کاهش آستانه تحمل، افزایش افسردگی

رئیس انجمن آسیب شناسی ایران: هرچه آستانه تحمل جامعه تنزل پیدا کرده، به‌نسبت آن میزان افسردگی در بین افراد افزایش یافته رها معيري
آرمان امروز: 16 نوامبر از سوي سازمان ملل روز بين‌المللي بردباري نامگذاري شده است. در پيام سازمان ملل آمده است: «بردباري به معناي بي تفاوتي و بي ميلي در پذيرش ديگران نيست، بلکه راهي است براي زندگي براساس تفاهم متقابل و احترام به ديگران، همچنين اعتقاد داشتن به اينکه از تنوع جهاني نبايد ترسيد بلکه بايد آن را پذيرفت.» در سال‌هاي اخير از سوي انديشمندان و کارشناسان حوزه اجتماعي درباره تنزل آستانه تحمل و بردباري اجتماعي بسيار شنيده‌ايم، حال اين سوال مطرح است که چرا بايد به يکباره آستانه تحمل در جامعه ما به اين حد تنزل يابد که در خيابان شاهد افرادي خشن، عصبي و پرخاشگر باشيم. اين در حالي است که افزايش احساس امنيت در جامعه و رعايت حقوق يکديگر مي‌تواند باعث کاهش نزاع و درگيري شود.
در جامعه ما فرهنگ عذرخواهي و کوتاه آمدن ضعيف شده و همين امر به برخي از مسئولان نيز سرايت کرده است. بسياري از دعواها به اين دليل است که يک نفر حقوق ديگري را زير پا گذاشته و طرف مقابل در مقام اعتراض بر مي‌آيد. گاهي اوقات وقوع يک نزاع ساده مي‌تواند منجر به حوادثي تلخ شود و خانواده‌ها بايد به فرزندان خود آموزش‌هاي لازم را داده و رفتار آنها را زير نظر بگيرند. در اصل تشنگي، گرسنگي، بيماري‌هاي جسمي، اختلالات ژنتيکي، افسردگي، فقر و بيکاري از جمله عواملي هستند که مي‌توانند در رفتار انسان موثر باشند. هر عاملي که آستانه مقاومت انسان را کاهش داده، نظام روحي را به هم بريزد و سيستم عصبي او را به صورت غيرمتعارف تحريک کند مي‌تواند باعث وقوع حوادث رفتاري و جنايي  شود.
کاهش آستانه تحمل


آستانه تحمل به حالتي اطلاق مي شود که انسان ديگر توان کنترل خشم خود را نداشته باشد و با کوچک ترين تنشي عصباني شود و پرخاشگري کند. کاهش آستانه تحمل ايراني ها با خود پيامدهاي مختلفي را به همراه داشته است. هر کدام از ما در روزمره ترين رفتارهايمان هم مي‌توانيم اين مساله را مشاهده کنيم، دعواها و نزاع هايي که به دليل يک جاي پارک ساده روي مي دهند تنها بخشي از اين ماجرا هستند که ريشه در دلايل متعددي دارد. آمار نزاع ها و درگيري ها، گواه مناسبي براي دانستن اين نکته است که آستانه تحمل ايراني ها پايين است. جالب است بدانيد که در نظرسنجي هاي جهاني هم حال کشور ما چندان خوب نيست، به نحوي که بر اساس نظرسنجي موسسه گالوپ که اواسط سال گذشته منتشر شد، ايراني‌ها در کنار عراقي‌ها عصباني‌ترين مردم جهان هستند. در يک نظرسنجي ديگري هم که اين موسسه منتشر کرده بود ايراني ها جزو 10 کشور غمگين دنيا بودند. حتي اگر فرض کنيم آمارهاي اين موسسات چندان معتبر نيستند و اوضاع آن‌قدرها هم که گفته مي شود آشفته نيست، اما با يک نگاه ساده به زندگي روزمره خود مي توانيم ببينيم که ما ايراني‌ها چندان مردم شادي نيستيم و آستانه تحمل مان هم پايين است و طبيعتا حتي اگر اولين هم نباشيم يکي از عصباني ترين کشورهاي دنيا هستيم. دو مساله مهم ديگري که بايد به آنها توجه کرد اين است که يک، جامعه ايران يک جامعه جوان است و دوم اينکه جامعه ما به عنوان يک جامعه عاطفي و احساسي شناخته مي شود، يعني عملکرد مردم بيشتر از اينکه بر اساس تصميم گيري عقلاني باشد بر اساس احساس و عواطف آنهاست. طبيعتا تصميم گيري عاطفي و احساسي در سن جواني بيشتر است و به همين دليل ساختار طبيعي جامعه اين زمينه را براي پايين بودن آستانه تحمل دارد. اين مساله زماني که پاي مشکلات ريز و درشت جوانان به وسط مي‌آيد تشديد مي شود.
