قصه پریان روسی در سرمای جانسوز سیبری

قصه پریان روسی در سرمای جانسوز سیبری عطا کالیراد* در فصل نخست منشأ گونه‌ها (۱۸۵۹)، «داروین» به منظور معرفی نظریه تکامل خود برای تبیین دگرگونی جانداران در طبیعت، به جاندارانی که به دست انسان اهلی شده‌اند، می‌پردازد. روش «داروین» برای توضیح آنچه در طبیعت به خودی خود رخ می‌دهد، مقایسه آن با فرایندی است که آگاهانه و در بسیاری از مواقع ناآگاهانه، به دست انسان رخ می‌دهد: انتخاب مصنوعی. بسیاری از هم‌عصران «داروین»، تنوع اقسام اهلی را به تنوع اشکال اولیه1 این نژادها نسبت می‌دادند. (مفهوم نژاد در این بستر صرفا اشاره به اشکال متنوعی است که آشکارا با هم متفاوت‌اند اما نه آن‌قدر که به عنوان گونه‌های مختلف طبقه‌بندی شوند). در چارچوب این نگرش، نژادهای مختلف سگ‌های اهلی، از سگ چوپان آلمان تا پودِل، هریک از شکل‌اولیه‌ای نشئت گرفته‌اند؛ اما از منظر «داروین»، اشکال اهلی حاصل انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه انسان بوده‌اند و از نیاکانی وحشی مشتق می‌شوند. آزمودن فرضیه «داروین» در باب فرایند اهلی‌شدن چندان آسان نیست اما «دیمتری بِلیایِف»2، ژنتیک‌دانی پیشرو در اتحاد جماهیر شوروی در میانه قرن بیستم دست به آزمون این فرضیه زد. انجام چنین آزمایشی در شوروی و در دوره تسلط «تروفیم لیسنکو»3، شارلاتی که باورهای غیرعلمی خود را به عنوان جایگزینی انقلابی برای ژنتیک «واپس‌گرایانه» غربی به سران شوروی به‌ویژه «استالین» فروخته بود، کار سراسر متهورانه‌ای بود. «بلیایف» در مؤسسه سیتولوژی و ژنتیک، واقع در شهرک علمی (آکادم‌گورودک4) در شهر نووسیبرسک5 در سیبری، آزمایش خود برای فهم فرایند اهلی‌شدن را در میانه قرن بیستم آغاز کرد. در این آزمایش، رام‌ترین روباه‌ها به عنوان والدین نسل بعد برگزیده می‌شدند و تغییرات رفتاری و ریختی روباه‌ها در این آزمایش انتخاب مصنوعی ثبت و ضبط می‌شد. «لی اَلِن دوگَتکین»6، تکامل‌دان، رفتارشناس و مورخ علم آمریکایی، به همراه «لیودمیلا ترات»7، ژنتیک‌دان روس، داستان جذاب آزمایش روباه را در قالب کتابی جذاب با عنوان رام‌کردن روباه سرکش8 روایت کردند. «لیودمیلا ترات» خود از همکاران «دیمتری بلیایف» بود و از علم‌ورزانی بود که نقشی پررنگ در آزمایش روباه داشت و هنوز هم سرگرم ادامه این آزمایش است. پس از خواندن این کتاب و جذابیت یافتن، راقم این سطور تصمیم به ترجمه این کتاب گرفت که به مدد دوستان انتشارات فاطمی اخیرا به چاپ رسید.9 پس از پایان ترجمه این کتاب، امکان گفت‌گو با «لی دوگتکین» در باب این اثر مهیا شد که ترجمه آن را با اندکی جرح و تعدیل، در ادامه این متن می‌خوانید.
