كنش اجتماعي هنر سوداي رهايي‌بخشي دارد

مريم آموسا
فرزين هدايت ‌زاده متولد 1349 گنبد كاووس است. او از جمله هنرمنداني است كه از كودكي دلبسته هنر شده است و همچون خيل عظيمي از افرادي كه راه ورودشان به دنياي هنر با خط باز شده، با خوشنويسي قدم در دنياي هنر گذاشته است. در 18سالگي پيش از ورود به دانشگاه، مدرك خوشنويسي را گرفته است. مجسمه‌سازي را از سال 1375 با قبولي در اين رشته دانشگاهي آغاز كرده و سال‌هاست كه به عنوان مجسمه‌ساز در اين رشته فعاليت مي‌كند. هدايت‌زاده تاكنون آثارش را در يك نمايشگاه انفرادي و بيش از 70 نمايشگاه گروهي به نمايش گذاشته است. او از اعضاي هيات‌مديره دوازدهمين دوره انجمن هنرمندان مجسمه‌ساز ايران است و در بسياري از رويدادهاي هنري ايران به عنوان هنرمند مدعو، داور و دبير حضور داشته است. معتقد است كنش اجتماعي هنر با تكيه بر تاثير و نفوذ هنر براي تغيير زندگي، در برابر كالاشدگي هنر، مقاومت كرده و در تلاش است هنري ارايه دهد كه انساني رهايي‌بخش، انتقادي و بازانديشانه باشد. با او درباره رويكرد اجتماعي هنرهاي تجسمي و به‌طور مشخص مجسمه‌سازي گفت‌وگو كردم.
   به كارنامه هنري شما كه نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم آثارتان در دو جهت مخالف، انتزاعي و مفهوم‌گرا شكل گرفته‌اند. اين رويكرد شما از كجا نشات مي‌گيرد؟
به گذشته كه نگاه مي‌كنم، آثارم همزمان در دو جهت انتزاع و مفهوم‌گرا پيش رفته‌اند. آثار انتزاعي من صرفا آثاري بصري هستند؛ راجع به سرزميني خيالي و سرگرمي‌هايي در حد شطح. چيدمان‌هايي براي نوازش بصري، تخيل و تصوري شاعرانه‌اند كه عينيت يافته‌اند. اين آثار به‌شدت شخصي و حاصل رابطه دغدغه‌هاي دروني عيني و خيالي من از دنيا هستند كه قابليت تبديل شدن به كالاي هنري را دارند. قرار گرفتن در برابر شيئي كه صرفا براي تماشا خلق شده باشد برايم يك سرگرمي نجيب است؛ طبيعتا يك جور سوييچ كردن از صفحه تك‌بعدي خوشنويسي نستعليق كه از كودكي به آن مشغول بودم، به فضاي سه بعدي مجسمه بود با همان قواعد زيباشناختي مترتب بر خوشنويسي نستعليق حسن تشكيل و حسن همجواري، حسن تركيب و چيدمان، سواد و بياض. اين موارد در طراحي چيدمان‌هاي صور خيال آثاري با همين عنوان نيز تاثيرگذار بودند. اين قواعد در روحيه و نگاه من پيش‌تر، توسط خوشنويسي و خط نستعليق دروني شده بود. 
   چرا شما كه دلبسته خوشنويسي هستيد، بخش عمده تمركزتان را روي مجسمه‌سازي و هنر جديد گذاشتيد؟
خب اين آثار با اينكه لطيف و دوست‌داشتني و خواستني بودند هيچ‌گاه مرا در خود متوقف نكردند و به گواهي آثارم هميشه در پي تجربه‌هاي تازه و ارتباط با مخاطب از طريق راه‌هاي كمتر تجربه‌شده نوين هستم. در جهان امروز ديگر به سختي مي‌شود از هنرمند معاصر به دليل مواجه شدن با چالش‌هاي پي‌درپي توقع وفاداري به يك ايده يا موضوع آرماني را داشت. آثار او پيوسته در انتقاد و كشمكش بين دو گفتمان رسمي و غيررسمي فرهنگ آفريده مي‌شود. 


   بررسي آثار شما نشان مي‌دهد كه اين آثار در تقسيم‌بندي‌هاي تاريخ هنري در شمار آثار اجتماعي قرار مي‌گيرد. اين تمايل شما به هنر اجتماعي  از كجا نشات مي‌گيرد؟
بله... اين درست است كه آثار من و بسياري از هنرمندان تجسمي امروزه نسبت معناداري با هنر اجتماعي نيز پيدا مي‌كنند. اين از حساسيت‌هاي من به عنوان يك هنرمند ناشي مي‌شود. آن‌گاه كه در يك جامعه خود را به عنوان يك شهروند مي‌انگارم؛ اگرچه يك هنرمند در جامعه به لحاظ تقدير هنرمندانه‌اش در مثال، مانند يك شهروند غريبه است. يك مسافر كه با فاصله به شهر مي‌نگرد. او در يك موقعيت بينابيني قرار دارد كه نه وابسته به طبقه فرادست حاكم است و نه در موقعيت طبقه منتقد حاكميت و اين در ميانه بودن به او فرصتي يگانه مي‌دهد تا به مسائل و موضوعات شخصي و اجتماعي با فاصله نگاه كند.
