اسرائیل آموزش دیدگان خود را در ساواک از ایران خارج کرد!

روز‌های اکنون، تداعی‌گر تصویب و تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، معروف به «ساواک» است. از این روی و در خوانش جوانب گوناگون کارنامه این نهاد، با دکتر جواد منصوری تاریخ پژوه و مبارز انقلاب اسلامی به گفتگو نشسته‌ایم. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

ضرورت‌ها و بستر‌های پیدایش «ساواک» را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
امریکایی‌ها بعد از ورود به ایران در شهریور ۱۳۲۰، به تدریج توانستند در قسمت‌ها و بخش‌های گوناگون از دستگاه‌های حاکمیتی وقت ایران نفوذ پیدا کنند. از سوی دیگر با تضعیف انگلستان در جنگ جهانی دوم، عملاً زمینه برای سلطه عوامل امریکا بر ایران به خصوص پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فراهم شد. پس از این رویداد، امریکا طبعاً برای استقرار سلطه پایدار خود در ایران برنامه‌های گسترده‌ای را در بخش‌های مختلف به اجرا در آورد. مثلاً در بخش نظامی، امریکا با مدیریت، برنامه‌ها و سلاح‌های خود، ارتش جدیدی را سازماندهی کرد که بحث گسترده‌ای دارد و در جای خویش بسیار مهم است. در بخش اقتصادی نیز امریکا سازمان برنامه و بودجه را به طور کامل در اختیار گرفت. امریکایی‌ها در بخش فرهنگی نیز با سرمایه‌گذاری سنگین کار‌های بسیار گسترده‌ای انجام دادند که آن هم بحث بسیار گسترده‌ای دارد. در این میان، اما امریکایی‌ها برای بخش امنیتی کشورمان هم به سازماندهی جدیدی پرداختند، چراکه پیش از آن فقط شهربانی و ژاندارمری، عمده کار امنیتی- انتظامی کشور را انجام می‌دادند، ولی امریکایی‌ها این دو سازمان را کافی نمی‌دانستند و تشکیلات جدیدی را برای جمع‌آوری اطلاعات و همچنین مقابله با مخالفان رژیم پهلوی و مهم‌تر از آن مخالفان سلطه امریکا بر ایران طراحی کردند. تشکیلاتی با نام «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» که مخفف آن «ساواک» می‌شد. به این ترتیب فرمانداری نظامی که در سال‌های ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ و به ریاست تیمور بختیار به وجود آمده بود، توسعه پیدا کرد و تجهیز بیشتری شد و رسماً به‌صورت قانونی، تحت عنوان «ساواک» بازسازی شد. طبیعتاً این سازمان مأموریت داشت تمامی اطلاعات امنیتی و انتظامی در ایران را جمع‌آوری کند. این تشکیلات، طبیعتاً نیاز به آموزش، تجهیزات و همچنین هدایت داشت. طبیعتاً امریکایی‌ها آنچه را که در توانشان بود برای تقویت ساواک به کار گرفتند؛ لذا از همان ابتدا، یک دفتر نمایندگی CIA، در تشکیلات ساواک شکل گرفت. این دفتر، کارش هدایت، نظارت، آموزش و کمک به ساواک و متقابلاً گرفتن اطلاعات از ساواک برای استفاده دستگاه‌های امریکایی بود. البته امریکایی‌ها مستقیماً در فعالیت‌های ساواک حضوری نداشتند و فقط بر آن نظارت می‌کردند، اما تمام امکانات را برای دستیابی به اطلاعات، در اختیار مدیران ساواک می‌گذاشتند. به این ترتیب ساواک به تدریج آنچنان گسترده و قدرتمند شد که از نظر اختیارات و بودجه، کاملاً سقفی نامحدود داشت! بنابراین در آن دوران گفته می‌شد که سازمان ساواک ایران، یکی از چند سازمان اطلاعاتی- امنیتی دنیاست! برخی آن را در رتبه چهارم قرار داده، برخی هم رتبه پنجم به آن می‌دادند. گویا امریکایی‌ها مأموریت جمع‌آوری اطلاعات امنیتی کشور‌های همسایه را نیز به ساواک سپرده بودند؟


