام مبانی اصلی رشد خود مثل محو شدن گفتمان شایسته سالاری در تامین نیروی کاری، رشد گلخانه‌ای با کود رانت و وصل به منابع قدرت اقتصادی -که بدون اینها اصلا وجود نداشتند - با ادبیاتی مبتذل افراد طبقات آسیب‌پذیر را بی‌جربزه و پخمه خطاب می‌کنند که البته - سوای اصل توزیع تساوی چنین صفاتی در تمام طبقات هرم اجتماعی- اگر واقعا قرار بر پخمه‌شناسی باشد، ساکنین این طبقه که بدون عنایات باباجان و مامان‌جان یا سنگر گرفتن پشت حساب‌های بانکی‌ای که مستقیما با سرقت از اموال عمومی پر شده است، چیزی برای ارائه ندارند، انصافا حرفهای زیادی برای گفتن دارند و نکته‌ی غم‌انگیز ماجرا این است که همین پخمگان فرصت طلب در قامت کارآفرینان خودساخته مدام در حال افاضات، انتقاد از نداری سایرین و آموزش روش‌های خودباوری به بقیه هستند.
برای برون رفت، علاوه بر مقابله با فساد و اقتصاد رانتی نیاز به تغییر رویکردی اساسی وجود دارد که به جای جرم‌انگاری و سرکوب این خشم یا حداکثر درصدد تسکین آن با مسکن‌های موقت بودن، وجود آن به عنوان واقعیتی انکارناپذیر در عرصه پذیرفته گردد و به آن ارزش مثبت برای تحلیل و درک شدن داده شده و به چشم علائم و نشانه‌هایی بدان نگریسته شود که با کار روی آن به تشخیص و درمان مشکلات و بیماری‌های اصلی‌ای خواهیم رسید که جامعه را گرفتار کرده و این خشم صرفا معلول و نشانه‌ای از وجود آن‌ها بوده‌است.