جنایت 12 تیر؛ آمریکا بدون روتوش

جواد نوائیان رودسری – زنده‌یاد دکتر عبدالهادی حائری، استاد فقید تاریخ دانشگاه فردوسی در کتاب مشهور و بسیار ارزشمند خود، «نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب»، با ریزبینی تمام و بهره‌مندی از شواهد متعدد تاریخی، به اثبات این معنا پرداخته که تمدن غرب، در تعامل با شرق و اهالی آن، صاحب دو وجه کاملاً مجزاست؛ نخست دانش و کارشناسی و دوم، خوی استعمارگری. بر این مبنا، آن‌چه اسباب جلب توجه ملل غیرغربی را به تمدن باختری فراهم می‌کند، به طور قطع نه آن خوی استعماری، بلکه پیشرفت سریع و همه جانبه غرب در عرصه‌های گوناگون علمی و درنهایت تبدیل این علم به قدرت است، دانش  و قدرتی که البته، برای ماندن و پیش راندن، سخت به ذخایر مادی و معنوی اهل خاور احتیاج دارد. طی تقریباً سه قرن گذشته، غرب همواره با فریب دادن ملل شرق و جلوه‌گری در مقابل آن ها، با نشانه‌های ظاهری تمدن خود، به دنبال تمکین عقلی اهل مشرق‌زمین در برابر مطامع و خواسته‌های بی‌پایان خود بوده‌است. در این بین، پدیده‌ای که آن را بیداری شرقی می‌نامیم، به تدریج زوایای حقیقت تمدن غرب را بر شرقیان اندیشمند آشکار کرد و خوی ددمنشانه‌ای را که در پی اصالت ثروت و لذت، در نهاد اندیشه غربی ریشه دوانده‌است، به ایشان نمایاند. اما باز هم در شرق، هنوز وجود دارند کسانی از عام و خاص که واله و شیدای درِ باغ سبزی هستند که همه راه‌های نجات را به غرب ختم و آن را قبله آمال و آرزوهای نسل جدید معرفی می‌کند. وظیفه تاریخ، انذار به چنین فکرهایی و بازخوانی و یادآوری آن، کلید باز کردن ذهن‌های بسته‌‌ای است که در پندارشان هنوز رویه استعماری غرب را نشناخته‌اند و در حصار بلند رویه دانش و کارشناسی آن گرفتار هستند. نباید از یاد برد که این دو رویه، به رغم عبور استعمارگری از عصر کهنه به دوران نو، همچنان بر جای خود باقی است و به ایفای نقشی که برایش تعریف شده، مشغول است. رویه استعماری تمدن غرب، همان رویه‌ای است که کسب منفعت از دیگر ملل را، با هر شکل ممکن مجاز می‌پندارد، رویه‌ای که هیچ ساز مخالفی را در برابر خود بر نمی‌تابد و اگر ایستادگی و آگاهی را در میان خلق استعمارزده ببیند، در سرکوب آن با بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن، درنگ نمی‌کند؛ وای به روزگاری که ملتی بخواهد استقلال و آزادی خود را حفظ کند، استعمار و استعمارگران را پس بزند و اسب پیشرفت خود را در جاده پر پیچ و خم ترقی، به پیش راند که اگر چنین شود، رویه استعماری تمدن غربی، همه توان خود را برای براندازی آن به کار خواهد گرفت و بی‌مسامحه، نقاب از چهره ظاهراً دانش‌دوست و مترقیانه خود برخواهد داشت؛ همان‌طور که دولت آمریکا در 12 تیرماه سال 1367، رفتار و 290 سرنشین بی‌گناه پرواز شماره 655 ایران‌ایر را، قربانی مطامع و سیاست‌های استعماری خود کرد. آن‌چه در تیرماه سال 1367 اتفاق افتاد، اولین یا آخرین اقدام آمریکایی‌ها، علیه جان و مال ملت ایران نبود؛ کافی است حافظه تاریخی خودمان را که البته حال و روز خوبی ندارد، کمی تقویت کنیم تا به یاد بیاوریم که استعمار آمریکایی طی 37 سال دوره حکومت پهلوی دوم، چه بر سر ایران و ایرانی آورد؛ چه ذخایر ذی‌قیمتی که تاراج نشد، چه آرزوها و آمالی که آن ها را دفن نکردند، چه جوانانی که خون سرخ‌شان، از ( کُریدور) دالان دانشکده فنی دانشگاه تهران تا کف خیابان‌های پایتخت و اقصی‌‌نقاط ایران را رنگین نکرد. ماجرای جنایات آمریکا در ایران، با میدان‌داری پهلوی‌ها، چیزی نیست که بتوان آن را زیر بمباران