   آيا پرداختن به موضوعات اجتماعي در آثارتان آگاهانه بوده است؟
راستش نه خيلي. خواستم اين را گفته باشم كه لزوما اين‌طور نيست. چون اين وضعيت خيلي شيك و فلسفي است و مرا آدم خاصي جلوه مي‌دهد آن را انتخاب كرده باشم، نه اتفاقا در انتخابش خيلي نقشي نداشته‌ام. من اكنون و بي‌چون و چرا خود را در اين وضعيت دغدغه‌مند مي‌بينم. به عنوان يك هنرمند جهان سومي مقدرانه در اجتماعي زندگي مي‌كنم كه مبتلا به انواع كمبودها و كاستي‌هاي تاريخي است، نهادهاي مدرن در رفع نيازها و حقوق انساني شكل و قوام نيافته‌اند، موضوعاتي مثل جنگ، فقر، بي‌عدالتي، خشونت و موضوعات بنيادين ديگري همچون آزادي و حقوق بشر و پاسخگويي حاكميت هنوز محل دعواست، در اين كشاكش است كه حساسيت‌هاي من هنرمند برانگيخته مي‌شود و در اينجا با اينكه در دل وابسته به هنر ناب و انتزاعي هستم و آرزومندم كه در دنيايي آزاد مي‌توانستم به هنر ناب بپردازم، در اين موقعيت تبديل به بخشي از وجدان اجتماعي و تجربه احساسي و هيجاني و فرهنگي مردم مي‌شوم. 
   به عنوان مجسمه‌ساز، چرا فضا براي شما اهميت دارد؟
سال‌هاست كه فضا در آثار من اهميت دارد اما مدتي است به خاطر پرداختن به فضا مورد هجمه و انتقاد قرار مي‌گيرم. وقتي عنصر فضا براي مجسمه‌سازي اهميت دارد هنگام خلق اثر مي‌تواند فضا را كنترل كند اما در جهان بيرون كنترل فضا ميسر نيست و اين كنترل فضا نوعي خوش‌خيالي است كه در عالم بيرون تحقق نمي‌يابد‌.
در فضاي بيرون شما با انواع خشونت‌ها، دزدي، عناصر شكنجه روبرو مي‌شويد و نمي‌توانيد اين فضا را كنترل كنيد؛ وقتي در اثرتان فضا را كنترل مي‌كنيد، دچار نوعي دوگانگي مي‌شويد. همين موضوع موجب مي‌شود كه بسياري از آثار ارزش‌شان را برايم از دست بدهند. همين ديدگاه من موجب مي‌شود كه برخلاف بسياري از هنرمندان كه همواره به تكثير آثار خود مي‌پردازند، درصدد تكرار آثار خودم نباشم. هنرمندي كه آثار خودش را تكرار مي‌كند به مرور به جمود مي‌رسد؛ وقتي اثري تكرار مي‌شود؛ ديگر آن اثر هنري  نيست.
   نقش اجتماعي هنرمندان تجسمي چه تاثيري روي روند خلق آثار تجسمي در چند دهه گذشته داشته است؟
پس از گذشت چهار دهه از تحولات اجتماعي و انقلاب ايران، بررسي نقش اجتماعي هنرمندان در حوزه تجسمي با نگاهي به گذشته، نقطه‌گذاري و بررسي آثار آنها و با توجه به سير تحولات علمي و سرعت گسترش آگاهي در همه زمينه‌ها در طول اين سال‌ها بررسي تغيير و تحولات هنري و آثار هنرمندان كه البته در اين مجمل نمي‌گنجد، جالب توجه است؛ به لحاظ تاريخي به زعم من مي‌توان ادعا كرد هنرمندان با انقلاب 1357 با قرار گرفتن در يك وضعيت انقلابي و با بروز حاكميت ديني كه با اعتباري اسطوره‌اي پا به ميدان گذاشته بود به نقطه صفر ذهنيت مدرن پرتاب شده و چه به لحاظ فرهنگي و شوونات ديگر اجتماعي، در تجربه زيسته خود شانس يك نوزايي تاريخي، براي محقق شدن سوژه‌اي مدرن را به كف آوردند كه سعي مي‌كنم به اختصار آن را در ادامه شرح دهم. هنرمندان در ابتداي انقلاب عمدتا با ايفاي نقشي انقلابي به دنبال نمايش افتخارات طبقه مسلط و سليقه فرادست نيروهاي مذهبي، با توسل به موضوعاتي اساطيري همچون ديو و فرشته و نور و ظلمت بودند. هنرمندان اين دوره پس از تحولات اجتماعي ايران ابتدا با سوءگيري‌هاي فرماليستي و استفاده از كارماده‌هاي سنتي با سوژه‌هايي كه عمدتا از سنت زندگي روستايي ناشي مي‌شد عمل مي‌كردند، مرحوم مش اسماعيل توكل از طبقه فرودست يكي از نمونه‌هاي بارز اين دوره تاريخي است.