وقتي خشونت و پرخاشگري تب جامعه ميشود
رئيس انجمن آسيب شناسي ايران درباره بردباري و ميزان آستانه تحمل در کشور به «آرمان امروز» مي گويد: «در اصل تاب آوري به معناي ميزان ظرفيت انسان در برابر تحمل استرس و ناملايمات تعريف مي شود. در صورت عدم وجود مهارت مديريت استرس در جامعه به نسبت افراد براي مقابله با سختي ها روحيه ناسازگارانه از خود بروز مي دهند. امروزه در جامعه ما  استرس و فشارهاي رواني شدت يافته و به نسبت مقوله تاب آوري نيز مطرح مي شود. براي مثال در جامعه انواع فشارهاي اقتصادي و اجتماعي ناشي از تبعيض ها و ناکامي ها رو به رشد است. تاکنون مديريت استرس در کشور بر مبناي يک روند اعتراضي مورد ارزيابي قرار نگرفته و  طبيعتا در حوزه تاب آوري هم چندان اقدام مناسبي  از سوي مسئولان انجام نشده است.« کوروش محمدي مي افزايد: امروزه آستانه تحمل جامعه ما به شدت تنزل يافته و به نسبت ميزان افسردگي در بين افراد به شکل  کاملا ملموس افزايش يافته است. با بررسي وضعيت افسردگي در کشور بايد گفت که اين بيماري در بين ايراني ها از مرز خفيف گذشته و روز به روز با شدت بيشتر با بازخوردهاي افسردگي در قالب رفتارهاي پرخاشگران بروز مي کند. در گذشته شاهد پيوند اجتماعي بين لايه هاي جامعه بوديم، اما در حال حاضر تا حدودي اين پيوند گسسته شده است. به اين ترتيب افراد با روحيه فرد گرايانه از حوزه همبستگي اجتماعي و تفکر جمعي فاصله گرفته و به طور خاص به سمت منافع فردي در حرکت هستند. به گفته او چون بخش مديريت کشور و تصميم گيران چندان کنترلي بر استرس هاي جامعه ندارند به نسبت اين عدم کسب مهارت در شرايط بحراني افراد را با مشکلات فراواني رو به رو مي کند. هم اکنون در خانواده  به عنوان کانون رشد افراد پرخاشگري مشاهده مي شود تا چه رسد به جامعه. الگوهاي پرخاشگري در خانواده ها فراوان است. براي مثال هر روز والدين خسته از استرس هاي و فشارهاي کاري بار رواني منفي را از بيرون به منزل انتقال مي دهند. در اين شرايط بي شک پرخاشگري، نزاع  و ديگر مشکلات در روابط بين افراد شدت مي يابد. طبيعتا اين الگوها روي نسل هاي جوان و فعال جامعه هم تاثير منفي مي گذارد. بنابراين شاهد وجود تب خشونت در جامعه هستيم. از سوي ديگر نزاع ها و درگيري هاي لفظي، پرخاشگري و نوع برخوردهاي روزانه نشان دهنده کاهش آستانه تحمل افراد و رشد پرخاشگري است. افراد در اين شرايط به جاي بردبار و ارتقاي آستانه تحمل در مقابل چالش ها واکنش هاي احساسي، هيجاني و برخوردهاي کاملا تهاجمي از خود بروز مي دهند. براي مثال در حوزه هاي رفتارهاي شهري و بررسي نوع رانندگي نشان دهنده کاهش آستانه تحمل افراد در جامعه ايران است. در اين شرايط بايد ميزان تاب آوري اجتماعي افزايش يابد. اين کارشناس مسائل اجتماعي ادامه مي‌دهد: در کشور ما افراد با کوچکترين ناملايمات عصبي شده و واکنش نشان مي دهند. بروز اين گونه رفتارها به دليل عدم کسب مهارت‌هاي ارتباطي و نبود مهارت‌هاي کنترل خشم است. اين جامعه شناس مي گويد: به نظر شما هم اکنون چند درصد جامعه ما مهارت کنترل خشم  را کسب کرده اند؟ متاسفانه فرهنگ کنترل خشم در جامعه ما نهادينه نشده است. تاکنون از سوي افراد تاثيرگذار و مسئول جامعه شاهد اقدامات فرهنگي و توجه به ارتقاي چنين مهارت‌هايي نبوديم. بنابراين سلسله عوامل در قالب بيماري‌ها، افسردگي، تبعيض‌ها، مشکلات ارتباطي افراد با يکديگر و فقدان مهارت هاي کنترلي در حوزه خشم و پرخاشگري باعث کاهش آستانه تحمل عامه مردم شده است. البته تاثير اين ناهنجاري را مي توان در روابط  و حتي نگاه هاي افراد در خانواه به يکديگر متوجه شد. در ضمن آمار طلاق نيز گواه تنزل آستانه تحمل در جامعه است. چون برخي زوج ها به دليل بروز هر چالش رواني به دادگاه رفته  و خواستار خاتمه به زندگي مشترک شان مي شوند. به گفته او بخشي از وجود و ارتقاي بردباري به عملکرد قانون گذاران و تصميم گيران جامعه مربوط مي‌شود. براي مثال وقتي افراد در جامعه براي تحقق حقوق اوليه و ايفاي آن با مشکلات متعدد رو به رو هستند به نسبت براي احقاق حق خود بايد از طريق زد و بند و اعمال نفوذ به حقوق خود دست يابند. در اين شرايط بي شک تضعيف حقوق افراد رخ مي دهد. در اين اقدام ديدگاه جامعه نسبت به نظم، قانون و انضباط در جامعه مبتني بر بي اعتمادي خواهد بود.
به گفته او براي مثال امروزه بسياري از افراد در شهرهاي مختلف کشور به جاي مطالبه گري حقوقشان از طريق قانون سعي مي کنند با نزاع، درگيري، زورگيري، ضربه و آسيب به فرد مقابل به احقاق حقوق خود دست يابد.