روزنامه خراسان
1401/09/10
عبید زاکانی طنز معاصر
«قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزپردازان امروز ما -ملانصرالدین - فقط 33 سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد». اینها توصیف زندهیاد کیومرث صابری فومنی(گلآقا) از ابوالفضل زرویی نصرآباد، با اسم مستعار «ملانصرالدین» در سال 71 است. شاعر، نویسنده و طنزپردازی که متولد 15 اردیبهشت 1348 بود و با درگذشتاش در 10 آذر 1397 جامعه ادبی در غمِ از دست دادن او به سوگ نشست. سیدعلی موسوی گرمارودی، لقب «عبید زاکانیِ طنز معاصر ایران» را به زرویی نصرآباد داده بود. از این طنزپرداز بزرگ آثار و تألیفات زیادی علاوه بر آنچه از او در نشریاتی مانند گلآقا منتشر شده، به جا ماندهاست؛ از جمله «تذکرةالمقامات»، «هزار سال طنز فارسی»، «بامعرفتهای عالم»، «وقایعنامه طنز ایران»، «حدیث قند» و... . نکته قابل توجه درباره زندهیاد زرویی نصرآباد این است که او علاوه بر طنزپردازی و طنزپژوهی، متون مذهبی هم مینوشت. کتاب «ماه به روایت آه» روایتی از زندگی حضرت ابوالفضل عباس(ع) به قلم اوست که در سال 94 برگزیده جایزه ادبی کتاب سال عاشورا شد. در سالروز درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد، با شهرام شهیدی، از شاگردان و همکاران او در مجله «گلآقا» درباره شخصیت و ویژگیهای آثار او گفتوگو کردهایم. چطور با ابوالفضل زرویی نصرآباد آشنا شدید؟ کلاس سوم دبیرستان بودم که انشایی طنز درباره موضوعی خاص نوشته بودم. معلم ادبیاتمان، آقای میرصادقی به من پیشنهاد داد با مجله طنز «خورجین» همکاری کنم. همان زمان مجله گلآقا هم شروع به انتشار کرد و من مطلبم را برای گلآقا فرستادم. دو هفته بعد نامهای از طرف مجله گلآقا به دستم رسید که آقای زرویی به اسم ملانصرالدین امضا کرده و نوشته بود: «قلم شما خوب بود و پسندیدم. شما طنز را می شناسید. بیایید مجله با هم صحبت کنیم». من هم سر از پا نشناختم و به دفتر مجله گلآقا رفتم و آنجا برای اولین بار آقای زرویی و دیگر دوستان گلآقا را دیدم و همین به شروع همکاری من با گلآقا منجر شد. از شخصیت و برخورد ایشان با جوانترها بگویید. بینظیر بود. برای آموزش یک مطلب کوچک به یک نفر، کلی وقت میگذاشت، بدون اینکه خودش را بالا ببیند. رفتار پدرانه و برادرانه داشت. خودش هم جوان بود ولی آنقدر پخته بود که میتوانست برخورد پدرانه داشته باشد. شعری هست که میگوید: «دستم بگرفت و پا به پا برد». آقای زرویی مصداق این شعر بود. با طمأنینه و صبوری رفتار میکرد و سعه صدر زیادی داشت. زندهیاد زرویی نصرآباد نقش مؤثری در تربیت طنزنویسهای امروزی داشتند. به نظر شما جای خالیشان پر میشود؟ نه تنها ایشان بلکه جای خالی هیچ بزرگی در ادبیات پر نمیشود، جای آقای صابری فومنی و آقای صلاحی هم همینطور. شاید شاگردانی که این بزرگان پرورش داده باشند، در سطح بالایی قرار بگیرند ولی آن افراد، جای خودشان را در ادبیات پیدا میکنند. نمیتوانیم بگوییم جای کسی را که به قله میرسد، شاگردانش پر میکنند؛ اصلاً همان بهتر که نشود، چون ممکن است سبک و شیوهاش کپی شود. آقای زرویی نصرآباد در تربیت یک نسل بزرگ طنزنویس، نه فقط در نوشتن که در اخلاق طنزنویسی هم مؤثر بود. او هم تکنیکهای طنزنویسی را به شاگردانش یاد داد و هم ظرافتهای دیگری را؛ مانند اینکه چگونه برخورد کنند، کجا تند بروند و کجا آرام، اخلاقیات را رعایت کنند و اینکه قلمشان هرز نرود. اینها اخلاق طنز است. خیلی از دوستان این را در قالب خودشان پرورش و بروز دادهاند. زرویی علاوه بر طنزنویسی، دستی هم بر نوشتن متون مذهبی داشت. این دو چطور با هم جمع میشوند؟ مغایرتی ندارد. هر کسی میتواند چند وجه داشته باشد. هر نویسنده گرایشهای اخلاقی و فکری خاص هم دارد. هر کسی به فراخور شخصیتاش رویکردهایی هم دارد. ایشان به ادبیات کلاسیک اشراف داشت و نه تنها ادبیات را خوانده بود بلکه در آن حل شده بود و از این اشراف و تسلط، در آثارش، چه طنز و چه مذهبی استفاده میکرد. سبک طنزنویسی آقای زرویی را چطور توصیف میکنید؟ سبک ایشان، سبک سادهای بود که بین عموم مردم دهان به دهان میگشت و در پس آن سادگی، ظرافتهای عمیقی داشت؛ پیچیدگیهایی که در تعداد زیادی از آثار دیگر دیده نمیشود. هم اکنون خودتان مشغول چه کاری هستید؟ این روزها دیگر در مطبوعات نمینویسم؛ چون مجله و نشریه طنز منتشر نمیشود. الان داستاننویسی میکنم و در حال آماده کردن یک مجموعه داستان هستم؛ هم داستان طنز مینویسم و هم داستان غیرطنز.
سایر اخبار این روزنامه