رؤیاپردازی  علمی  در  میانه  شبی  قیرگون
کالیراد: خوش‌وقتم از این ملاقات مجازی. چه شد که از ماجرای آزمایش روباه در شوروی باخبر شدید و چه شد که آزمایش را جذاب یافتید و رام‌کردن روباه سرکش را در بابش نگاشتید؟
دوگتکین: همانند شما، من نیز تکامل‌دان هستم و طی سالیان چشمم به مقالاتی در باب این آزمایش افتاده بود؛ دقیقاً به یاد ندارم که نخستین‌بار چه زمانی از این آزمایش خبردار شدم، اما یحتمل در یکی از کلاس‌های درس تکامل، استادی به این آزمایش اشاره کرده‌ بود. ازاین‌رو، از کلیات این آزمایش باخبر بودم و می‌دانستم که در این آزمایش روباه‌هایی با دم‌هایی پیچ‌خورده و گوش‌هایی آویزان پدیدار شده‌اند. مدت‌ها بعد، در حوالی سال ۲۰۱۰ میلادی، در پی موضوعی برای نگارش کتابی در باب تاریخ علم بودم. در این زمان به یاد آزمایش روباه افتادم و از آنجا که آثاری دیگر در باب زیست‌شناسی و تکامل در روسیه نگاشته ‌بودم10، از ماجرای «لیسنکو» و اوضاع زیست‌شناسی در شوروی در دوره «بلیایف» باخبر بودم و تصور کردم که رژیم «لیسنکو» مطمئنا بر آزمایش روباه سایه افکنده بود، چراکه این آزمایش در اوج یکه‌تازی «لیسنکو» آغاز شد. نگارش کتابی در باب تاریخ علم برای عموم مردم نیازمند چند ویژگی است: ویژگی نخست جنبه علمی جذاب است که به نظرم آزمایش روباه از این منظر جذابیت فراوانی دارد و [پیش از نگارش کتاب] می‌دانستم که جنبه‌های جذابی از این آزمایش نیز وجود دارد که به زبان روسی انتشار یافته و من از آن بی‌خبرم. جنبه سیاسی بالقوه این آزمایش نیز بر جذابیتش می‌افزاید. علاوه بر این، همه شیفته سگ‌ها هستند و مشتاق‌اند تا بفهمند سگ‌ها چگونه طی سالیان دراز اهلی شده‌اند. به همین علت تصور کردم که نگارش کتابی در این باب شاید جالب باشد. در حرکتی که شاید گستاخانه به نظر آید، بدون مقدمه‌چینی، رایانامه‌ای به «لیودمیلا ترات» نگاشتم، به این امید که او انگلیسی بداند! ذکر کردم که تکامل‌دان و مورخ تاریخ علم هستم و مایلم تا داستان جذاب این آزمایش را برای مخاطب عام روایت کنم. متعجب شدم که او در اندک‌زمانی پاسخ رایانامه مرا داد و اظهار داشت که او مدت‌ها چنین ایده‌ای را در سر می‌پرورانده ‌است. پیش از من نویسندگانی به او مراجعه کرده‌ بودند، اما «لیودمیلا» آنان را مناسب این کار نیافت، ولی به سبب پیشینه من تصور کرد که می‌توانیم در باب این پروژه به گفت‌وگو بنشینیم. این سرآغاز مکاتبه من و «لیودمیلا» بود. پس از مکاتبات فراوان، در ۲۰۱۰ یا ۲۰۱۱ میلادی، به این نتیجه رسیدم که دست به نگارش این کتاب بزنیم. اجازه دهید نکته‌ای دیگر را نیز در اینجا ذکر کنم و پیشاپیش بابت چنین پاسخی طولانی به پرسش کوتاه شما پوزش می‌خواهم. در ادامه این مکاتبات، از یکی از دوستانم که به زبان روسی مسلط است یاری جستم و به مدد او توانستم بحث‌های جزئی‌تری با «لیودمیلا» داشته باشم. در میانه این مکاتبات، «لیودمیلا» به پرسش‌های علمی من بی‌رودربایستی پاسخ می‌داد، اما هر بار که بحث را به «لیسنکو» یا وقایع روزمره آزمایش روباه می‌کشاندم، او بی‌درنگ پا پس می‌کشید. تلاش کردم تا به او القا کنم که برای جذب مخاطب عام باید به این مسائل پرداخت تا مخاطب جذب داستان شود و از قِبَل این مسائل مباحث علمی مرتبط را بیاموزد. با وجود این، او همچنان میلی به پرداختن به جنبه‌های غیرعلمی آزمایش نشان نمی‌داد. فهمیدم که مشکل از من است: «لیودمیلا» در آن زمان 87 سال داشت و اکنون در اوایل دهه 90 زندگی خود است؛ او در شوروی دوره استالین بزرگ شده بود. برای چنین فردی صحبت در باب علم با دیگران آسان است، اما صحبت در باب موضوعات سیاسی و زندگی روزمره تنها با نزدیکان مباح است. ما صرفا همکار بودیم و دیگر هیچ. از این رو تصمیم گرفتم که به روسیه سفر کنم و با «لیودمیلا» و دیگرانی که در آزمایش روباه نقش داشتند دمخور شوم و روباه‌ها را نیز از نزدیک ببینم. در ۲۰۱۲ میلادی عازم این سفر شدم و پس از آن همه چیز دگرگون شد؛ پس از این ملاقات، نمی‌شد جلوی بحث‌های مبسوط «لیودمیلا» در باب این موضوعات را گرفت! این چنین رام‌کردن روباه سرکش شکل گرفت.