در دهه شصت و با شروع جنگ، هنرمندان مطرح در عرصه‌هاي عمومي تقريبا در همه رسانه‌ها در ايفاي نقش اجتماعي خود در دفاع از نواميس ايدئولوژيك، حدود يك دهه با خلق آثاري كه عموما با ايده تاريخي پيروزي خون بر شمشير و نور بر تاريكي بود بر سمند اسطوره‌ها تاختند.
با پايان جنگ و با پا گذاشتن به دهه هفتاد و مديريت فرهنگي متفاوت تكنوكرات‌هاي نوظهور در نهادهاي هنري و اختصاص بودجه‌هاي فرهنگي كه به فاز سازندگي معروف و مشهور بود، نخستين فارغ‌التحصيلان حوزه تجسمي ميدان رسمي هنر با روندي پرشتاب پا به عرصه گذاشته و در جشنواره‌ها و بي‌ينال‌هاي تجسمي با آثاري مفهومي و معناگرا، با به چالش گرفتن زيباشناسي مسلط و عمده كردن نقش فضا و در آوردن ابژه از حالت تكينگي به وضعيت انتشار و گسترش و خلق چيدمان‌ها نظام رسمي هنر موجود را به چالش كشيدند. اين ژانر هنرمندانه كه در ذات خود متكثر و علاقه‌مند به تغيير و منتقدانه بود، در دو دهه بعد با ظهور شبكه‌هاي اجتماعي و دسترسي به جريان آزاد اطلاعات در يك مسير بي‌بازگشت قرار گرفت و شروع به گفت‌وگو با خود و با جهان معاصر كرد و به سرعت خود را بركشيد و با بهره‌گيري از مدياهاي مختلف منجر به خلق آثار تازه و متفاوتي شد. 
سپس و در باز انديشي هنر مدرن كه به دنبال آرمان استقلال هنر از انتظارات سياسي، ديني، اجتماعي و حتي اخلاقي بود و تصويري رمانتيك از هنرمند مستقل ارايه مي‌داد، هنر بي‌طرف و ناب را به پرسش گرفت و مفاهيم تازه‌اي در پيوند هنر و اجتماع مطرح شد كه به عنوان مثال نسبت به مسائل اجتماع منفعل نبوده و به دنياي ديگران وارد مي‌شد، به دغدغه‌هاي‌شان گوش فرا مي‌داد و همدري و مشاركت مي‌كرد و تجربه‌هاي نو به دست مي‌داد. 
از اين رهگذر و در دو دهه اخير هنرمنداني با حساسيت‌هاي گوناگون بروز و ظهور كردند كه به بي‌طرفي هنر و هنرمند وقعي نگذاشته و با ترديد كردن به ارزش‌هاي هنر ناب و آلوده نشدن به روزمرّگي و در يك كلام بر گذشتن از دوگانه هنر ناب و هنر اجتماعي و با فاصله گرفتن از نهادهاي ميدان رسمي هنر مدرن، بيرون از فضاي كنترل شده و آزمايشگاهي موزه‌ها و گالري‌ها و با طرح كنش اجتماعي هنر، راه به خلق آثار متنوعي چون هنر محيطي و بادي آرت، پرفورمنس، چيدمان‌هاي محيطي و لند آرت، گرافيتي و هنر ميرا با توسل به رسانه‌هاي نو برد.
   اين آثار كه به تعبير شما در نتيجه بازانديشي در هنر مدرن و متاثر از موضوعات اجتماعي خلق شده‌اند، چه ويژگي‌هايي دارند؟
اين آثار كه ماهيتا در پيوند هنر با مردم و هنرمند با مسائل اجتماعي هستند، نوعي مقاومت در برابر ايدئولوژي‌هاي حاكم پنهان و آشكار و تلاش براي مقاومت در برابر كالاشدگي است، خود را همچون ضرورتي اجتماعي مي‌داند كه غير حرفه‌اي‌ها و مردم عادي هم بتوانند در ارتباطي عميق با هنر از اين آثار بهره‌مند شوند.