فعالیت‌های رسانه‌ای و پریشان‌گویی‌های بزک شده شبکه‌های وابسته، پنهان کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و ایستادن ملت ایران در برابر رویه استعماری دولت آمریکا، چنان‌که رسم و شیوه اسلاف اروپایی کاخ سفید است، دولت ایالات متحده هم، تا امروز از انجام هیچ جنایتی برای در هم شکستن مقاومت مردم ما خودداری نکرده؛ از تحریم‌های سنگین اقتصادی که تا امروز برقرار است بگیرید تا برانگیختن آتش جنگی ناجوانمردانه و هشت‌ساله، حمایت و پشتیبانی از تروریست‌هایی که در کارنامه سیاهشان می‌توان مجموعه‌ای از ضدبشری‌ترین اعمال تاریخ را مشاهده کرد و ...  . اما به خواست پروردگار و با پایداری بی‌نظیر ملت ایران در برابر رویه استعماری غرب به سرکردگی آمریکا، این دسیسه ها و جنایات ره به جایی نبرده‌است؛ هرچند که تیغ ظلم آن ها، خون‌های پاکی را بر زمین ریخت و ایرانیان را داغدار جگرگوشه‌های خود کرد. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، شرحی روایی از ماجرای یکی از شناخته‌شده‌ترین جنایات دولت آمریکا علیه ملت ایران است؛ جنایتی که 35 سال قبل در چنین روزی، به وقوع پیوست.     آغاز یک سفر بی‌بازگشت هنگامی که مسافران پرواز شماره 655 ایران ایر، در روز 12 تیرماه سال 1367، آرام آرام از پله‌های هواپیمای ایرباس مدل«آ-300» بالا می‌رفتند تا تهران را به مقصد دبی ترک کنند، به ذهن هیچ‌کدام از آن ها و نیز مشایعت‌کنندگانشان نمی‌رسید که ساعاتی بعد، چه سرنوشتی در انتظار آن هاست. در میان مسافران هواپیمای ایرباس ایران، 46 غیر ایرانی و 66 کودک حضور داشتند. مسیری که هواپیما طی می‌کرد، (کریدور) دالان هوایی بین‌المللی بود. شناسه «IR655» هواپیما، به همه رادارها و مراکز رصد هوایی در جهان اعلام می‌کرد که شیء پرنده‌ای که از آسمان عبور می‌کند، یک هواپیمای مسافربری است که طبق معاهدات بین‌المللی، باید از هر تعرضی مصون باشد. اما قواعد و اصولی که غربی‌ها این‌قدر خود را پایبند به آن نشان می‌دهند، هنگامی که پای منافع و خواسته‌هایشان در میان باشد، به سادگی رنگ می‌بازد و مدعیان حقوق بشر، از قربانی‌کردن افراد بی‌گناه برای رسیدن به مقاصدشان، ابایی ندارند. ورود به دالان مرگ کاپیتان محسن رضایان، خلبانی با سابقه کاری درخشان و 7 هزار ساعت پرواز در کارنامه کاری‌اش، هدایت پرواز شماره 655 را برعهده داشت. او و 15 خدمه پرواز، آمادگی داشتند تا مانند همیشه، مسیر تعیین شده را طی کنند و 274 مسافر خود را که تعدادی از آن ها قرار بود در بندر عباس سوار هواپیما شوند، به دُبی برسانند. برخی از این مسافران، ملیت غیر ایرانی داشتند: اماراتی، یوگسلاو، پاکستانی، هندی و ایتالیایی. هواپیما، با تأخیری حدود 15 دقیقه، ساعت 10 و 17 دقیقه صبح، فرودگاه بندرعباس را به مقصد دُبی ترک کرد. مدت تعیین شده برای پرواز 28 دقیقه بود و هواپیمای مسافربری ایران، با اوج گرفتن تا ارتفاع 4 هزار و 300 متری، در(کریدور) دالان هوایی تعیین شده قرار می‌گرفت. خلبان کارکشته پرواز، دایم با برج مراقبت بندرعباس در ایران و دُبی در امارات، در تماس بود و وضعیت خود را گزارش می‌داد. او دقایقی پیش از ورود به منطقه هوایی امارات، به برج کنترل اعلام کرد که قصد دارد ارتفاع هواپیما را به آخرین حد ممکن برساند. پرواز شماره 655، حالا حدوداً در منطقه «مولبیت» قرار داشت. «ویل راجرز» هفت‌تیر می‌کشد ناو جنگی «وینسنس»، متعلق به ارتش آمریکا، که چند ماه قبل بندر «سان دیه‌گو» را به مقصد خلیج فارس ترک کرده بود، در هفتم خردادماه 1367، به محل مقرر رسید. این ناو