کالیراد: رابطه «لیسنکو» با این آزمایش بسیار جذاب بود. «واویلوف»11 نیز با وجود آنکه ژنتیک‌دانی سرشناس در شوروی بود نتوانست از چنگ «لیسنکو» بگریزد. درخصوص «دیمتری»، او آزمایش خود را مخفیانه در محیطی آغاز کرد که پذیرای چنین رویکرد تکاملی‌ای نبود؛ زیست‌شناسی تکاملی را علمی واپس‌گرایانه می‌انگاشتند که می‌بایست جای خود را به زیست‌شناسی تکاملی نوین و همسو با مکتب فکری غالب حاکمیت می‌داد. با توجه مطالعه شما در باب «دیمتری بلیایف» و «لیسنکو» و شناخت از شخصیتی چون «کروپوتکین»، به نظرتان این داستان چه درسی در باب چگونگی پیشرفت علم به ما می‌دهد؟ چراکه گه‌گاه آزمایش‌های علمی را در بستر پارادایمی غالب تصویر می‌کنیم اما در آزمایش روباه، آزمایش علمی سنخیتی با پارادایم غالب [لیسنکو] ندارد و باید در خفا انجام شود. افزون بر این پرسش، از نظر شما چه عللی به فروپاشی غلبه لیسنکوگرایی در شوروی انجامید.


دوگتکین: این پرسش مبسوط است. کتاب «والِری سویفر» در این باب بسیار سودمند است12. نخست، در باب چگونگی ازمیان‌رفتن نفوذ «لیسنکو»، به نظر عوامل بسیاری منجر به پایان سلطه او شدند. شاید مهم‌ترین علت این باشد که در اواخر دوره «لیسنکو»، حتی مقامات شوروی نیز پی‌ برده بودند که «لیسنکو» خزعبلات به هم می‌بافت و پیشنهادهایش در عمل هیچ نتیجه‌ای در پی ندارند. «لیسنکو» با دعوی اینکه می‌تواند قحطی گسترده در شوروی را حل کند به جایگاه پرنفوذ خود در ژنتیک و تا حتی پزشکی، دست یافته بود؛ وقتی به این جایگاه دست یافت دیگر به آسانی نمی‌شد او را از تخت به زیر کشید، اما ناکار‌آمدی رویکردش در نهایت سران کشور را نیز از او رویگردان کرد. به‌علاوه او دست راست «استالین» و مشاور علمی او بود و با مرگ «استالین»، بخشی زیادی از نفوذ «لیسنکو» نیز از میان رفت. در کتاب رام‌کردن روباه سرکش نیز اشاره می‌کنیم که در آغاز آزمایش روباه، «لیسنکو» همچنان در صدر بود، گرچه از نفوذش کاسته شده بود، چراکه این دوره هم‌زمان با رهبری «خروشچف» بود. «خروشچف» نیز تحت نفوذ «لیسنکو» بود، اما دختر «خروشچف»13، که آموزش غربی دیده بود، می‌دانست که «لیسنکو» شارلاتانی بیش نیست و پدرش را قانع ‌کرد تا از «لیسنکو» روی بگرداند. اندک‌اندک دیگران، از جمله برندگان جایزه نوبل در شوروی، بر ضد «لیسنکو» اظهارنظر کردند. جمله این عوامل از قدرت «لیسنکو» کاستند، اما با همین این توضیحات، بازهم بیش از یک دهه دیگر لازم بود تا حکومت شوروی اقرار کند که پیروی از «لیسنکو» چه اشتباه عظیمی بود. درخصوص داستان «لیسنکو» و رابطه آن با پیشرفت علم، من عموما از پیش‌بینی آینده بر مبنای وقایع گذشته اجتناب می‌ورزم، اما به نظرم وضع جامعه علمی ما از دوران «لیسنکو» بسیار بهتر شده و امکان ظهور چنین پدیده‌ای بسیار اندک است. با وجود این به نظرم باید به استفاده ابزاری