زن ایرانی در آینه فرهنگ ایرانی

زهره حسنی‌سعدی*: خانواده، سنگ بنا و پایه بنیادین جامعه به شمار می‌رود. این نهاد در ایران یکی از بسترهای اصلی جامعه‌پذیری افراد است. متاسفانه چند سال است این مساله مختل شده و این واقعیتی ناخوشایند است. نگارنده در این یادداشت، ابتدا به دلایل تضعیف این بنیان اشاره می‌کند، سپس سعی دارد به طور اجمالی به نتایج این تغییر اجتماعی بپردازد.  بخشی از فاجعه دگرگونی ارزش‌های خانوادگی به دلیل مدرنیته و تغییرات اجتماعی حاصل از آن به وقوع پیوست. به نظر، تحولاتی در شیوه و سبک زندگی، ملزومات زیست‌شهری، باورها و ارزش‌ها به این مساله دامن ‌زده است. در این مرقومه به مسخ نگرش‌ها به خانواده، باورها و ارزش‌های اجتماعی گوشه ‌زده می‌شود.  گزافه نیست اگر خانواده را نعمتی تلقی کنیم که قدرش را ندانسته و نمی‌دانیم. یادتان هست تا همین اواخر (اواخر دهه 80) چقدر روابط بین اعضای خانواده، صمیمی و دوست‌داشتنی بود؛ اینکه اگر دیر می‌آمدیم، کسی را داشتیم که نگران‌مان شود. هر کدام از اعضای خانواده که رانندگی بلد بود و وسیله داشت، موظف بود صبح عجله‌ای صبحانه بخورد تا یکی را به مدرسه، دیگری  را به دانشگاه یا محل‌ کار برساند. پشت هم بودن، دلگرمی بود و اگر برای یکی از اعضای خانواده مشکلی پیش می‌آمد همه مثل یک کل واحد، خودشان را به آب و آتش می‌زدند تا مبادا آب در دل‌مان تکان بخورد. اگر آن فرد، دختر و مادر خانواده بود که دیگر هیچ؛ پادشاهی می‌کردند مادر و دخترها. درست است باورها تغییر کرده و شاید خیلی از این ارزش‌ها را قدر ندانیم اما باید گفت و ضرورت دارد درباره آن گنجینه‌های فرهنگی نوشت. خدا را چه دیدی، شاید زنان ایرانی هم به قول سهراب، دیده را شستند و جور دیگر دیدند این ذخایر نوستالژیک را! خودمانیم؛ ما زنان راست راست می‌چرخیدیم، روابط خانوادگی را مدیریت و تنظیم‌گری می‌کردیم و پادشاه خانواده‌ها بودیم. چه شد که ما زنان حالا آنقدر تنها شدیم و به قول برخی‌هامان حکومت‌مان سقوط کرد؟! تعدادی از ما گول خوردیم و باید پذیرفت شعارهای فریبنده فمینیستی و غربی باعث شد قدر داشته‌های‌مان را ندانیم.  با شعار برابری، برای خودمان دردسر درست کردیم و ندیدیم که در خانواده ‌ایرانی، اگر سیاه‌نمایی‌ها بگذارد، هیچ مانعی برای تحصیل و مشارکت اجتماعی فعال زنان وجود ندارد. مردان ایرانی، شرافتمندانه برای آبادی میهن و زندگی آرام در کنار ما، تلاش کرده و می‌کنند ولی برساخت غیرمنصفانه، تحریم اجتماعی زنان و فردگرایی، ما را به دشمنی کورکورانه با خانواده و نادیده‌انگاری کوشش مردان‌مان سوق داد، غافل از اینکه این شعارهای گول‌زننده، تقلایی بی‌نتیجه برای رهایی زن غربی است نه زن ایرانی. او باید خودش را از تله‌ تنهایی در سرمایه‌داری می‌رهاند و عاقبت با کالا شدن، خود را از چاله به چاه انداخت. اگرنه ما که با بروز گفتمان زن انقلاب اسلامی،‎‌ خیلی هم خوشبخت شده بودیم و رفته‌رفته همه قله‌ها را  فتح کردیم.  * تحصیل یا ازدواج؛ دوگانه ساختگی! دخترهای ایران که عزیز‌دردانه‌ پدران و جان برادران‌شان بودند و مادران هم مدیر خانه و چراغ زندگی همسران، پس چه باعث شد اینگونه بی‌محابا به جنگ دارایی‌های گرانقدرمان برویم؟ ما که ریحانه‌وار زندگی می‌کردیم و مردان ایرانی ققنوس‌وار خود را برای ما به هر دری می‌زدند و به دورمان می‌گشتند.  چرا مسیر هولناک تنهایی و تک‌زیستی را برگزیدیم؟ حواس‌مان نبود که افکار سیمون دوبووارها ما را به ترکستان می‌برد. او اگر بیل‌زن بود باغچه خودش را بیل می‌زد و اگر راهبری بلد بود به اسارت جنسی سارتر درنمی‌آمد! ما برای صبح زود بیرون زدن با هدف دغدغه اقتصادی و پر کردن چاله چوله‌های زندگی، آفریده نشده‌ایم. سر و کله زدن با غریبه‌ها، دون کرامت ما است. عنوان زنان خودسرپرست روی دوش ما سنگینی می‌کند. الکی الکی برای ما دوگانه تحصیل و ازدواج ساختند تا خودمان لگد به بخت‌مان بزنیم و خوشبختی‌مان را دود کنیم.  کجا ازدواج کردن و مدیر خانه شدن آنقدر گیر و گور داشت. درست است اوضاع اقتصادی هم کم تاثیر نداشته اما این ما بودیم که به‌ جای عشق خاطره‌انگیز، فریب آزادی غرب را خوردیم و این بلا به سرمان آمد و الا مجید سوزوکی‌ها برای اینکه مبادا کسی نگاه چپ به دختران آمیرزا بیندازد، چهل و اندی سال است دارند از جان‌شان مایه می‌گذارند. در تورات و انجیل تحریف شده اینچنین آمده که اگر حوا فریب شیطان را نمی‌خورد، آدم از عرش به فرش نمی‌آمد. اتفاقا در غرب اینگونه وانمود شده که زنان منشأ گناه هستند. در آنجاست که زن شخصیتی وابسته به مرد دارد و در مرتبه‌ پایین‌تر از او قرار می‌گیرد. قرآن کریم با اعتقاد به آفرینش مستقل هر ۲ جنس، همواره زن را انسانی مستقل به شمار آورده و هر گونه تصور نادرست از شخصیت زن را رد کرده است.   بنابراین شک نکنید اگر ما زنان به اصل اسلامی- ایرانی خود برگردیم و خانواده را مأمن خود بدانیم، زندگی‌ همه‌ ما، چه زن چه مرد، بهشت می‌شود. اما اگر خدایی نکرده چشم بسته همین مسیر تنهایی و ضدخانواده را پیش بگیریم؛ نه‌تنها کرامتی برای خود‌مان نمی‌ماند و غریبه‌ها به دیده ابزار مادی به ما نگاه خواهندکرد، بلکه به طعمه‌ مهلک دشمنان تبدیل می‌شویم و این خیانتی نابخشودنی است. ما دختران ایرانی باید به هویت‌ ایرانی‌مان با آن‌ همه خاطرات دوست‌داشتنی و این موقعیتی که الان داریم ببالیم. استدعا دارم این جایگاه هیجان‌انگیز را که در ضمیر ناخودآگاه ما زنان ایرانی در حال فریاد است متصور شوید. حوای ایرانی! انتخاب کن، اینک آینده‌ آدم ایرانی و فرزندان‌تان در دستان توست. تو برای کشورت، برای سرزمینت، مأمن خانواده را برمی‌گزینی و آزاده می‌شوی یا پرتگاه تنهایی و خیانت را ترجیح می‌دهی و برده‌ مردان غریبه می‌شوی؟ امید دارم اگر تبلیغات و شانتاژهای دشمنان بگذارد، ما زنان ایرانی درست تصمیم بگیریم. چون منطقی نیست این حکومت‌داری شکوهمند را  تماماً از دست بدهیم و اینک که این کشور به ما نیاز دارد برایش مادری نکنیم! * کارشناس ارشد سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه تهران