7 دلیل برای آن که «منچستر کنار دریا» را از دست ندهیم

محمد عنبرسوز - فیلم سینمایی «منچستر کنار دریا» که در سال 2016 اکران شد، در کنار دو فیلم «مهتاب» و «لالا لند» بسیار تحسین شد و واکنش های مثبت تماشاگران و منتقدان را برانگیخت؛ به طوری که در وب سایت «متاکریتیک» نمره 96 را از منتقدان دریافت کرد. این اثر که در گلدن گلوب هفتاد و چهارم در پنج رشته نامزد شد و یک جایزه را از آن خود کرد، در اسکار نیز درخشید و علاوه بر نامزدی در شش رشته، موفق شد دو اسکار بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلم نامه غیراقتباسی را نیز به خود اختصاص دهد. «منچستر کنار دریا» با وجود فروش 85 میلیون دلاری در گیشه، اثری به وضوح متفاوت است که هر مخاطبی نمی تواند با آن ارتباط برقرار کند. در این مطلب قصد داریم با بررسی برخی زوایای پنهان فیلم، علاقه مندان احتمالی آن را از میان طیف های مختلف مخاطبان، مشخص و تماشای این فیلم را به ایشان توصیه کنیم.
 1-کارگردانی مؤلف اصلی فیلم «کنت لونرگان» در مقام نویسنده و کارگردان است که همکاری اش با «مت دیمون» به تولید اثری شاخص و برجسته منجر شده. لونرگان با نگارش فیلم نامه اثر مشهور «مارتین اسکورسیزی» به نام «دارودسته نیویورکی ها» به شهرت رسید و نامزد اسکار هم شد، با کارگردانی دو فیلم «می توانی روی من حساب کنی» و «مارگارت» خودش را به عنوان کارگردان تلخ اندیش و متفاوت در بخش روشنفکرتر هالیوود معرفی کرد. او در فیلم هایش معمولا از مفهوم مرگ استفاده می کند و شهرتش در نویسندگی به واسطه نگارش دیالوگ های طبیعی و در عین حال تاثیرگذار است. دقت نظر لونرگان در «منچستر کنار دریا» به خوبی در میزانسن و دکوپاژ فیلم پیداست؛ به طوری که فرم فیلم به وضوح در خدمت طرح بهتر محتوا قرار دارد و به پیشبرد قصه کمک می کند. علاقه مندان به فیلم های قبلی لونرگان می توانند مخاطبان جدی «منچستر کنار دریا» باشند، چرا که نشانه های تکامل و پختگی فنون نویسندگی و کارگردانی در این اثر مشهود است. 2- وجه روان شناختی موضوع «منچستر کنار دریا» به تبیین بحران عاطفی مردی اندوهگین و افسرده اختصاص دارد که از زندگی روزمره بریده و داستان با ظاهری آرام، مملو از تنش ها و تشنج های روانی و درونی است. این درام سنگین و سرد، عواقب یک حادثه هولناک را به نحو روان شناسانه ای بررسی می کند و عقده های احساسی و عاطفی «لی چندلر» (با بازی «کیسی افلک» ) را به تصویر می کشد. گارد باورپذیر نقش اصلی فیلم در برابر زن ها که در همان سکانس های ابتدایی نظر مخاطب را جلب می کند و نیز واکنش های ظریف او به روابط عاطفی برادرزاده اش می تواند مورد توجه علاقه مندان به فیلم هایی با محوریت روان شناسی قرار گیرد؛ فیلم هایی که نوع ایرانی اش را فریدون جیرانی در آثار جدی تر خود مانند «قرمز»، «شام آخر» و «من مادر هستم» دنبال کرده است. بخش هایی از فیلم نیز به نحوه ارتباط والدین (در واقع بزرگ ترها) با نوجوانان شان و تاثیر عقده ها و سرخوردگی های آن ها بر نسل های بعدی می پردازد که می تواند مورد توجه علاقه مندان حوزه تربیت قرار گیرد. نویسنده «منچستر کنار دریا» واکنش های روانی را نیز به خوبی به نمایش درآورده است و نشان می دهد که بسیاری از رفتار ها و حرف های انسان ها می تواند بهانه ای برای ابراز ناراحتی شان از اموری پنهان باشد. مهم تر از همه، این که ایده محوری فیلم به وضوح با آموزه عامیانه «زمان همه چیز را حل می کند» مخالف است و به نحوی روان شناسانه نشان می دهد که زخم های روحی و عاطفی ممکن است تا ابد بر ناخودآگاه انسان تاثیر بگذارند.  