علم‌ورزان به دست اهالی سیاست توجه کنیم. در مورد «لیسنکو»، او سراسر طالب چنین استفاده ابزاری به دست «استالین» و دیگر مقامات شوروی بود، اما امروز نیز در رابطه با موضوعاتی چون گرمایش جهانی، در ایالات متحده سیاست‌مدارانی هستند که انبوه داده‌ها و یافته را نادیده می‌گیرند و انگشت‌شمار متخصص‌نما می‌یابند تا مُهر علم بر آنچه باب میل آنان است بزنند. به مدد چنین سیاست‌مدارانی، این متخصص‌نماها به جایگاه‌های والای تصمیم‌گیری در حاکمیت دست می‌یابند. البته چنین مواردی به هولناکی دوره «لیسنکو» نیستند؛ دوره‌ای که در آن علم‌ورزان به سبب باورهای علمی اخراج شده یا سر از زندان درمی‌آوردند، اما شباهت‌هایی وجود دارد. درخصوص تکامل نیز مواردی مشابه در ایالات متحده رخ می‌هد: سیاست‌مداری که با تکامل سر جنگ دارد، خلقت‌گرایی با مدرک دکتری را می‌یابد و تا در باب «جدل در باب تکامل» فغان سر دهد. «لسینکو» بدترین نمونه از درآمیختن علم و سیاست در صد سال اخیر بود، اما نباید آسوده باشیم و هموراه باید مراقب بروز چنین پدیده‌ای بود. نمی‌دانم کی و کجا چنین اتفاقی خواهد افتاد، اما گریزی از آن نیست.
کالیرد: موافقم که درس‌گرفتن از گذشته برای پیش‌بینی آینده ضروتا رویکرد مناسبی نیست چراکه تاریخ آزمایشی است که تنها یک ‌بار انجام شده است. برگردیم به آزمایش روباه؛ شما به مزرعه روباه‌ها در نووسیبرسک سفر کردید و آنان را از نزدیک دیدید. در ویدئوهایی که در فضای مجازی از این روباه‌ها یافت می‌شود آنان اهلی به نظر می‌رسند، گرچه انتظار دگرگونه اساسی یک گونه طی پنجاه و اندی سال بی‌جاست. از منظر تکاملی، بحث از بدل‌کردن یک گونه به گونه دیگر بی‌معناست. بر اساس تجربه شخصی شما، این روباه‌ها را چگونه یافتید؟
دوگتکین: باید به این نکته اشاره کنم که پیش از فروپاشی شوروی، ۳۰۰ تا ۵۰۰ روباه برای آزمایش در مزرعه نگهداری می‌شدند اما به سبب مشکلات مالی پس از فروپاشی شوروی، جمعیت به حدود ۱۰۰ قلاده کاهش یافت اما هرگز جمعیت چنان کاهش نیافت که آمیزش خویشاوندی در میان روباه‌ها مشکل‌ساز شود. در اواخر دهه 90 میلادی، شرایط مزرعه بهبود یافت و اکنون اندازه جمعیت روباه‌های آزمایش بار دیگر به ۳۰۰ - ۵۰۰ قلاده افزایش یافته است و آزمایش نیز همچنان در جریان است. ویدئوهای این روباه‌ها در فضای مجازی تنها بخشی از داستان را به تصویر می‌کشند. میزان رام‌بودن این روباه‌ها و شباهت رفتاری آنان به سگ‌ها شگفت‌آور است. همان‌طورکه اشاره کردید، نمی‌توان روباه‌ها را به سگ بدل کرد چراکه هریک مسیر تکاملی خاص خود را طی کرده‌اند اما این روباه‌ها به حدی شگفت‌آور به سگ می‌مانند. رفتار سگ‌مانند آنان با انسان به سبب آموزش نیست بلکه انتخاب مصنوعی سبب این دگرگونی شده است. ریخت آنان نیز بسیار به سگ شبیه است: دم‌هایشان پیچ‌خوره است و صورت‌هایشان، برخلاف