آن روی پاریس!

 فرانسه بزرگ ترین کشور اروپای غربی با حدود 67 میلیون نفر جمعیت، پس از آلمان دومین کشور پرجمعیت در اتحادیه اروپا محسوب می‌شود. این کشور با آلمان، بلژیک، هلند، ایتالیا، اسپانیا و آندورا مرز مشترک دارد و دریای مدیترانه در جنوب و اقیانوس اطلس در غرب آن واقع شده‌اند. فرانسه یکی از زیباترین کشورهای جهان است. تنها جاذبه‌های طبیعی یا موقعیت منحصر به فرد جغرافیایی نیست که این کشور را زیبا می‌کند، فرانسه بیش از هر چیز زیبایی‌اش را وامدار هنر هنرمندانش است. در تابستان و بهار 2015 و 2017 دو بار به این کشور سفر و از شهرهای پاریس و استراسبورگ دیدن کردم. در گزارش پیش رو تلاش کرده‌ام فرانسه را از جنبه‌های کمتر شناخته شده آن و بر اساس تجربیات و مشاهداتم در این دو سفر معرفی کنم.
شهر رویاها و پر از جاذبه‌های گردشگری
برای بسیاری از مردم جهان، پاریس شهری رویایی است. پاریس نماد مد، زیبایی و مدرنیته است و بسیاری از مردم علاقه ‌دارند شهر خودشان را با پاریسی‌ها مقایسه کنند. من هم با همین دید و با اشتیاق برای بازدید از مکان‌هایی که همیشه رویای دیدنشان را داشته‌ام، وارد پاریس شدم. پاریس پر از جاذبه‌های گردشگری است. در هر خیابان و محله‌اش می‌توان ساعت‌ها سرگرم شد. بازدید از همه کاخ‌ها، بناها، موزه‌ها، پارک‌ها، میدان‌ها، خیابان‌ها و مجسمه‌های این شهر که گویا با گذشت قرن‌ها لای زرورق نگهداری شده‌اند، روزها و چه ‌بسا ماه‌ها به ‌طول می‌انجامد. بازدید از همه بخش های موزه لوور به تنهایی بیش از یک هفته زمان می‌برد. برای ورود به هرکدام از این مکان‌ها باید ساعت‌ها در صف ایستاد و به ‌نظر می‌رسد درآمدی که دولت فرانسه از محل گردشگران خارجی کسب می‌کند از درآمد نفتی بسیاری از کشورهای صادر کننده نفت بیشتر باشد! ساعت 6 صبح وارد پایانه مسافربری پاریس شدم. مثل همیشه در اولین فرصت نقشه‌ای از مترو و سیستم حمل‌و‌نقل عمومی شهر تهیه کردم و با استفاده از مترو که در آن وقت صبح نسبتاً شلوغ بود، خودم را به هتل محل اقامتم رساندم. متروی پاریس شهری در زیرزمین است. پاریسی‌ها اغراق نمی‌کنند وقتی می گویند در هر نقطه پاریس که باشید تنها کافی است 10 دقیقه پیاده‌روی کنید تا خود را به اولین ایستگاه مترو برسانید. اما این شهر زیرزمینی هیچ بویی از هنر شهر رو  زمینی آن نبرده و ایستگاه‌های مترو اولین نقطه‌ای از این شهر هستند که پیش فرض‌های ذهنی بازدیدکنندگان را از بین می‌برند. ساختمان‌هایی بسیار ساده، گاه با سقف‌های طبله‌ کرده، لوله و تأسیسات بیرون ‌زده و دیوارهایی که سال‌ها از آخرین باری که رنگی به خود دیده‌اند می‌گذرد.
نیروهای ارتش، جزئی جدانشدنی
از خیابان ‌های فرانسه

