دولت در ایران از ساخت تا برساخت

علی کاکادزفولی
دکترای جامعه‌شناسی سیاسی
 دولت به شکل امروزی آن یکی از ارکان اصلی سیاست مدرن است و بواسطه جایگاه مهمی که در تعیین مناسبات در سطوح مختلف دارد، همواره جزو موضوعات بحث‌برانگیز بوده است. در فهم فرایندهای مرتبط با دولت، هم توجه به ماهیت ساخت دولت اهمیت پیدا می‌کند و هم برساخته‌هایی که بتدریج از آن برای بخش‌های مختلف جامعه شکل می‌گیرد. از آنجایی که دولت‌ها همواره در جایگاه قدرت قرار می‌گیرند و ذات پایداری آنها مبتنی بر ایجاد و حفظ قدرت است، الگوهای رفتاری معین و محدودی در نسبت با جامعه دارند؛ در عوض ارتباطی که از سوی بخش‌های مختلف جامعه با دولت برقرار می‌شود، بسیار متنوع و پیچیده است.
 این ارتباط‌ها را می‌توان در میانه طیفی جای داد که در یک سر آن به کلی ساخت دولت مدرن، نفی می‌شود و در سر دیگر آن دولت به طور تمام و کمال سرنوشت جامعه را دراختیار می‌گیرد و بر آن تأثیر می‌گذارد. احتمالاً مشهورترین کسانی که بواسطه ستیزشان با دولت متمرکز با مشخصه دولت‌ستیزی برجسته شده‌اند، آنارشیست‌ها هستند که البته ستیزشان تنها به ساخت دولت محدود نمی‌شود؛ بلکه فراتر از آن رفته و هیچ نوع ساخت قدرت متمرکز مبتنی بر زور و اجبار را به رسمیت نمی‌شناسند. با وجود این مفهوم، دولت‌ستیزی تنها محدود به کسانی که دولت را به رسمیت نمی‌شناسند، نیست؛ بلکه طیف‌های دیگری هم هستند که بسته به نوع دولت، با آن به ستیزه‌جویی برمی خیزند. یادداشت حاضر مدخلی است بر مفهوم دولت‌ستیزی که سعی دارد به بیان مفهوم کلی این پدیده در نسبت با ساخت دولت در ایران بپردازد و در آینده بتدریج  به ابعاد دیگر این موضوع پرداخته خواهد شد.


 
مفهوم دولت‌ستیزی
عبارت دولت‌ستیزی حداقل در این نوشتار بار سیاسی یا ارزش‌گذارانه ندارد و ستیز با دولت، به معنای نفی کلی ساخت آن است، نه لزوماً نقدهایی که از سوی جریان‌های سیاسی ناهمسو با دولت روی کار، صورت می‌گیرد. اگرچه عبارت «دولت‌ستیزی» در ایران از غنای نظری برخوردار نیست، اما رگه‌هایی از مفهوم آن را در برخی نوشته‌ها و نظریه‌هایی که درباره پیشینه دولت و ارتباط آن با جامعه ارائه شده‌اند، می‌توان یافت. همواره در مقاطع زمانی متفاوت از تاریخ ایران، دولت‌ها از نظر میزان قدرت و اقتداری که دراختیار داشته‌اند، متفاوت بوده‌اند و حتی در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی که بیشتر دولت‌ها برای دو دوره روی کار بوده‌اند، باز هم بواسطه شرایط متغیر داخلی و بیرونی، دو دوره متفاوت را پشت‌سر گذاشته‌اند؛ اما سؤال اینجا است که جامعه ایران در هرمقطع زمانی مصادف با دولت‌ها چه درک و تصوری از آنها داشته است؟ آیا فهم جامعه از دولت، فهمی کلی بوده که با آمد‌وشد دولت‌ها چندان دچار تغییر نشده است؟ یا اینکه این فهم در نسبت با هر دولت، منعطف و سیال بوده است؟ این پرسش‌ها به طور خاص در ارتباط با دولت‌های پس از پیروزی انقلاب موضوعیت پیدا می‌کنند؛ زیرا در این زمان است که میان دولت به معنای قوه‌مجریه و حاکمیت به معنای تمامیت قدرت سیاسی تفکیک به وجود می‌آید؛ از این نظر این موضوع که جامعه تا چه اندازه میان دولت و حاکمیت تفکیک قائل شده و نسبت بین آنها را چگونه می‌بیند، حائز‌اهمیت می‌شود. عبارت «دولت‌ستیزی» توصیفی اغراق‌آمیز از نگاه بدبینانه به دولت است که بر مبنای آن نهاد دولت، در هر زمان و در