بله. عملاً یک شبکه ویژه ارتباطاتی و بیسیم برای کشور‌های همسایه طراحی شده بود که ساواک به وسیله آن از کشور‌های همسایه اطلاعات کسب می‌کرد و بعد از یک به اصطلاح دسته‌بندی ویرایشی، به امریکایی‌ها تحویل می‌داد! حتی یک پایگاه ویژه در شمال نیز برای کنترل شوروی طراحی شده بود. واکنش انگلیسی‌ها به فعالیت‌های امنیتی امریکایی‌ها در ایران چه بود؟
نکته‌ای که حائز اهمیت است، اینکه بعد از تأسیس ساواک و گسترش نفوذ امریکا بر ایران، دولت انگلستان که طی یکی دو قرن بر ایران سلطه پیدا کرده و برای خود حق آب و گِلی قائل بود، نه به عنوان اعتراض، بلکه به عنوان یک پروژه امنیتی جداگانه، یک دفتر ویژه اطلاعاتی در دربار ایران درست کرد! در واقع انگلیسی‌ها شاه ایران را قانع کردند که به یک دفتر ویژه اطلاعات، برای خود احتیاج دارد! پس از تأسیس این دفتر ویژه، حسین فردوست به ریاست آن منصوب شد. فردوست از یک طرف قائم‌مقام رئیس ساواک و از سوی دیگر رئیس «دفتر ویژه اطلاعات دربار» بود. این دفتر ویژه اطلاعات در دربار، کارش این بود که تمام اطلاعات سراسر کشور از ارتش و سایر نیرو‌های مسلح و حتی ساواک و تمامی دستگاه‌های دولتی را جمع آوری کند و نهایتاً در اختیار انگلیسی‌ها قرار دهد! یعنی به عبارت دیگر و به موازات ساواک، یک دستگاه اطلاعاتی دیگر هم در ایران به‌وجود آمد. این دفتر کار اجرایی نداشت و فقط به کار جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. بر اساس پاره‌ای شواهد، از مقطعی مسئولیت آموزش بازجو‌ها و شکنجه‌گران رژیم را کشور اسرائیل برعهده داشته است، اینطور نیست؟
ظاهراً بعد از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، رژیم به این نتیجه می‌رسد که ساواک، ضعیف‌تر از آن است که تصور می‌کرده و نیاز به تقویت بیشتری دارد. چون در جریان قیام ۱۵ خرداد، رژیم شاه کاملاً غافلگیر شد! این مسئله نشان می‌داد که رژیم، اطلاعی از سطح جامعه ندارد و نمی‌داند در چنین مواقعی چه باید انجام دهد؛ بنابراین بعد از ۱۵ خرداد، موساد در ساواک، دفتری تأسیس می‌کند و آموزش مأموران و مدیران ساواک و تجهیز وسایل شکنجه را برعهده می‌گیرد. نیرو‌های آموزش دیده توسط این دفتر، به مراتب خشن‌تر و مجهزتر از پیشینیان بودند و برای سرکوب مبارزان، همه امکانات در اختیارشان قرار می‌گرفت! دفتر موساد در ساواک، با اسم رمز «دفتر زیتون» به تمامی اسرار ایران و کشور‌های همسایه دسترسی داشت و به عبارت دیگر از این مقطع، ساواک به نوعی جاسوس اسرائیل در کشور‌های همسایه هم شد! لذا به دلیل اینکه این مأموران آموزش دیده ساواک، در بهمن ۱۳۵۷ به دست نیرو‌های انقلاب بیفتند، اسرائیل با ارسال یک هواپیمای ویژه به تهران همه آن‌ها را از کشور خارج کرد! البته چند نفری از این افراد، قبول نکردند که از ایران بروند که بعد‌ها توسط نیرو‌های انقلاب دستگیر و در دادگاه محاکمه و نهایتاً اعدام شدند. آیا اطلاعات جمع‌آوری شده توسط این سازمان به طور کامل در اختیار دولت ایران نیز قرار می‌گرفت یا تنها در راستای حفظ منافع امریکا و اسرائیل، جمع‌آوری می‌شد؟