3-نگاه افسرده و ناامیدانه «منچستر کنار دریا» مردی را به تصویر می کشد که نمی تواند از گذشته تاریکش خلاص شود. در مقطعی از فیلم و با توجه به وجه داستانی، به نظر می رسد که شخصیت اصلی در اثر وقایعی که برایش رخ داده، قرار است به زندگی برگردد، ولی این اتفاق هیچ وقت رخ نمی دهد تا درام به نحو ظریف و هنرمندانه ای به تراژدی نزدیک شود. یکی از سکانس های پایانی فیلم نشان می دهد که دو شخصیت اصلی در حال قدم زدن، با یک توپ بازی می کنند، اما در عین حال «لی» از برداشتن توپی که از مسیرش منحرف شده، صرف نظر کرده و با بی تفاوتی آن را رها می کند. این سکانس ماهیت پوچ گرایانه و تلخ فیلم را به ساده ترین و بهترین شکل به تصویر می کشد و بر همین اساس تماشای این اثر را به هیچ وجه نمی توان به کسانی که با هدف سرگرم شدن و فراغت از جریان تلخ و غم انگیر زندگی واقعی به تماشای فیلم ها می نشینند توصیه کرد.  4-واقع گرایی «منچستر کنار دریا» از ابعاد مختلفی همچون داستان، شخصیت پردازی، فرم، قصه و... به شدت واقع گرایانه و باورپذیر است و لونرگان برای زیبایی و تلطیف فضای اندوهگین فیلمش عمدا تلاشی نمی کند، بلکه درصدد نمایش واقعیت تلخ و گزنده زندگی انسان معاصر برمی آید. در یکی از سکانس های حساس فیلم و در خلال نمایش غم انگیزترین بخش آن، در کمال تعجب شاهد گیر کردن پایه برانکارد هستیم؛ موقعیتی که تا حدی طنزگونه و بی ربط می نماید و حتی موجب انتقاد عده ای هم شده؛ با این حال به نظر می رسد که لونرگان می خواسته واقعیت بکر را به تصویر بکشد و نشان دهد که در تراژیک ترین موقعیت ها هم ممکن است اتفاقات طنز پیش بینی نشده ای رخ دهد. حتی برخی منتقدان، نمایش گذرای صحنه مهم آتش سوزی در فیلم را نقطه ضعف آن تلقی کرده و معتقدند این نمایش مبهم، مانع تخیل و همدلی مخاطب با شخصیت داستان می شود اما پیداست که این فیلم تعمدا درصدد برانگیختن احساسات مخاطب نیست و روایت واقعیت را بر هرچیزی ارجح می داند. بنابراین مخاطبانی که فضای مطلقا رئال را می پسندند از «منچستر کنار دریا» لذت خواهند برد. 5- بازیگری و دیالوگ احتمالا مهم ترین نقطه قوت «منچستر کنار دریا» را باید بازی شایسته «کیسی افلک» در نقش «لی» دانست که با اقتدار و بحق، اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کرد. بازی افلک در این فیلم بسیار درون گرایانه و کم دیالوگ است و این امر احتمالا به خاطر نشان دادن عمق فجایع زندگی شخصیت اصلی و غیرقابل بیان بودن درد و رنج اوست. مخاطبانی که علاقه مند به تماشای بازی های برون گرایانه و شنیدن دیالوگ های ماندگار و جملات قصار هستند، این فیلم را نخواهند پسندید؛ چرا که بازی تاثیرگذار و درخشان «کیسی افلک» بیشتر مبتنی بر دیالوگ های کوتاه و طبیعی و حرکات صورت و بدن است. او که در بیش از نود درصد سکانس های فیلم حضور دارد، در اوج افسردگی و سکوت احساسش را به بهترین شکل منتقل می کند و هیچ گونه مونولوگ کلیشه ای یا دیالوگ های طولانی در فیلم وجود ندارد. 6- مضامین اخلاقی «منچستر کنار دریا» در عین حال که از قضاوت های کلیشه ای و پند و اندرز های اخلاقی خالی است، در اوج واقع گرایی به دغدغه های اخلاقی نیز توجه دارد. مهم ترین تعارض اخلاقی فیلم را احتمالاً باید تعارض اخلاقی درونی شخصیت اصلی درباره مسئولیت سرپرستی بدانیم. مسائل دیگری همچون صداقت در روابط عاطفی، دروغ گویی و خیانت، پیامد های ناگوار استفاده از الکل و... نیز در خلال داستان مطرح می شوند. با وجود این، فیلم به هیچ وجه حالت شعاری به خود نمی گیرد و مستقیماً درصدد تعلیم اصول اخلاقی به مخاطبش نیست. بنابراین علاقه مندان به فیلم هایی که تعارضات اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، می توانند گروه دیگری از مخاطبان «منچستر کنار دریا» باشند. 7- نحوه روایت روایت داستان فیلم از نوع غیرخطی است که از فلاش بک های متعدد استفاده می کند و در حدود یک ساعت اول فیلم، هنوز موضوع اصلی روشن نشده. این بخش اول، شخصیتی را به ما نشان می دهد که در فلاش بک ها انسانی معمولی و سالم و در سکانس های مربوط به زمان حال فردی افسرده و درهم شکسته است. این بخش ممکن است مخاطب را خسته کند و بیش از حد او را منتظر بگذارد تا در جریان نقطه عطف فیلم قرار گیرد. آن دسته از مخاطبانی که به فیلم هایی با ریتم خوب، جذاب و کشنده علاقه دارند، احتمالا نمی توانند به اندازه کافی صبوری کنند و نحوه روایت داستان «لی چندلر معروف!» را دوست نخواهند داشت؛ کاراکتری که در «منچستر کنار دریا» نقش اول است، ولی قهرمان نیست؛ پس اگر طرفدار فیلم های ابرقهرمانی هستید، تماشای «منچستر کنار دریا» را فراموش کنید.