روباه‌هایی که در طبیعت می‌بینید و پوزه نوک‌تیزی دارند، دورامتر و سگ‌مانند است. رفتار و ریختشان مانند سگ دوستانه است. مزرعه روباه بسیار بزرگ است و روباه‌ها در چند کپر در مزرعه نگهداری می‌شود و حدود ۵۰ روباه در در یک کپر یافت می‌شوند. وقتی به ۱۰۰ متری این کپرها نزدیک شوید و روباه‌ها شما را ببینند چنان شادمانی نشان می‌دهند که قابل وصف نیست. این واکنش صرفا به این علت نیست که انسان‌ها به روباه غذا می‌دهند. من رفتارشناس هستم و از توصیف انسانوار رفتار حیوانات حذر می‌کنم، اما روش دیگری برای توصیف رفتار این روباه‌ها وجود ندارد. آزمایش روباه آشکارا موفقیت‌آمیز بوده و سریع‌تر و شگفت‌آورتر از آنچه «بلیایف» و «ترات» تصور می‌کردند به نتیجه رسید. آزمایش اکنون به سال ۶۰-۶۱ رسیده است که برابر با همین تعداد نسل است. آنچه را در ۶۰ نسل در این آزمایش به وقوع پیوسته، شاید بتوان برابر با دگرگونی‌ای که شاید طی ۶۰۰۰ نسل در طبیعت رخ می‌دهد، دانست. ویدئوهای رفتار این حیوانات دقیق هستند، اما باید از نزدیک آنها را دید تا عمق دگرگونی را دریافت.
کالیراد: یکی از جذابیت‌های کتاب رام‌کردن روباه سرکش، شباهت آن به یک رمان است چراکه شخصیت‌های این داستان به زیبایی توصیف شده‌اند. راستین‌بودن این داستان جذابیت فرعی آن است. می‌خواهم اندکی درباره شکل‌گیری ایده آزمایش روباه در ذهن شخصیت اصلی داستان، «دیمتری بلیایف»، توضیح دهید.
دوگتکین: در کتاب اندکی به ریشه‌های ایده آزمایش او می‌پردازیم. برادر کهتر «دیمتری» نیز ژنتیک‌دان بود؛ زمانی که «دیمتری» ۱۰ تا ۱۲ ساله بود، برادرش دوستان ژنتیک‌دان خود را به خانه دعوت می‌کرد و طی این دورهمی‌ها، بحث‌های پرسر و صدای علمی درمی‌گرفت. او دوران کارشناسی را در دانشکده کشاورزی گذراند و در آنجا با همه قسم جاندار اهلی سر و کار داشت. افزون بر این، کیفیت آموزش ژنتیک در آن مرکز بالا بود چراکه پیش از ظهور «لیسنکو»، اتحاد جماهیر شوروی یکی از قطب‌های ژنتیک در سطح جهان بود؛ افراد از سراسر جهان برای مطالعه ژنتیک به شوروی می‌رفتند. پس از شرکت در جنگ ‌جهانی دوم و دریافت مدال شجاعت، او شغلی در مؤسسه‌ای مربوط به تولید خز در موسکو می‌یابد و در آنجاست که با روباه‌ها آشنا می‌شود. مشاهده برخی ویژگی‌های ژنتیکی در میان روباه‌ها او را به تفکر در باب سرشت ژنی صفات روباه انداخت؛ او با آثار «داروین» در باب اهلی‌سازی آشنا بود و هنگام بررسی روباه‌ها ناخواسته آنان را با سگ‌ها مقایسه می‌کرد و همین مسئله او را به غور و غوص در باب ژنتیک فرایند اهلی‌سازی کشاند. اگر حافظه یاری کند، تصور می‌کنم در اتاقی که به یادبود «بلیایف» در مؤسسه سیتولوژی و ژنتیکی در نووسیبرسک اختصاص دارد نسخه‌ای از کتاب «داروین» در باب اهلی‌سازی را خواهید یافت که انباشته ‌است از یادداشت‌های «دیمتری».