هر شرایطی مقصر تمامی مشکلات شناخته می‌شود. بخشی از این نگاه بدبینانه از ابتدا وجود نداشته و به مرور بواسطه ناتوانی برخی دولت‌ها در حل برخی از مشکلات به وجود آمده و یا شدت پیدا کرده که تبیین آن در زمینه‌های خاص خود امکان‌پذیر است؛ اما بخش دیگر این نوع نگاه، به تلقی کلی از چیستی دولت و نسبت آن با مشکلات بازمی گردد که این تلقی کلی ممکن است چندان با اتفاقات جزئی و متعدد تغییری پیدا نکند؛ بلکه دریافتی کلی است که به مرور زمان در حافظه جمعی ساخته می‌شود، اما این دریافت کلی چگونه به وجود می‌آید و چه عواملی بر شکل‌گیری آن تأثیرگذارند؟
 
عوامل مؤثر بر نگاه بدبینانه به دولت
به نظر می‌رسد در جامعه امروز ایران، آمد‌وشد دولت‌های مختلف و تجاربی که داشته‌اند، بتدریج و در گذر زمان برساختی از دولت را در اذهان شکل داده است که براساس آن، تصویری نادرست از دولت و کارکردهایش صورت گرفته است. چند عامل بر این دریافت کلی تأثیرگذار بوده‌اند؛ اول، مواجهه سیاست‌زده با امر حکمرانی که در فقدان یا کمرنگ بودن نهادهای واسطه‌ای میان جامعه و حاکمیت، سعی کرده سیاست را در چهارچوب منافع جناحی تفسیر و تحلیل کند. دوم، بدبینی تاریخی نخبگان سیاسی به پدیده دولت است؛ در تاریخ ایران، چه قبل از مشروطه و چه پس از آن تا قبل از پیروزی انقلاب، نخبگان سیاسی به خاطر آنکه دولت را مظهر تمامیت‌خواهی و اقتدارگرایی به حساب آورده‌اند، عمدتاً نگاه مطلوبی به دولت نداشته‌اند و با توجه به اینکه سازوکارهای چرخش نخبگان هم چندان نهادمند و کارآمد نبوده‌اند، بیشتر نخبگان سیاسی درحقیقت در ردیف روشنفکران سیاسی قرار داشته‌اند و وجه شاخص روشنفکران نیز مخالفت آنها با قدرت‌های سیاسی حاکم بوده است. درحالی که بعد از انقلاب، تقریباً وجه افتراق میان نخبگان سیاسی و روشنفکران برجسته‌تر می‌شود. بنابراین در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عمدتاً این روشنفکران هستند که یا بواسطه رسالتی که بر دوش خود به‌عنوان روشنفکر احساس کرده‌اند و یا بواسطه کسب اعتبار اجتماعی، در تقابل با دولت قرار گرفته و نگاهی بدبینانه به آن داشته‌اند و این بدبینی گاه آنقدر شدید می‌شود که به دولت‌ستیزی هم می‌رسد. سومین عامل مؤثر بر نگاه بدبینانه به دولت، نامأنوس بودن پدیده دولت مدرن برای جامعه بوده است؛ مواجهه جامعه ایرانی با ساخت دولت مدرن مواجهه‌ای تازه است؛ این تازگی از یک‌سو سبب می‌شود تا جامعه شناخت دقیقی از چیستی دولت و کارکردهای آن نداشته باشد و از دیگر سو، باعث می‌شود تا مواجهه دولت با خودش نیز دقیق و متعین نباشد؛ زیرا دولت نیز نهادی مستقل و مجزا از جامعه نیست؛ درنتیجه انعکاس خود را در آینه مجموعه‌ای از مناسبات، ارتباطات و بازخوردها در دنیای بیرونی می‌بیند و از طریق آن، هویت و ماهیت خود را باز می‌شناسد و زمانی که این انعکاس، تصویر درست و منسجمی را به دست ندهد، نهاد دولت در بازشناخت خویش نیز دچار مشکل خواهد شد. عامل چهارم مؤثر بر نگاه بدبینانه به دولت، مواجهه دولت‌ها با یکدیگر و تلاش برای حفظ اعتبارشان از طریق غیریت‌سازی دولت‌های قبلی بوده است. این موضوع البته در همه دولت‌ها یکسان نبوده و به فراخور شرایط تاریخی و اخلاق‌مداری دولت‌ها، شدت یا ضعف داشته است؛ اما در هرحال نمی‌توان از جریان‌سازی‌های رسانه‌ای، سیاسی و تاریخی که دولت‌ها نسبت به یکدیگر انجام داده‌اند، چشم پوشید.