تا جایی که امریکا و اسرائیل لازم می‌دیدند! قطعاً این اطلاعات و به تمامی، مورد استفاده سازمان‌های اطلاعاتی امریکا و اسرائیل قرار می‌گرفت. چه آن‌هایی که مربوط به ایران بود و چه آن‌هایی که مربوط به کشور‌های همسایه می‌شد. همانطور که گفتم، ساواک با یک شبکه مخابراتی قوی، از کشور‌های همسایه هم اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد. چون در آن دوره، هیچ یک از کشور‌های همسایه با اسرائیل رابطه نداشتند. به همین خاطر هم اسرائیل نمی‌توانست در کشور‌های همسایه ایران حضور مستقیم داشته باشد. ایران تنها کشوری بود که می‌توانست این راه ارتباطی را ایجاد کند؛ بنابراین تهران، مرکز فرماندهی اطلاعاتی کل امریکا و اسرائیل در منطقه شده بود! چه شد که رژیم پهلوی تصمیم گرفت برای سرکوب مبارزان «کمیته مشترک ضد خرابکاری» راه‌اندازی کند؟
در بهمن ۱۳۵۰، رژیم پهلوی متوجه شد با وجود اقداماتی که تاکنون انجام گرفته، ساواک آنچنان که باید در سرکوب نیرو‌های انقلاب، موفق نبوده است! بنابرای تشکیلات جدیدی را تحت عنوان «کمیته مشترک ضد خرابکاری» یا «کمیته مشترک امنیتی» تشکیل داد. این کمیته مشترک از نیرو‌های ساواک، شهربانی، ژاندارمری و اداره دوم ارتش تشکیل می‌یافت. علاوه بر این نیرو‌های داخلی، دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا و اسرائیل هم با این تشکیلات همکاری داشتند. به همین دلیل از سال ۱۳۵۰ به بعد، میزان دستگیری‌ها، شکنجه‌ها، محکومیت‌ها و تعداد زندانیان مخالف رژیم، به سرعت بالا رفت! رژیم شاه حتی از سال ۱۳۵۴ به بعد، زندانیان سیاسی‌ای را که دوره محکومیتشان تمام شده و باید از زندان آزاد می‌شدند را آزاد نمی‌کرد! توجیه سیستم هم این بود که نمی‌خواهیم امنیت کشور به هم بخورد! برای همین تا سال ۱۳۵۶، عملاً فردی از زندانیان سیاسی را آزاد نکردند! این کمیته اوایل خردادماه ۱۳۵۲، به سه واحد اجرایی، اطلاعاتی و پشتیبانی نیز تقسیم شد. با توجه به اینکه در سالیان اخیر، پرویز ثابتی ادعا کرده که در آن دوره مبارزان اصلاً شکنجه نمی‌شدند، بلکه این افراد درون خانه‌های تیمی خود، یکدیگر را می‌زدند و آثار جراحت روی بدنشان را خود ایجاد می‌کردند، بگویید که آغاز شکنجه در ساواک، به چه مقطعی بازمی‌گردد و به چه اشکالی اعمال می‌شد؟
شکنجه بعد از کودتای ۲۸ مرداد و از دوره‌ای که تیمور بختیار رئیس فرمانداری نظامی شد، آغاز شد. بختیار، شکنجه‌های وحشتناکی علیه مبارزان اعمال می‌کرد. علاوه براین امروزه در موزه عبرت ایران، ابزار شکنجه‌ای که از قبل از انقلاب در آنجا باقی مانده، نشان می‌دهد که در آن زمان، شکنجه به مدرن‌ترین شکل آن وجود داشته است. از طرفی در مقابل یک پرویز ثابتی که می‌گوید شکنجه نبوده، هزاران زندانی که آثار شکنجه هنوز روی بدنشان است، می‌گویند که ما در آن دوران شکنجه شدیم! یا این هزاران انسان، همگی دروغ می‌گویند و پرویز ثابتی راست می‌گوید، یا این پرویز ثابتی است که دروغ می‌گوید! ادعای یک نفر بهایی که هنوز هم مشخص نیست که خودش به تنهایی چند نفر را کشته است، محل اعتنا نیست! قرآن می‌فرماید: «یا أی‌ها الذین ءامنو إن جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا أن تصیبوا قوماً بجهله فتصبحوا علی ما فعلتم نامین...» یعنی: «اگر یک آدم فاسق برای شما حرفی زد که مورد قبول نبود، بروید تحقیق کنید....» ما هم باید برویم و تحقیق کنیم و ببینیم که اصل داستان چیست؟ وقتی شهید بزرگوار رجایی، در سازمان ملل پایش را بلند کرد و روی میز گذاشت و به دنیا گفت ببینید این جای شلاق‌ها و عملکرد ساواک و رژیم پهلوی است، چرا آن زمان کسی نیامد بگوید رجایی دروغ می‌گوید؟ حال بعد از ۴۰ سال، پرویز ثابتی آمده و می‌گوید این‌ها خودشان خود را شکنجه می‌کردند! از سوی دیگر به هر حال، معمولاً اینطوری است که وقتی شما به داخل زندان می‌روید و از تک تک زندانیان می‌پرسید شما را به چه جرمی دستگیر کرده و به اینجا آورده‌اند، حتی یک نفرشان هم نمی‌گوید من فلان جرم را مرتکب شده‌ام! همه می‌گویند بی‌خود ما را دستگیر کرده و به اینجا آورده‌اند! از این نظر تعجبی ندارد که پرویز ثابتی هم چنین حرفی بزند! جالب است که حتی در همان اروپا و امریکا نیز بسیاری از ضدانقلابیون، پرویز ثابتی را بابت این حرفش هو کرده و کتابش را جلو رویش پاره کردند و گفتند: «تو دروغ‌می‌گویی! تو جنایتکاری!» از یاد نبریم که خود شاه، در سخنرانی ۱۴ آبان ۱۳۵۷، در رادیو و تلویزیون به صراحت اعلام می‌کند: «شاید اقداماتی انجام شده باشد که نباید می‌شده است....» شاه در یکی از مصاحبه‌های خود نیز وقتی راجع به ساواک و شکنجه‌هایش سؤال می‌شود، می‌گوید: «ممکن است کار‌هایی اتفاق افتاده باشد که من از آن خبر ندارم!....» وقتی شاه چنین اعترافی می‌کند، آن وقت پرویز ثابتی می‌گوید نه، این‌ها در خانه‌های خود، خودشان را شکنجه می‌کردند! این حرف خیلی مسخره‌ای است. البته اخیراً یکی از مقامات ساواک در بی‌بی‌سی نیز ادعا کرده تنها شکنجه معمول در ساواک، شلاق بود! چون به هر حال متهمان، در خصوص نقشه‌های ضدامنیتی خود باید به نکاتی اعتراف می‌کردند که در حالت عادی چنین نمی‌کردند! در کمیته مشترک، غیر از شلاق زدن از چه نوع شکنجه‌هایی استفاده می‌شد؟
حال خوب است که این مأمور ساواک، به یک نوع از شکنجه‌ها اعتراف کرده است! ولی بهتر است از یاد نبریم که تهرانی هم که یکی از بازجو‌های معروف ساواک بود و در آخر کار رژیم به اسرائیل نرفت و دستگیر شد، در دادگاه انقلاب به تمام انواع شکنجه‌ها اعتراف کرد! همین تهرانی یکی از تخصص‌هایش این بود که دستش را به‌گونه‌ای در گوش افراد می‌زد که پرده گوش طرف پاره می‌شد! بسیاری از افراد در زندان، پرده گوششان توسط سیلی‌های تهرانی پاره شده بود! همچنین این فرد، معده زندانیان را طور خاصی می‌گرفت و می‌چرخاند که خونریزی می‌کرد! این‌ها یکی دو مورد نیست که بگوییم چند هزار نفر دروغ می‌گویند! ما اصطلاحی در علم اصول داریم به‌نام خبر متواتر! یعنی اگر مطلبی را تعداد زیادی از افراد در جا‌های مختلف بگویند، برای ما می‌تواند قابل قبول باشد. اگر یکی دو نفر بگویند، انسان می‌تواند تردید کند، ولی اگر آن خبر را ۱۰ هزار نفر بگویند، آیا باز هم می‌شود تردید کرد؟ الان پرویز ثابتی در همین سؤال گیر افتاده که شما یک نفر می‌گویید که در آن دوران شکنجه نبوده، ولی ۱۰ هزار نفر می‌گویند که شکنجه بوده، حال ما به آن ۱۰ هزار نفر باید بگوییم دروغگو و به تو یک نفر بگوییم راستگو؟! برخی همچون حامد الگار، بر این ادعا هستند که ساواک با میدان دادن به انجمن حجتیه در بهایی ستیزی دستی داشت! از سوی دیگر، همه می‌دانند که شاه در حمایت از بهائیت، مرزی نمی‌شناخت! این دو رویکرد، چگونه با یکدیگر جمع می‌شوند؟
