روزنامه‌نگاري روي لبه تيغ

مهدي ملك
نشست نمايش و نقد و بررسي مستند سينمايي «روزگار بلور» ساخته و نوشته امير فرض‌اللهي روزنامه‌نگار، منتقد سينمايي و مستندساز به همت انجمن منتقدان سينما با حضور ماشاءالله شمس‌الواعظين، محمد بلوري، شاهين شجري كهن و امير فرض‌اللهي در خانه سينما برگزار شد. در اين نشست امير فرض‌اللهي از حضور همه حضار در نشست و مهندس محمد بهشتي، استاد هوشنگ اعلم، خسرو معصومي، مهدي ميامي، جعفر گودرزي، احمد اميني، سرگئي بارسقيان، بهمن عبداللهي، علي رويين‌تن، نگار عابد و لادن طاهري تشكر كرد و از كساني چون منوچهر اكبرآبادي، مرحوم علي معلم، داوود مسلمي، جعفر گودرزي، رضا صائمي و محمدرضا لطفي كه انجمن منتقدان را برپا كرده و نگه داشتند و استقلالش را حفظ كردند، ياد كرد.
 شاهين شجري كهن در نقد فيلم گفت: «از لحاظ تكنيك و ساختار فيلمساز سعي مي‌كند كنار بكشد، دوربين را در جايگاه چشم ما قرار دهد و آن تجربه همنشيني و هم‌صحبتي كه با آقاي بلوري داشته، با آدم‌هاي بيشتري شريك شود. به خاطر ارزش تاريخي قضيه، جذابيت و چندوجهي بودن شخصيت اصلي، اين رودررويي مستقيم براي طيف‌هاي مختلفي از مخاطب، جذاب است. البته كارگردان بايد در تدوين نهايي انتخاب بي‌رحمانه‌تري مي‌كرد تا با فيلمي موجزتر طرف بوديم.»
ماشاءالله شمس الواعظين در تقدير از محمد بلوري اظهار داشت: «در روزنامه‌نگاري با توصيف فضاهاي مشاع يك سوژه و نه داوري و قضاوت، بدون هيچ‌گونه تعارف، استاد اول من محمد بلوري بود و سپس مسعود بهنود. در همين فيلم نود دقيقه‌اي همه ميخ شده بودند، چون حس بيگانگي با فضاهايي كه استاد بلوري بيان مي‌كرد، نمي‌كردند و حس خويشاوندي با سوژه داشتيم. موفق‌ترين روزنامه‌نگار، روزنامه‌نگاري است كه بتواند اين تم را رعايت كند. 
مطلب ديگري كه من از آقاي بلوري آموختم، اين است كه خبر حوادث پيامد ناخواسته‌اي براي جامعه دارد كه از گسترش شايعه جلوگيري مي‌كند و اين موضوع خيلي مهمي است. جلوگيري از گسترش شايعه، حقيقت‌نويسي است و آقاي بلوري در اين زمينه غوغا مي‌كند. ايشان البته در نوشته‌هايش نيمي از حقيقت را برملا مي‌كند و نيمي ديگر را براي خود و جزو اسرار حرفه‌اي خود نگه مي‌دارد و آن نيم ديگر، احساسي است كه باعث مي‌شود با مسووليت‌شناسي در راهي قدم بگذارد.» 
محمد بلوري ضمن تقدير و تشكر از شمس‌الواعظين بيان كرد كه «من به دوستانم هميشه تاكيد مي‌كردم روي سوژه «كار» بكنيد؛ اگر قتلي اتفاق بيفتد، موضوع فقط قتل نيست، بلكه يك زندگي پشت اين قتل هست. بنابراين من حوادث را به صورت گزارشي مي‌نوشتم و داستانش مي‌كردم.»


شجري‌كهن درباره همين موضوع گفت: «فيلم به خوبي نشان مي‌دهد كه در آن روزگار، روزنامه‌نگار چقدر مي‌توانست اثرگذار باشد. همان‌طور كه در ادبيات، شعر و موسيقي، ريشه‌ها و نقطه عزيمت و شروع جريان‌هاي قابل احترام فرهنگي در همان دهه‌ها بوده، روزنامه‌نگاري هم به نوعي مسير بلوغ و تكامل را طي مي‌كرده، اما اين اثرگذاري در روزگار فعلي كمرنگ شده و روزنامه‌نگاري كه بخواهد در دل خبر برود و جريان‌سازي كند، خيلي كم پيدا مي‌شود. معدود اثرگذاران هم هزينه اين تاثيرگذاري را مي‌دهند. فضا طوري است كه تكثير خبر، كارهاي وظيفه‌اي انجام دادن و پر كردن بيلان‌ها بيشتر مد روز شده است.» شمس‌الواعظين در اظهارات ديگرش بيان كرد: «آقاي بلوري آخرين توصيه‌اي كه در انتهاي فيلم كردند فاصله گرفتن از سياست و بازيگري سياسي بود. دعواي چند ساله من با دوستان و شاگردان خودم كه الان در خارج كشور هستند، همين است. ما گزارشگران ميدان سياست هستيم؛ نه بازيگران عرصه سياسي. من از روزنامه‌نگاران سياسي بودم كه بازيگر سياسي نبودم و مايل هم نبودم باشم ولي از فضاي سياسي لطمه بسيار خوردم. همين الان به من و احتمالا آقاي بلوري با اين همه سابقه مجوزي براي نشريه داده نمي‌شود اما به افراد سياسي چرا.  «جامعه» كه منتشر شد بعضي‌ها مي‌گفتند روزنامه اصلاح‌طلب است، ولي ديدند ميرشكاك هم داخلش مطلب مي‌نويسد؛ بعد گفتند «اصلاح‌طلب منتقد» است كه ديدند آن هم نيست و همه طرف هست. جامعه ايران به چنين روزنامه‌اي عادت نكرده بود. به‌زعم من روزنامه‌نگاري مدرن امروز جهان صرفا در اين تعريف جا مي‌گيرد: روزنامه‌نگاري وساطت بين توليدكنندگان معرفت و مصرف‌كنندگان هست؛ والسلام. اميدوارم روزنامه‌نگاران از محمد بلوري با اين‌ همه سابقه در عرصه مطبوعات بياموزند و عبرت بگيرند.»
امير فرض‌اللهي هم در اظهاراتش گفت: «آقاي بلوري و سپس دكتر كيهاني‌زاده، حوادث‌نويسي را از يك جمله، تبديل به ستون، گزارش دوم، سوم خبري و صفحه حوادث كردند. اين كار راه رفتن روي لبه باريك است؛ به خصوص در جامعه استبدادزده ايران. 
تمركز اصلي من در فيلم بر شخصيت دوگانه آقاي بلوري بود؛ يعني كسي كه با قتل و... در تماس است و در عين حال داراي چنين شخصيت رمانتيكي است. سعي كردم اين دو امر پارادوكسيكال را در يك روايت نرم و باحوصله كه البته مخاطب هم تقريبا نيم‌خيز بماند، بياورم. من با تدوينگر كه جوايز زيادي هم برده، بسيار چالش داشتم و چه جنگ‌هايي كه باهم نكرديم. اما من تمام قد از نتيجه نهايي دفاع مي‌كنم و ضمن احترام به نظرگاه‌هاي متفاوت، به نظرم يك سكانس هم از كار در بيايد از نظر روايت سينمايي ناقص مي‌شود.»