یکی از پیشرفته‌ترین ناوهای جنگی ایالات متحده بود؛ رزم‌ناوی مجهز به موشک‌های زمین به هوای «استاندارد 2»، با برد 408 کیلومتر که با سیستم پیشرفته «ایچنرمارک» تجهیز شده و قادر بود صدها هدف پرنده را به طور همزمان شناسایی و علیه آن ها اقدام کند. فرماندهی این ناو برعهده ناخدا «ویل راجرز» بود. به دستور او، رزم‌ناو آمریکایی، حدود ساعت 10:20   روز 12 تیرماه سال 1367، به محدوده آب‌های سرزمینی ایران نزدیک شد و از آن عبور کرد. آن ها به طوردقیق می‌دانستند کجا قرار دارند، همان‌طور که آگاه بودند هدفشان از این به اصطلاح مانور دریایی چیست. لحظاتی بعد، افسر مخابرات، خبر عبور یک هواپیما را در ارتفاع 4 هزار و 300 متری، به اطلاع ناخدا رساند. هواپیما درست داخل(کریدور) دالان هوایی تعیین شده حرکت می‌کرد و کد شناسایی و علایم مخابراتی‌اش نشان می‌داد که یک هواپیمای مسافربری است. افسر مخابرات همچنین به «ویل راجرز» اعلام کرد که این هواپیما یک هواپیمای ایرانی است. آمریکایی‌ها مدت‌ها بود که پس از افول قدرت صدام و شکست بعثی‌ها در جبهه‌های مختلف، از قوای ایران، نیروهای نظامی خود را علیه جمهوری اسلامی ایران، وارد منطقه خلیج فارس کرده‌بودند تا جبهه‌ای جدید، به نفع رژیم بعث، در این منطقه ایجاد کنند. «راجرز» که برای مأموریتش، دستورهای مشخصی از مقامات پنتاگون و رئیس‌جمهور ریگان دریافت کرده‌بود، باید به هر شکل ممکن علیه جمهوری اسلامی ایران وارد عمل می‌شد؛ ولو با قتل‌عام 290 انسان بی‌گناه. او، بدون کمترین تردیدی، فرمان شلیک موشک «استاندارد 2» به سوی هواپیمای مسافربری ایران را صادر کرد. موشک، با فشردن کلید قرمز روی صفحه کنترل، به هوا بلند شد. لحظاتی بعد، افسر بخش رادار، در حالی که خنده‌ برلب داشت، اعلام کرد: هدف نابود شد! عمق یک جنایت در برج کنترل فرودگاه بندرعباس، جایی که در آن کارشناسان دایم مسیر حرکت پرواز شماره 655 را بررسی می‌کردند، ناگهان هواپیمای مسافربری ایران، از صفحه رادار محو شد. اصابت موشک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری، آن‌قدر سریع اتفاق افتاد که خلبان و کمک وی، حتی فرصت گزارش دادن این مسئله را پیدا نکردند. مسئولان برج مراقبت فرودگاه بندرعباس، با فرودگاه دُبی تماس گرفتند و موضوع را با اماراتی‌ها در میان گذاشتند، اما آن ها هم از سرنوشت پرواز شماره 655 بی‌اطلاع بودند. بلافاصله، شورای تأمین استان هرمزگان، وضعیت اضطراری اعلام کرد و شناورهای گارد ساحلی ایران و بالگردها، به آخرین نقطه‌ای که هواپیما روی رادار دیده شده بود، اعزام شدند: 26 درجه و 42 دقیقه عرض شمالی. نیروهای امداد خود را به نقطه تعیین شده رساندند، اما صحنه‌ای که با آن روبه‌رو شدند، باورکردنی نبود. دریا تا مسافتی طولانی، مملو از قطعات از هم پاشیده هواپیما و اجساد مسافرانی بود که برخی از آن ها، به دلیل جدا شدن اعضای بدنشان، قابل شناسایی نبودند. «منصور قاسمی» یکی از نخستین افرادی که پس از وقوع جنایت، خود را به محل رساند، درباره شرایط اسفناکی که شاهد آن بود، در گفت‌وگو با سایت خبری «ساجد»، بیان می کند:«بعد از 30 تا 40 دقیقه، کم کم قطعات سبک هواپیما، مثل تکه‌های صندلی، به روی آب می‌آمدند. بعد از این بود که نیروهای امدادی، قایق‌های محلی و نیروی دریایی سپاه و ارتش و بالگردها آمدند و منطقه شلوغ شد.» تجمع بیش از حد در نقطه‌ وقوع جنایت، اجازه جست‌وجوی گسترده برای یافتن اجساد را نمی‌داد. «قاسمی» می‌گوید:«عملیات‌ غواصی در روز اول انجام نشد. چون منطقه خیلی شلوغ بود؛ از مردم محلی گرفته تا قایق‌های