بله، گزارش‌های زیادی در مورد فعالیت‌های بهائیان و فساد و اختلاس وابستگان به این فرقه، از اداره ساواک استان‌های مختلف داریم که برای مرکز فرستادند، ولی مرکز به جای پیگیری مسئله، از اداره مذکور خواسته است در آن موضوع دخالتی نداشته باشند! مثلاً گزارشی از گرگان، به دفتر مرکز ارسال شده که سرلشکر مزینی خون مردم این منطقه را در شیشه می‌کند و اموال مردم را تصرف و به نام خود کرده و موجب نارضایتی مردم شده است!...، اما از مرکز جواب آمده: فضولی موقوف، این مسائل به شما ربطی ندارد! از شیراز هم گزارشی در خصوص فعالیت‌های بهائیان به مرکز ارسال شده: «بهائیان می‌گویند شاه هم بهایی است! منتها نمی‌خواهد این موضوع را اعلام کند!....» مرکز در جواب این گزارش نوشته: «این موضوع به شما مربوط نیست، در این زمینه‌ها دخالت نکنید!....» من کتابی به نام «قیام ۱۵ خرداد، به روایت اسناد» در دو جلد نوشتم که حدود ۸۰۰ صفحه سند دارد. تعدادی از آن سند‌ها مربوط به بهائیان است. حتی در این کتاب، نامه رئیس‌جمهور وقت امریکا به شاه را آورده‌ام که در آن نوشته: «این بهائیان دوستان ما هستند، هر طور می‌توانید به این‌ها کمک کنید!....» در رویکرد‌های خرد و کلان رژیم شاه، اصل بر حمایت از بهائیان بود و البته در کنار آن، فروکاستن مخالفت‌ها به چالش انجمن حجتیه با بهائیت! شاه از کجا به این نتیجه رسید که باید تشکیلات عریض و طویل ساواک را جمع یا محدود کند؟ و آیا بعد از اینکه کمیته مشترک منحل شد، مرکز مخفی ساواک، به جای دیگری انتقال پیدا کرد؟
توجه داشته باشید که شاه، سازمان ساواک را جمع نکرد، بلکه این شاپور بختیار بود که در روز‌های آخر رژیم، یعنی در هفدهم یا هجدهم بهمن ۱۳۵۷، اعلام کرد که ساواک را منحل کرده‌ام! لذا وقتی ساواک منحل شد، کمیته مشترک هم منحل شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی، چندان طولی نکشید! همان روز‌ها درِ زندان قصر هم باز شد و زندانیان بیرون آمدند. فاصله زمانی در این میان، خیلی کم و شاید در حدود ۱۰، ۲۰ روز است. اما در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، مردم به مراکزی همچون «خانه سرهنگ زیبایی» برخوردند که بسیاری از تجهیزات شکنجه ساواک آنجا نگهداری می‌شد و این تصور را ایجاد کرد که ساواک اسماً منحل شده، ولی در مراکز و نقاط دیگر، به فعالیت خود ادامه می‌دهد؟
بله، آن خانه، یکی از مراکز مخفی ساواک بود. ساواک در داخل شهر، تعدادی خانه مخفی داشت که جاسوس‌هایش به آن‌ها رفت و آمد می‌کردند. خانه سرهنگ زیبایی هم از مشهورترین خانه‌های مخفی ساواک بود که شناسایی شد وگرنه این نهاد، خانه‌های مخفی دیگری در خیابان ۱۷ شهریور، خیابان سلسبیل یا در دیگر نقاط مختلف شهر تهران داشت. عده‌ای مدعی شده‌اند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از بدنه ساواک، جذب سیستم امنیتی جمهوری اسلامی شدند! این مسئله چقدر صحت دارد و آیا از این طریق، نفوذی صورت گرفته است، یا خیر؟
اصلاً! این دروغ را ضدانقلاب درست کرده است! دروغ گفتن هم که هزینه و زحمت ندارد! در این میان، اما باید ببینیم واقعیت چه بوده است؟ البته دولت موقت مهندس بازرگان، مدت کوتاهی از مأموران اداره هشتم ساواک که مخصوص شناسایی جاسوسان خارجی بود، استفاده کرد. به این دلیل که در شرایط پس از انقلاب، ممکن بود آن‌ها علیه کشور، فعالیت‌های جاسوسی انجام دهند. بعد هم مأموران این اداره، بازنشسته یا برکنار شدند و نیرو‌های انقلاب، سازماندهی شدند و کار را به دست گرفتند. به کارگیری برخی نیرو‌های اداره هشتم ساواک، شاید به کمتر از یک سال برسد! قطعاً هم تعدادی از مأموران اداره هشتم، در شناسایی جاسوسان خارجی با دولت‌موقت همکاری داشتند.