اولین ورودم به فرانسه به شهر استراسبورگ بود، شهری کوچک و زیبا در نزدیکی مرز آلمان که مقر قانون ‌گذاری اتحادیه اروپا در آن واقع شده است. به ‌وسیله اتوبوس خودم را از فرایبورگ به استراسبورگ رساندم. پایانه‌های مسافربری در اروپا به ‌طور کلی با این پایانه‌ها در ایران متفاوت هستند. این پایانه‌ها به ویژه در شهرهای کوچک سکوهایی در وسط خیابان هستند که اتوبوس‌ها در کنار آن‌ها مسافران را سوار یا پیاده می‌کنند. از اتوبوس که پیاده شدم اولین چیزی که توجهم را جلب کرد سرباز زنی بود که اسلحه‌اش را با دو دست محکم گرفته و به من زل زده بود. در این شرایط دستپاچه شدم و سریع به دنبال گذرنامه ام گشتم تا در صورت نیاز آن را به خانم افسر نشان دهم، پیش از آن ‌که تصمیم بگیرد اسلحه‌اش را برای شلیک نشانه بگیرد! اما بانوی مد نظر خیلی زودتر از آن که فکر می‌کردم چشم از من برگرداند و مسافران دیگر را تحت نظر گرفت. نقشه جیبی‌ام را درآوردم و به سمت مرکز شهر راه افتادم. در تمام طول مسیر حضور نیروهای نظامی چشمگیر بود. ابتدا گمان کردم که حمله‌ای تروریستی رخ داده یا چند مظنون در خیابان مشاهده شده‌اند، اما بعدها فهمیدم که نیروهای نظامی جزئی جدا نشدنی از خیابان‌ها و معابر عمومی در فرانسه هستند. اشتباه نکنید، منظور از نیروهای نظامی نیروهای پلیس نیست، منظور خود ارتش است. کماندوهای ارتش با چهره‌هایی بی‌روح و اسلحه‌هایی آماده شلیک در همه جا حضور دارند و با نگاهی شکاک دور و بر را می‌پایند. می‌گویند خیابان های فرانسه سال‌هاست که محل حضور افسران نظامی است زیرا مسئولان این کشور بر این باورند که مردم باید حضور نظامیان را در کنار خود ببینند تا احساس امنیت کنند و از سویی تروریست‌ها و از بین ‌برندگان نظم و امنیت جامعه با حضور ملموس نیروهای نظامی کمتر جرئت خودنمایی خواهند یافت.
تعصب باورنکردنی به زبان فرانسوی
بسیاری از رفقای اروپایی من وقتی صحبت‌های من را از پشت تلفن با اعضای خانواده یا دوستان ایرانی‌ام می‌شنیدند، معتقد بودند لحن صحبت کردن به زبان فارسی به مراتب زیباتر از آلمانی و چیزی شبیه لهجه فرانسوی است. بسیاری از فرانسوی‌ها هم این موضوع را باور دارند و معتقدند زبان آن‌ها خوش‌آهنگ‌ترین زبان دنیاست و به جای زبان انگلیسی، زبان فرانسه باید به عنوان زبان بین‌المللی انتخاب می‌شد. همین مسئله تعصبی عمیق را در میان فرانسویان به‌ وجود آورده است. به عنوان خاطره‌ای جالب باید بگویم در یکی از روزهای اقامتم از آقایی محترم و میان‌سال، نشانی یکی از اماکن تاریخی در پاریس را پرسیدم. جواب سؤالم را به فرانسه داد، اما معلوم بود که انگلیسی می‌داند. دوباره با فرانسه دست و پا شکسته‌ سؤالی دیگر از او پرسیدم. این بار این جنتلمن فرانسوی ابتدا من را واداشت تا تک تک کلمات را چند بار به فرانسه تکرار کنم و هر بار لهجه‌ام را تصحیح کرد و برای بار آخر با انگلیسی فصیح جواب سؤالم را داد. چشم‌هایم از تعجب و کمی خشم گرد شده بود! لبخندی زد و گفت: «حیف نیست به جای زبانی به زیبایی فرانسه، زبان مزخرفی مثل انگلیسی را یاد می‌گیرید؟!»


رایج ‌بودن دزدی
در روز روشن در پاریس!

همه مسافرانی که از ایران به اروپا سفر می‌کنند می‌دانند که بهتر است از ایران یورو تهیه کنند و با خود به سفر ببرند اما در آن سال‌ها علاوه بر یورو، هر مسافر 300 دلار ارز مسافرتی دریافت می‌کرد که می‌توانست آن را به ارز کشور مقصد تبدیل کند. در اروپا نقد کردن دلار آمریکا تقریباً امری محال است و کمتر فروشگاه یا اقامتگاهی دلار را می پذیرند، از همین رو مجبور شدم دلارهایم را در صرافی‌ نزدیک کلیسای نتردام به یورو تبدیل کنم. از قبل شنیده بودم که دزدی در فرانسه و به ویژه پاریس امری رایج است و بهتر است حواس‌مان به وسایل و پول‌هایمان باشد. برای تبدیل پول از یکی از رفقای فرانسوی‌ام کمک گرفتم و زمانی که 300 دلار را به صرافی مد نظر دادم، 210 یورو به من برگرداند! با حسابی سرانگشتی متوجه شدم که حساب و کتاب درست نیست و جناب صراف باید بیشتر از این‌ها پس بدهد. رفیق فرانسوی‌ام هم این وسط حسابی هوای هموطنش را داشت و گفت که تنش‌هایی در جهان ایجاد شده که نرخ دلار آمریکا در برابر یورو سقوط کرده است! هر چه برایش توضیح دادم که دلار آمریکا که ریال ایران نیست که یک شبه تقریباً یک سوم ارزشش را از دست بدهد اما به خرج این دو فرانسوی‌ نرفت که نرفت! در بازگشت به هتل ارزش دلار آمریکا در برابر یورو و نرخ بهره قانونی را که صرافی‌ها می‌توانند بگیرند در اینترنت جست‌وجو کردم؛ جناب صراف چیزی حدود 67 یورو از حسابم دزدیده بود و هیچ کاری نتوانستم انجام بدهم!
روابط آزاد اما منحرفانه
 به ‌سبک فرانسوی