اين نوع از آثار هنري به‌طور معمول زيرعنوان تاريخ پيوسته هنر قرار نمي‌گيرند؛ چرا كه قاعدتا در بزنگاه‌ها و گسست‌هاي تاريخي و فرهنگي ايفاي نقش كرده و به لحاظ ماهيت ضدكالايي خود در ميدان تعريف‌شده هنر رسمي، طبقه‌‌بندي نمي‌شوند. 
   كنشگران هنري چه نقشي در نظام‌هاي سياسي حكومت‌ها دارند؟
كنشگران هنري اغلب به دنبال برجسته‌سازي شكاف‌ها و گسست‌ها و خدشه‌داركردن نظم غالب و بازانديشي در قراردادهاي طبيعي‌ پنداشته‌شده از سوي سياست هستند. اين قشر كه در جوامع توسعه‌يافته از طريق نهادهاي مدني مورد حمايت قرار مي‌گيرد، اين‌جا مشروعيت چنداني نداشته و براي فعاليت‌هاي خود در تنگناست و قاعدتا توسط سيستم مسلط طرد شده يا به حاشيه رانده مي‌شوند.
   هنر كنشگر اجتماعي چقدر مي‌تواند مخاطب را با خود همراه كند؟
هنر كنشگر معمولا به مسائل اجتماعي و سياسي بيان زيباشناسي مي‌دهد، اين نوع آثار معمولا به عنوان يك فرآيند مورد توجه هستند و نه يك شي يا محصول هنري. محل توزيع و مصرف هنر كنشگر اغلب متفاوت از هنر مرسوم در سايت‌ها و فضاهاي عمومي است. فرم و نحوه ارايه آن شامل مداخلات موقت پرفورمانس و چيدمان است و از ويژگي‌هاي بارز آن همكاري و مشاركت هنرمند و مخاطب در فرآيند خلق اثر است. كنشگري آگاهانه نسبت به وضعيت است كه كاركرد اجتماعي پيدا مي‌كند؛ در اين ميانه او بي‌واسطه دست به خلق آثاري مي‌زند كه سودمندي و فايده‌مندي آنها قابل خريد و فروش نيست و به نفع طبقه‌اي خاص مصادره نمي‌شود و در آن هنر نه عنوان كالاي هنري بلكه به مثابه يك كنش هنرمندانه نسبت به مسائل اجتماعي حساس است. ضمن اينكه اين كنشگري هنرمندانه مي‌تواند رسانه‌اي براي فرودستان و توده‌هاي خاموش باشد كه از گفتمان رسمي طرد شده يا غايبند. هنرمند در اين‌جا منش هنرمندانه‌اش را برابر تابوها به كار گرفته در برابر ناكنشگري مي‌شورد و سكوت خود را به منزله همراهي با باورهاي نظام مسلط مي‌انگارد.
   كنشگران هنري اغلب به دنبال برجسته‌سازي شكاف‌ها و گسست‌ها و خدشه‌داركردن نظم غالب و بازانديشي در قراردادهاي طبيعي ‌پنداشته‌شده از سوي سياست هستند. اين قشر كه در جوامع توسعه‌يافته از طريق نهادهاي مدني مورد حمايت قرار مي‌گيرد، اين‌جا مشروعيت چنداني نداشته و براي فعاليت‌هاي خود در تنگناست و قاعدتا توسط سيستم مسلط طرد شده يا به حاشيه رانده مي‌شوند
    در بازانديشي هنر مدرن كه به دنبال آرمان استقلال هنر از انتظارات سياسي، ديني، اجتماعي و حتي اخلاقي بود و تصويري رمانتيك از هنرمند مستقل ارايه مي‌داد، هنر بي‌طرف و ناب را به پرسش گرفت و مفاهيم تازه‌اي در پيوند هنر و اجتماع مطرح شد كه به عنوان مثال نسبت به مسائل اجتماع منفعل نبوده و به دنياي ديگران وارد مي‌شد، به دغدغه‌هاي‌شان گوش فرا مي‌داد و همدري و مشاركت مي‌كرد و تجربه‌هاي نو به دست مي‌داد
    يك هنرمند در جامعه به لحاظ تقدير هنرمندانه‌اش مانند يك شهروند غريبه است. يك مسافر كه با فاصله به شهر مي‌نگرد. او در يك موقعيت بينابيني قرار دارد كه نه وابسته به طبقه فرادست حاكم است و نه در موقعيت طبقه منتقد حاكميت و اين در ميانه بودن به او فرصتي يگانه مي‌دهد تا به مسائل و موضوعات شخصي و اجتماعي با فاصله نگاه كند