 
ضرورت پرداختن به دولت‌ستیزی
اما چرا پرداختن به موضوع «دولت‌ستیزی» مهم است؟ به نظر می‌رسد نقد سیاست در ایران و تلاش در راستای ارتقای آن در سطوح مختلف بدون شناخت درست و دقیق از ماهیت دولت و کارکردهای آن ممکن نیست؛ اما این شناخت زمانی که مغشوش باشد و یا تحت‌تأثیر عوامل مختلف دچار اختلال شود، تحلیل‌ها را به بیراهه خواهد برد. طبعاً همان‌گونه که اشاره شد، بخشی از نگاه‌های بدبینانه به ساخت کلی دولت، بواسطه ناکارآمدی‌های دولت‌ها در مقاطع مختلف بوده و در جای خود قابل ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی است؛ اما تمرکز این نوشته بر ادراکی کلی از دولت است که آن را پدیده‌ای نامطلوب می‌داند و تحت هر شرایطی به مخالفت با آن برمی خیزد. یکی از آسیب‌هایی که درحال حاضر در مواجهه نقادانه با ساخت کلی دولت مطرح است، عدم شناخت کارکردهای دولت و حتی عدم شناخت کژکارکردهای اقتضایی و طبیعی آن است. نداشتن تصویری مطلوب و معیاری درست از دولت، سبب شده تا در مقام سنجش، نقادی و ارزیابی نیز، نتوان از شاخص‌های معین و روشنی استفاده کرد. آنچه تا به امروز در نقد دولت‌ها در جمهوری اسلامی رایج بوده، حتی مقایسه دولت‌های ایران با دولت‌های خارجی نبوده است که حتی اگر این امر صورت می‌گرفت، بازهم نمی‌توانست مقایسه دقیق یا کارآمدی باشد؛ زیرا شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی در کشورهای مختلف یکسان نیستند و همچنین جایگاه کشورها از نظر منابع سیاسی و طبیعی در نظام بین‌الملل یکسان نیست. بلکه به نظر می‌رسد آسیب رایج در مواجهه نقادانه با دولت‌های جمهوری اسلامی بویژه در عرصه رسانه عمدتاً مقایسه برساخت رسانه‌ای ایران با برساخت رسانه‌ای از دولت‌های خارجی بوده و این مقایسه برساختی، آگاهانه نیست؛ یعنی مقایسه‌کنندگان و تحلیلگران رسانه‌ای، خود به طور آگاهانه قصد مقایسه برساخت‌ها را ندارند؛ بلکه مقایسه برساخت‌های دولت‌ها با این تصور صورت می‌گیرد که قرار است مقایسه ساخت‌های دولت‌ها انجام شود. البته استادان دانشگاه و نویسندگان آکادمیک کمتر دچار این اشتباه می‌شوند؛ زیرا روش‌مندی پژوهش‌های علمی اغلب مانع از آن می‌شود، اما به نظر می‌رسد در عرصه رسانه همچنان مقایسه‌های نادرست، تحلیل‌های نابجا به بار می‌آورد و برآیند تحلیل‌های نادرست نیز درمجموع تصویری نامطلوب از پدیده دولت ارائه می‌دهد.