اروپایی‌ها به ویژه اروپای غربی‌، آزادی را به هر سبک و سیاقی تجربه می‌کنند. این آزادی‌ها گاه پا را از آزادی‌های فردی در جامعه فراتر می گذارد و وارد روابط انسانی می‌شود. اگر در حال پرکردن فرمی برای جایی باشید یا بخواهید صفحه پروفایل‌تان در یکی از شبکه‌های اجتماعی را پر کنید، به موردی برخواهید خورد به ‌نام وضعیت تأهل. در این حالت یا افراد مجرد هستند، یا متأهل، یا طلاق گرفته یا در یک ارتباط. اما فرانسوی‌ها به خصوص نسل جدید آن، پیشروی حالت عجیب و جدیدتری هستند به‌ نام روابط آزاد! این به آن معناست که اگر چه یک نفر به عنوان پارتنر اصلی(همسر) دیگری معرفی می‌شود، مثلاً در مهمانی‌ها و جشن‌ها او را همراهی می‌کند یا با او هم‌خانه می‌شود، اما هرکدام از طرفین روابط آزادی را با یک یا  چند نفر دیگر هم تجربه می‌کنند،  روابطی که نه‌ تنها از پارتنر خود بلکه از دوستان و آشنایان شان هم پنهان نمی‌کنند! آن‌ها اسم این کار را خیانت نمی‌گذارند! جالب است بدانید رویکرد جامعه و قدیمی‌ترها در مواجهه با این مسئله اصلا مثبت نیست به‌ طوری که این دسته از جوانان را منحرف می‌نامند و تا حدامکان در جمع‌های خصوصی خود از آن‌ها دوری می‌کنند.
لاکچری ‌ترین و فقیرترین افراد در خیابان شانز‌لیزه!
حتما تاکنون نام خیابان شانز‌لیزه را بارها و بارها شنیده‌اید. احتمالا از رفقای‌تان که آرام راه رفته‌اند، پرسیده‌اید که مگر در شانز‌لیزه قدم می‌زنند یا هر خیابان زیبا و مدرنی را به شانز‌لیزه تشبیه کرده‌اید. من هم مثل هر فرد دیگری بی‌صبرانه منتظر بودم این خیابان را از نزدیک ببینم یا در پیاده‌روهای زیبای آن قدم بزنم. اما واقعیتش را بخواهید آن چه دیدم با آن چه پیش از آن انتظار داشتم بسیار متفاوت بود. خیابان شانز‌لیزه به واقع تفاوت معناداری با خیابان‌های مهم در شهرهای بزرگ اروپایی به ویژه سوئیس و آلمان ندارد. شانز‌لیزه خیابانی عریض است که در هر دو طرف به زیبایی درخت کاشته شده و عمارت‌ها و بناهای تاریخی متعددی در پاریس در نزدیکی آن واقع ‌شده‌اند. در هر دو طرف این خیابان لوکس ترین و گران ترین هتل‌ها، کافه‌ها، رستوران‌ها یا فروشگاه‌های پوشاک و مد قرار گرفته‌اند. یک قهوه اسپرسو در این خیابان می‌تواند حداقل 20 یورو برای سفارش ‌دهنده آب بخورد. یکی دیگر از تفریحات بازدیدکنندگان از این خیابان عکس گرفتن  یا سواری کردن با اتومبیل‌های گران‌ قیمت است. مثلاً شما می‌توانید با پرداخت پولی نزدیک به 90 یورو پشت فرمان یک بوگاتی یا لامبورگینی زرد رنگ بنشینید و از عکاس بخواهید تا برای پروفایل صفحات اجتماعی تان از شما عکسی بیندازد!
اما این تمام واقعیت خیابان شانز‌لیزه نیست. در هر دو طرف این خیابان زن‌های جوان یا مردهای مسن دیده می‌شوند که با لباس ‌هایی مندرس و چشم‌هایی ملتمس مشغول گدایی هستند. بعضی از آن‌ها روی زمین دراز می‌کشند و برخی دیگر به ‌دنبال کسانی که به نظر متمول‌تر می‌رسند راه می‌افتند و ملتمسانه از آن‌ها تقاضای کمک می‌کنند.  در فرانسه بر خلاف بسیاری از کشورهای اروپایی، تکدی‌گری منع قانونی ندارد. البته می گویند بسیاری از این افراد از کشورهایی همچون سوریه و عراق هستند که به صورت غیرقانونی خودشان را به خاک فرانسه رسانده‌اند.
 