سپاه و هاورکرافت‌های ارتش و سازمان بنادر و کشتیرانی، در منطقه بودند و امکان آغاز عملیات غواصی وجود نداشت. از روز دوم منطقه خلوت‌تر شد و ما عملیات غواصی را آغاز کردیم. بچه‌های نیروی دریایی ارتش و حتی تیم‌های غواصی شخصی هم به جست‌وجو در زیرآب می‌پرداختند.» اما با وجود تمام تلاش تیم‌های غواصی، فقط پیکر 190 نفر از مسافران و خدمه پرواز شماره 655 پیدا شد؛ اجساد 100 شهید دیگر این واقعه، هیچ‌گاه پیدا نشد. «خطای فاحش» بود؛ فقط محکوم می‌کنیم! مقامات آمریکایی، ساعاتی پس از وقوع جنایت و انتشار خبر آن در سطح جهان، تکاپویی گسترده برای توجیه آن را آغاز کردند. تمام ابزارهای تبلیغاتی، سیاسی و حتی اقتصادی برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت، به کار گرفته شد. آمریکایی‌ها حتی از قدرت نفوذشان در شورای امنیت و سازمان ملل هم برای جلوگیری از انتشار جزئیات جنایتی که مرتکب شده بودند، استفاده کردند. «خاویر پرز دکوئیار»، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، در گفت‌وگو با «سیروس ناصری»، نماینده وقت ایران در این سازمان، اعلام کرد که جز محکوم کردن این فاجعه، نمی‌تواند کار دیگری انجام دهد. زیر بمباران تبلیغاتی آمریکایی‌ها و فشارهای سیاسی آن ها، همه مدعیان دفاع از حقوق بشر، چشمشان را بر این جنایت آشکار بستند و آن را یک «خطای فاحش!» نامیدند. آمریکایی‌ها مدعی بودند که هواپیمای ایرباس ایرانی را با هواپیمای اف-14 جنگی اشتباه گرفته‌اند! این ادعا، آن‌قدر مضحک بود که بعدها، پژوهشگرانی که سعی در مُحِق جلوه دادن آمریکایی‌ها در این فاجعه داشتند نیز، ادعای خطا در تشخیص نوع هواپیما را نادیده گرفتند. حتی «ایکائو»(سازمان بین‌المللی هوانوردی کشوری) که ظاهراً یک سازمان بین‌المللیِ بی‌طرف بود، اقدامی علیه آمریکا، هرچند در قالب بیانیه یا اطلاعیه انجام نداد و بعدها، فاش شد که گزارش این سازمان بین‌المللیِ بی‌طرف، توسط ارتش آمریکا تهیه و منتشر شده است! مقام معظم رهبری که در زمان وقوع جنایت آمریکایی‌ها، رئیس جمهور ایران بودند، چند سال بعد، در بیاناتی که در جمع فرهنگیان کشور، به تاریخ 21 مردادماه 1371 ایراد کردند، گفتند:«سازمان ایکائو، در قضیه هواپیمای ما -که آمریکا آن را ساقط کرد- چه کرد؟ آمریکایی‌ها خودشان گزارش دادند و گفتند: گزارش ایکائو با همکاری ارتش آمریکا تهیه شد! خب، ایکائو مثلاً یک سازمان بی‌طرف بین‌المللی است. اگر آن روز ما می‌گفتیم: ایکائو این گزارش را مغرضانه نوشته است، یک عدّه می‌گفتند: شما خیلی بدبین هستید. شما هم دیگر شورش را در آورده‌اید! ایکائو یک سازمان بی‌طرف است. به آمریکا و شما چه کار دارد! بفرمایید! حالا سه، چهار سال گذشته، خود آمریکایی‌ها اعتراف کردند و گفتند که گزارش سازمان «ایکائو» را، ارتش آمریکا تنظیم کرده است و خلاصه این‌که، آمریکا در انداختن ایرباس ایرانی، مقصّر نیست! مجامع جهانی، این‌گونه‌اند.»آمریکا بابت این جنایت تاریخی، هیچ‌گاه از مردم ایران عذرخواهی نکرد. چند سال بعد، «ویل راجرز»، با وجود اظهار ندامت ظاهری از اقدام جنایتکارانه‌ای که با فرماندهی وی انجام شده بود، هنگام بازنشستگی، به دلیل آن چه خدمت به اهداف ایالات متحده آمریکا خوانده می‌شد، از جرج بوش پدر، مدال «لژیون لیاقت» دریافت کرد. در مراسم اهدای مدال به «راجرز»، صحبتی از جنایت تیرماه سال 1367 نشد؛ هیچ‌کدام از مقامات آمریکایی، یادی از 290 قربانی این پرواز نکردند و با این مشی و روش، شیوه حمایت خود از حقوق بشری را که مدعی دفاع از آن بودند، به رخ جهانیان کشیدند!