کالیراد: در دهه‌های اخیر، تکامل آزمایشگاهی امکان بسیاری از پرسش‌های بنیادین در باب تکامل موجودات زندگی مانند جبر و بخت در تکامل را فراهم کرده است. آزمایش روباه از این منظر بسیار جذاب می‌نماید، چراکه منجر به تغییر شگرف رفتار و ریخت روباه‌ها شد. به نظرتان این آزمایش چه اطلاعاتی در باب فرایندهای بنیادین تکامل به دست می‌دهد؟
دوگتکین: هرچه هدف نیاکان ما از اهلی‌کردن بوده باشد -تولید انبوه گوشت، شیر، تخم یا ترابری و پاسبانی- آنان باید جاندارانی را برای اهلی‌کردن برمی‌گزیدند که از همان ابتدا به انسان حمله نمی‌کردند. «بلیایف» تصمیم گرفت تا این پیش‌فرض در باب اهلی‌سازی را بیازماید و این‌گونه آزمایش روباه شکل ‌گرفت. طرح او این بود که آرام‌ترین روباه‌ها را به عنوان والدین نسل بعد انتخاب کند و این تنها معیار انتخاب والدین در این آزمایش تا به امروز بوده است. دگرگونی‌های دیگری که در کتاب به تفصیل توضیح داده‌ایم صرفا نتیجه جانبی انتخاب رام‌ترین روباه‌هاست. این مشاهده تصور ما در باب چگونگی اهلی‌شدن را زیر و رو کرد و به دیدگاه غالب در باب اهلی‌شدن بدل شده است. البته پیشرفت‌های بسیاری از زمانی «بلیایف» در فهم این فرایند صورت گرفته‌، اما باید متذکر شوم که وقتی آثار نخستین «بلیایف» را می‌خوانم، آثاری که ۱۰، ۱۵ سال پیش از آغاز آزمایش انتشار یافته بودند، شگفت‌زده شدم که او تا چه حد فراتر از دیدگاه عصر خویش در باب اهلی‌سازی می‌اندیشید. ایده‌های آن زمان «دیمتری» را امروزه تحت عنوان حوزه تکامل-تکوین14 طبقه‌بندی می‌کنیم اما این حوزه در زمان «بلیایف» وجود نداشت. او اساسا فهم ما از چگونگی اهلی‌شدن جانداران را متحول کرد.
پی‌نوشت‌ها:
1- Prototype
2- Dmitry Konstantinovich Belyayev
3- Trofim Denisovich Lysenko
4- Akademgorodok
5- Novosibirsk
6- Lee Alan Dugatkin
7- Lyudmila Nikolayevna Trut
8- How to Tame a Fox (and Build a Dog): Visionary Scientists and a Siberian Tale of Jump-Started Evolution
9- رام‌کردن روباه سرکش، تهران: انتشارات فاطمی، ۱۴۰۰.
10- دوگتکین پیش‌تر کتابی در باب کروپوتکین نگاشته است:
The Prince of Evolution: Peter Kropotkins Adventures in Science and Politics (2011)
11- نیکولای واویلف (Nikolai Vavilov) از برجسته‌ترین ژنتیک‌دانان شوروی با دیدگاه‌های ضد علمی «لیسنکو» آشکارا مخالفت کرد و از این رو در ۱۹۴۱ دستگیر شد و به مرگ محکوم شد. او در ۱۹۴۳ در زندان جان باخت.
12- Valery N. Soyfer, Lysenko and the Tragedy of Soviet Science, 1994.
13- Rada Khrushcheva
14- evo-devo؛ حوزه‌ای که تلاش می‌کند با درآمیختن زیست‌شناسی تکاملی و تکوین، تصویری دقیق‌تر از چگونگی تکامل موجودات به دست دهد.
* پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی
 مؤسسه ماکس پلانک در توبینگن، آلمان