نگاه غیرانسانی فرانسوی‌ها
به آفریقایی‌ تبارها

فرانسه بیشتر از هر نقطه‌ای در اروپا شهروندان آفریقایی‌ تبار دارد. همواره تعدادی از اعضای تیم فوتبال این کشور را آفریقایی‌ تبارها تشکیل داده‌اند. بسیاری از آن‌ها ساکنان شمال آفریقا و از کشورهای مراکش، الجزایر و تونس بوده‌اند که در دوره استعمار فرانسه به این کشور مهاجرت کرده‌اند، زندگی تشکیل داده‌اند، کار کرده‌اند و دهه‌هاست شهروندی فرانسه را دارند. اما این سؤال همیشه برای من مطرح بوده که آیا این افراد با گذشت این همه سال در جامعه مقصد پذیرفته شده‌اند یا نه؟ البته که برای پاسخ قطعی به این پرسش، تعداد یک یا دو سفر به این کشور کفایت نمی‌کند، اما در ایام اقامتم مشاهداتی داشتم که آن‌ها را در ادامه بازگو می‌کنم. بارها پیش آمده که از رفقای فرانسوی‌ام درباره آفریقایی ‌تبارها پرسیده‌ام و آن‌ها همیشه گفته‌اند که آفریقایی‌ها وضعیت خوبی در این کشور دارند و قانون از آن ها مانند همه شهروندان فرانسوی حمایت می‌کند. اما در این مسئله و در لحن تقریباً همه دوستانم تبختری به چشم می‌خورد که گویی در حق مستعمره‌های خود لطف یا فراموش کرده‌اند که زمانی که کشوری به عنوان کشور تابعه به کشور اصلی ملحق می‌شود، عملاً شهروندانش هم شهروندان همان کشور محسوب می‌شوند. اما به نظر نمی‌رسید سیستم آموزشی در فرانسه همچون سیستم آموزشی در آلمان تلاشی برای تقبیح گذشته انجام داده باشد. می‌دانید بحث کردن با یک فرانسوی(طبق تجربه محدود من که قابل تعمیم دادن نیست) درباره مفاهیمی همچون استعمار فرانسه بی‌فایده است چرا که بسیاری از آن ها گمان می‌کنند آن ها مدنیت و مدرنیته را برای مستعمرات شان به ارمغان برده‌اند. یکی از روزها در کنار یکی از خیابان‌ها در بخش‌های مرکزی پاریس مقداری از مدفوع انسانی در وسط پیاده‌رو افتاده بود. بله مدفوع انسانی، وسط پیاده‌رویی در پاریس! بینی‌ام را به نشانه مشمئزکننده بودن صحنه مد نظر گرفته بودم که زنی میان سال که از روبه‌رو می‌آمد و با من چشم در چشم شده بود، غرولندکنان فریاد زد: «آفریقایی‌ها، آفریقایی‌ها!» یا قبل از این که وارد فرانسه شوم دوست فرانسوی‌ام به من پیشنهاد داد که مراقب وسایلم باشم، اما وقتی از او پرسیدم که مگر در فرانسه زیاد دزدی می‌شود جواب داد: «خوب بالاخره آفریقایی‌های زیادی در فرانسه زندگی می‌کنند!» همین جمله‌ها به ‌خوبی نشان می‌دهند که هنوز بعد از گذشت این همه سال مردم فرانسه، آفریقایی‌ها را فرانسوی به حساب نمی‌آورند و با نگاهی تحقیرآمیز و استعمارزده آن ها را شهروندان درجه دوم می‌دانند.